تلاشی سرمایه داری و حرکت به سوی جنگ

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه
نیک بیمز

برگردان: آرام نوبخت

قابل توجه ترین جنبۀ نشست این هفتۀ شورای راهبری «بانک مرکزی اروپا» (ECB)، تصمیماتی نبود که این هیئت برای کاهش بیش­تر نرخ های رسمی بهره و آغاز به خرید اوراق بهادارِ به پشتوانۀ دارایی، گرفت؛ هرچند که این تصمیمات خود حائز اهمیت بودند.

بلکه جنبۀ برجستۀ آن در عوض احساس عمیق کسالتی بود که نشست را مختل کرده بود. چرا که مقامات مالی با این واقعیت رو به رو شدند که با وجود گذشت شش سال از تلاشی نظام مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، نه فقط آن ها به یافتن مجموعه ای از سیاست ها برای «بهبود» اقتصادی نزدیک تر نیستند، بکه وضعیت دارد به مراتب حادتر می شود.

در شرایطی که تولید منطقۀ یورو هم­چنان پایین از سطح پیشین خود در سال ۲۰۰۷ است، این چشم انداز ملالت آور خود را در ملاحظات رئیس بانک مرکزی اروپا، «ماریو دراگی» منعکس کرد. او در صحبت های خود به «ریسک نامطلوب»، «فقدان نیروی حرکت رشد ادواری» و «فقدان اعتماد به آینده» اشاره کرد. روز بعد گزارشی، ظاهراً با هدف تأکید بر این نظرات، منتشر شد که نشان می داد سرمایه گذاری در منطقۀ یورو در سه ماهۀ دوم سال جاری کاهش داشته است.

این گرایش های حاد در اقتصاد اروپا، تنها گویاترین نمود تحولات جهانی هستند. در ژاپن، به عنوان سومین اقتصاد بزرگ جهان، گمان می رفت که سیاست های اقتصادی شینزو آبه موسوم به «آبه نومیکس» خواهد توانست به واسطۀ یک طرح انگیزشی مالی و پولی، به رونق بیانجامد؛ اما اکنون اکثراً متفق القول اند که این سیاست ها نیز «از نفس افتاده اند».

گفته می شود که چین، به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان نیز در حال «وارفتن» است، چرا که نگرانی ها از بی ثباتی نظام مالی، به خصوص در بحبوحۀ سقوط بازار املاک و سرمایه گذاری املاک به عنوان تأمین کنندۀ بخش عمدۀ توسعۀ اقتصادی پس از ۲۰۰۸، قوت گرفته است.

این که اقتصاد ایالات متحده- با رشدی اقتصادی که تنها در مجموع ۱ درصد در نیمۀ نخست امسال بوده است- هنوز هم یک کورسوی امید محسوب می شود، خود علامتی بر وخامت چشم انداز اقتصادی جهانی است.

این آمار و ارقام روشن می کند که سقوط مالی سپتامبر-اکتبر ۲۰۰۸، نه یک رویداد تصادفی، بلکه شروع آن چیزی بوده است که به فاجعۀ کنونی مبدل شده.

ابعاد این تلاشی، در شواهدی آشکار گردید که روز ۲۲ اوت طی جلسۀ رسیدگی در یکی از دادگاه های امریکا ارائه شد. در سند ارائه شده به «دادگاه دعاوی فدرال»، «بن برنانکه»، رئیس بانک مرکزی امریکا در بحبوحۀ اوج بحران، گفت: «سپتامبر و اکتبر ۲۰۰۸، بدترین بحران مالی در تاریخ جهان، حتی بدتر از “بحران بزرگ” بود. از ۱۳ نهاد مالی مهم امریکا، ۱۲ مورد در خطر ورشکستگی طی یک یا دو هفته قرار داشتند».

پیامدهای دامنه دار این تلاشی را می توان در هر جنبۀ حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دید.

نخبگان حاکم در سطح جهانی، در حالی که هیچ راه حل اقتصادی برای بحران نظام سود ندارند، در حال تشدید حملات خود به طبقۀ کارگر هستند و مصمم اند هرگونه مقاومت را با بکارگیری ابزارهای نظامی درهم بشکنند، درست همان طور که رویدادهای فرگوسن (ایالت میسوری) به روشنی نشان می دهد.

نابرابری اجتماعی رو به رشد است؛ داده های بانک مرکزی امریکا نشان می دهد که میانۀ درآمد بین سال های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۳، یعنی دورۀ به اصطلاح «بهبود» اقتصادی، ۵ درصد کاهش یافته است.

ویژگی وضعیت ژئوپلتیک کنونی، با میلیتاریسمِ هر دم فزاینده تشخیص داده می شود که چشم انداز جنگ جهانی دیگری را بیش از هر زمان دیگری از سال ۱۹۳۹ به این سو، نزدیک تر می کند.

لئون تروتسکی با تحلیل علل اصلی آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، رابطۀ میان بحران اقتصاد جهانی و چرخش به سوی میلیتاریسم را ترسیم کرد. ملاحظات او، ذره ای موضوعیت خود را برای امروز از دست نداده اند.

سال های منتهی به آغاز جنگ جهانی اول، درست مانند دورۀ پیش از ۲۰۰۸، شاهد رشد طوفانی اقتصادی بود. اما در سال ۱۹۱۳-۱۹۱۴، محدودیت های رشد، فرارسید و اقتصاد جهانی چرخشی اساسی را از سر گذراند.

تروتسکی توضیح داد که از اواسط دهۀ ۱۸۹۰، منحنی اصلی انکشاف سرمایه داری با شیبی تند به بالا صعود کرده بود. اما این صعود، شرایط را برای یک فروپاشی مهیا می کرد.

تروتسکی نوشت: «سال ۱۹۱۴، بحرانی رخ داد که صرفاً یک نوسان دوره ای نبود، بلکه آغاز عصر رکود اقتصادی طولانی مدت بود. جنگ امپریالیستی کوششی بود برای خروج از بن بست».

توسعۀ اقتصادی بیش­تر با آهنگ دورۀ پیش، «به شدت دشوار» بود، چرا که بورژوازی «از محدودیت های بازار، به رعشه افتاده بود».

«این تنش هایی طبقاتی را خلق نمود که سیاست حادتر کرد و همین منجر به جنگ در اوت ۱۹۱۴ شد».

البته تاریخ خود را تکرار نمی کند. اما شباهت ها میان دورۀ منتهی به ۱۹۱۴ و دوران ما، حیرت انگیز است. در سال ۲۰۰۶، تقریباً یک سال پیش از این که نظام مالی آغاز به تجربۀ آشفتگی و اضطراب فزاینده کند، اقتصاد جهانی شاهد بالاترین سطح رشد خود در طی بیش از سه دهه بود.

مطابق با قرائت رسمی از رویدادها، ویژگی اقتصاد امریکا «مدرنیزاسیون عظیمی» بود که طی آن نهایتاً بر مشکلات پیش روی اقتصاد در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ غلبه شده بود. چین و به اصطلاح «بازارهای نوظهور» در حال ایجاد بنیان جدیدی برای اقتصاد جهانی بودند. حتی افریقا نیز به عنوان مبنای جدیدی برای توسعۀ سرمایه داری جهانی نگریسته می شد.

با این حال، این توسعه روی ماسه های روان ساخته شده بود، یعنی: رشد تصاعدی سوداگری و طفیلی گری مالی. سرمایه داری هم­چون یک قربانی بیماری سل تا پیش از غوطه رفتن در یک فاجعه، گونه هایش سرخ شده بود.

طبقات حاکم هیچ راه خروجی ندارند به جز تزریق منابع بی شمار پول نقد به بازارهای مالی- بازارهایی که از پیامدهای قطع نقدینگی وحشت­زده اند- همراه با تشدید میلیتاریسم، به طوری که هر یک قدرت های بزرگ سرمایه داری در جستجوی یافتن راه حلی به بهای رقبای خود است.

حرکت به سوی جنگ، با ظهور تنازعات طبقاتی در داخل نیز تغذیه می شود، به طوری حکومت ها تلاش می کنند تنش های داخلی را به بیرون منحرف کنند، در حالی که سازوبرگ پلیسی-نظامی را برای دفاع از نظم سرمایه داری در برابر انفجارهای اجتماعی به خاطر وخامت شرایط اجتماعی و افزایش نابرابری ایجاد می کنند.

راه برون رفت طبقۀ کارگر بین المللی- تولیدکنندگان ثروت اجتماعی که می تواند آینده ای شایسته را برای همه تأمین کند- عبارت است از تکامل یک جنبش توده ای ضدّ جنگ بر مبنای برنامۀ انترناسیونالیسم سوسیالیستی. طبقۀ کارگر می بایست سکان قدرت سیاسی را در دستان خود بگیرد و آن را به سوی بازسازی اقتصادی جهانی برمبنای نیازهای بشر بگرداند و نه فرامین سود. هیچ راه برون ر فت دیگری از این فاجعه ای که سرمایه داری جهانی دارد بشریت را به قعر آن فرو می برد، در کار نیست.

۶ سپتامبر ۲۰۱۴

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

88 − 79 =