کیش «هلموت اشمیت»
برگردان: آرام نوبخت / ویراستار: بتی جعفری
اخبار مرگ «هلموت اشمیت» در روز ۱۰ نوامبر تا پیش از آن که رسانه های آلمان وارد مدح و ثنای پرتب و تاب این صدر اعظم سابق بشوند، به زحمت بازتاب چندانی یافته بود. اشمیت، که ۲۳ دسامبر امسال ۹۷ ساله می شد، در رسانه ها به عنوان یک «راهنمای قرن»، «اقتصاددان جهانی»، یک «روح راهنما» و حتی یک «فیلسوف» ستایش شد.
این شور و اشتیاق برای صدر اعظم سابق که ۳۳ سال پیش به دنبال رأی عدم اعتماد از منصب خود کناره گرفت، بیشتر از ناامیدی نسبت به حکومت مداران نشأت می گیرد تا از کارنامۀ سیاسی خود وی. این تقدیس اشمیت که چند سال پیش از مرگ او آغاز شد، تجلی نیاز وافر حکومت به یک «مرد عمل» است، کسی که بتواند کشور را از خلال شوک ها و بحران های بین المللی، با مشت آهنین و بدون در نظر داشتن افکار عمومی، به سلامت به وادی امن برساند.
در «حزب سوسیال دمکرات» (SPD)، که اشمیت سال ۱۹۴۶ به آن پیوست و تا زمان مرگ به آن وفادار باقی ماند، او همیشه جزئی از جناح راست افراطی بود. این در حالی است که این حزب حتی بنا به معیارهای خودِ سوسیال دمکراسی نیز در سطح جهانی حزبی راستگرا محسوب می شود.
اشمیت هرگز یک سوسیالیست نبود، و در معنای بسیار محدود خود، یک دمکرات محسوب می شد. او از این جهت به SPD نپیوست که فی المثل این حزب رؤیای یک جهان عاری از سرمایه داری را داشت؛ بلکه پیوستن اشمیت از این رو بود که برای او، تحقق ایدۀ نظم و انضباط، بیشتر از طریق SPD قابل تحقق بود تا به واسطۀ احزاب «اتحاد دمکرات مسیحی» (CDU) و «حزب دمکرات آزاد» (FPD) پس از جنگ که مملو از نازی های سابق شده بودند. یکی از نقل قول های همیشگی اشمیت این بود که «هر کسی رؤیا داشته باشد، باید به دکتر رجوع کند».
از لحاظ ایدئولوژیک، او خود را نه بر کارل مارکس، آگوست ببل و فردیناند لاسال، بلکه بر ماکس وبر و کارل پوپر متکی کرد. اشمیت در سرتاسر زندگی اش، به پراگماتیسم کوته بینانۀ خود می بالید. او سخنرانی افتتاحی خود را به عنوان صدراعظم در سال ۱۹۷۴ با این عبارات آغاز کرد: «در زمانۀ مشکلات فزایندۀ جهانی، ما با واقع بینی و هوشیاری روی واقعیت متمرکز می شویم و هر چیز دیگری را کنار می گذاریم».
برداشت اشمیت از «منطق» که مکرراً مورد اشاره قرار می داد، به هیچ وجه واکاوی یک واقعیت پیچیده و سپس استخراج یک عمل دوربینانه نبود، بلکه یک واکنش پراگماتیک بود به مشکلات فوری بر مبنای عقل سلیم، یعنی همان پیش داوری های غالب جامعه. «اشپیگل آنلاین» چنین جمع بندی کرد: «او مرد عمل بود، یک پراگماتیست؛ نه کسی که تحولات اقتصادی یا اجتماعی بلندمدت را پیش بینی و این را وارد تصمیم گیری خود کند».
افسر ورماخت
شخصیت اشمیت، از هشت سال خدمت در ارتش هیتلر (ورماخت) تأثیر گرفت. سال ۱۹۳۷، او در سن ۱۹ سالگی به ارتش و سپس دو سال بعد با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت فراخوانده شد. او بخش اعظم دورۀ خدمت خود در ورماخت را در وزارتخانه ها گذراند، اما در جبهه های شرقی و غربی هم خدمت کرد. در روسیه، در محاصرۀ لنینگراد شرکت کرد و نشان افتخار «صلیب آهنین درجه دو» دریافت کرد. وقتی در پایان جنگ به اسارت بریتانیا درآمد، این جوان ۲۶ ساله درجۀ ستوان یکم داشت.
اشمیت همیشه تأکید داشت که او افسری وفادار بوده، اما هرگز یک نازی نبوده است. بخشی از این، دلایل خانوادگی داشت. پدر او فرزند نامشروع یک بانکدار یهودی بود و این چیزی بود که خانواده اش می توانست در دورۀ دیکتاتوری نازی ها پنهان کند. اما اشمیت مخالف نازی ها نبود، حتی اگر به خاطر گفته های استهزا آمیزی دربارۀ «گورینگ» در اواخر جنگ با مشکلاتی هم رو به رو شده باشد.
«کورت کیستر»، سردبیر روزنامۀ «سوددیچه»، نوشت: «احتمالاً هیچ چیزی در زندگی هلموت اشمیت بیش از جنگ و دورۀ خدمت او در ارتش بر او تأثیر نگذاشته است». رفتار گستاخانۀ او، ناشکیبایی و «سبک نظامی و استبدادی رهبری» او، به این دلیل بود. «نخستین حرفۀ او به عنوان یک افسر بود و این را در سرتاسر زندگی اش حفظ کرد».
در سطح بین المللی، اشمیت همیشه شیفتۀ سیاستمداران مستبد بود. به مدت ۴۰ سال، او دوستی نزدیکی با «هنری کیسینجر»، وزیر خارجۀ امریکا و معمار کودتای خونین نظامی شیلی، و همین طور با «لی کوآن»، حکمران ۳۰ سالۀ سنگاپور با مشت آهنین بود. در ماه مه ۲۰۱۲، اشمیت سفر پرالتهابی را به سنگاپور داشت تا آخرین دیدار را با دوست خود، «هری» لی داشته باشد.
اشمیت در سال ۱۹۵۳ در «بوندستاگ» (پارلمان فدرال) انتخاب شد. با این حال برجستگی او در سطح ملی، از سال ۱۹۶۲ آغاز شد، زمانی که یک طوفان ویرانگر، شهر هامبورگ را درنوردید و بخش اعظم شهر، زیر آب رفت. اشمیت که مسئول پلیس در حکومت این شهر بود، عملیات نجات را هماهنگ کرد. او از تماس های خود در ناتو و ارتش آلمان (Bundeswehr) برای درخواست هلیکوپتر، قایق و بیش از ۲۰ هزار سرباز استفاده کرد. در نهایت، ۳۴۷ نفر در نتیجۀ سیل جان خود را از دست دادند. در ابتدا بیم آن می رفت که شمار قربانیان به ۱۰ هزار تن برسد.
حتی آن زمان نیز اشمیت، تمایل خود را برای به چالش کشیدن قوانین و قانون اساسی که استفاده از ارتش در امور داخلی را جایز نمی دانست، در شرایط اضطراری نشان داد. او بعدها گفت: «در این ایام به قانون اساسی نگاه نکردم»، «من مسئول سربازان نشدم، کنترل آن ها را به دست گرفتم».
وزیر و رهبر حزبی در پارلمان
در سال ۱۹۶۶، اشمیت برای نخستین بار نقش سیاسی مهمی در سطح فدرال ایفا کرد. او رهبری گروه پارلمانی حزب سوسیال دمکرات را در ائتلاف بزرگ CDU-CSU به عهده گرفت. از همان آغاز، «ائتلاف بزرگ» با طغیان های اجتماعی خشنی مواجه شد. در سال ۱۹۶۳، در «بادن-وورتمبرگ»، کارفرمایان در مواجهه با اعتصاب کارگران مهندسی، به بستن کارخانه به روی صدها هزار تن واکنش نشان داده بودند. در ناحیۀ رور، معدنچیان با تعطیلی معادن مبارزه کردند. نخستین علائم رادیکالیزه شدن، در میان دانشجویان به چشم خورد.
تحت چنین شرایطی بود که SPD برای نخستین بار از زمان بنیان گذاری «جمهوری فدرال» به دنبال جنگ، در حکومت وارد شده بود. رهبر SPD، «ویلی برانت» به معاون صدر اعظم و وزیر خارجۀ «کورت گئورگ کسینگر»- صدراعظم آلمان از حزب CDU و از اعضای NSDAP سابق (حزب نازی)- تبدیل شد. وظیفۀ اصلی «ائتلاف بزرگ»، اتخاذ قوانین اضطراری بسیار مناقشه انگیزی بود که حقوق دمکراتیک پایه ای را محدود و متوقف می کرد.
وظیفۀ به کار گرفتن نمایندگان پارلمانی SPD که به خصوص به دنبال شورش های دانشجویی ۱۹۶۷-۶۸ تحت فشار اجتماعی سنگینی قرار گرفتند، به اشمیت محول شد. او موفق شد.
با این حال، تشدید بحران اقتصادی جهان، منجر به رشد بیشتر مبارزۀ طبقاتی شد. در سپتامبر ۱۹۶۹، صدها هزار کارگر فولاد و فلزکار، به طور خودانگیخته ابزار آلات را پایین گذاشتند و دست از کار کشیدند. بورکراسی اتحادیه های کارگری، کنترل را از دست داد. تحت چنین شرایطی، FDP- که تاکنون در جناح راست طیف سیاسی ایستاده بود- به SPD کمک کرد که اکثریت حکومتی را شکل بدهد. به دنبال انتخابات عمومی سال ۱۹۶۹، «ویلی برانت» در ائتلاف SPD-FDP، صدراعظم شد. هلموت اشمیت، منصب وزارت دفاع را قبضه کرد. در سال ۱۹۷۲، او به سرپرست وزارت مالیه رسید.
برانت، که به جستجوی فرونشاندن موج اعتصاب ها و اعتراض ها از طریق اعطای امتیاز و گسترش عظیم بخش عمومی برآمده بود، دیگر قادر به مهار کردن ارواحی که احضار کرده بود، نبود. در اوایل دهۀ ۱۹۷۰، یعنی پایان نظام پولی پساجنگ و تحریم نفتی از سوی کشورهای عربی صادرکنندۀ نفت، دو ستون اصلی معجرۀ اقتصادی آلمان نابود شد: پایین بودن ارزش مبادلۀ مارک آلمان و ارزان بودن نفت. در میانۀ یک رکود مقدماتی، دوازده میلیون کارگر مبارزه ای را بر سر دستمزها در سال های ۱۹۷۳-۷۴ آغاز کردند. اتحادیۀ کارگران بخش عمومی، به افزایش ۱۱ درصدی دستمزدها دست یافت. برانت بدون آن که از پیش وزیر مالیۀ خود را در جریان قرار دهد، توافق کرد.
بعد از این، برانت دیگر از دید طبقۀ حاکم یک صدراعظم قابل دفاع نبود. «هربرت وینر»، رهبر پارلمانی SPD و «هانس دیتریش گنشر»، رهبر FDP و وزیر داخلۀ وقت، از نزدیک با یک دیگر برای ایجاد تغییراتی وارد همکاری شدند. اگرچه آن ها از پیش می دانستند که منشی شخصی برانت، «گونتر گیوم»، برای اطلاعات آلمان شرقی کار می کرد، اما او را همراه با برانت به تعطیلات فرستادند. زمانی که گیوم در سطح عمومی افشا شد، برانت وادار به استعفا گردید.
صدراعظم
در مه ۱۹۷۴، بوندستاگ، هلموت اشمیت را به عنوان پنجمین صدر اعظم جمهوری فدرال انتخاب کرد. او پس زدن تهاجم طبقۀ کارگر و آغاز موجی از کاهش هزینه های اجتماعی و مشاغل را به خصوص در صنعت فولاد، هدف اصلی خود قرار دارد. او در این راستا از نزدیک با اتحادیه ها همکاری کرد، و شماری از مقامات اتحادیه های کارگری اصلی نیز به حکومت وی پیوستند.
چرخش به راست سوسیال دمکراسی و اتحادیه های کارگری، که به شکلی مشابه با بسیاری دیگر از کشورهای صنعتی اصلی رخ داد، تنها آغاز یک تحول بود که تا به امروز نیز ادامه دارد: حملۀ دائمی به دستمزدها، حقوق اجتماعی و مشاغل با حمایت سوسیال دمکراسی و اتحادیه های کارگری. سومین و تاکنون آخرین صدر اعظم سوسیال دمکرات جمهوری فدرال، «گرهارد شرودر»، این مسیر را با سیاست های «برنامۀ ۲۰۱۰» و قوانین «هارتس ۴» ادامه داد.
اشمیت در بزرگترین دورۀ بحران مقام صدر اعظمی خود، دوباره تمایلات تمامیت خواهانه اش را نمود داد. سال ۱۹۷۷، زمانی که یک گروه از کماندوهای «فراکسیون ارتش سرخ» (RAF)، «هانس مارتین اشلایر» سرپرست فدراسیون صنایع آلمان (BDI) را ربودند تا آن ها را وادار به آزادی بنیانگذاران زندانی RAF کنند، اشمیت با امتناع سرسختانه واکنش نشان داد و از هرگونه امتیازی سر باز زد.
زمانی که یک گروه تروریست کماندویی دیگر هواپیمای لوفتهانزا با ۸۶ گروگان را ربود و آن را وادار به پرواز به «موگادیشو» (پایتخت سومالی) کرد، اشمیت با استفاده از یگان نیروهای ویژۀ GSG-۹ طی اقدامی بسیار پرمخاطره و به لحاظ قانونی سؤال برانگیز، گروگان ها را آزاد کرد. صبح روز بعد، جسد سه عضو ارشد RAF در سلول های آن ها یافت شد- ادعا می شد که این افراد در این بندِ به شدت امنیتی و تحت نظر، خودکشی کرده اند.
اشمیت روش هایی را بنیان گذاشت که از آن زمان تاکنون به طور معمول در به اصطلاح «مبارزه علیه ترویسم» استفاده می شود و در نقطۀ مقابل هر روال و چهارچوب قانونی قرار دارد.
شهرت اشمیت به عنوان یک اقتصاددان جهانی، از دورۀ او به عنوان صدر اعظم می آید. او در تلاش برای جلوگیری از درغلتیدن اروپا و جهان به جنگ ارزی، نظام موسوم به «مار در تونل» را در سال ۱۹۷۳ معرفی کرد، که خبر از ایجاد ارز مشترک بعدی می داد (در مارس ۱۹۷۲، این نظام معرفی شد. این نظام، در واقع مکانیسمی بود برای تنظیم نوسانات ارزهای دولت های عضو- «مار»- از طریق محدودیت های ناچیزی در برابر دلار-«تونل»؛ به دنبال بحران های نفتی، سیاست های واگرای حکومت ها و تضعیف دلار، طی دو سال این «مار» بخش های اصلی سازندۀ خود را از دست داد و دیگری چیزی نبود بیش از یک منطقۀ مارکِ آلمان، متشکل از آلمان، دانمارک و کشورهای بنلوکس-مترجم). او همراه با رئیس جمهور فرانسه، «والِری ژیسکار دِستن»، نخستین نشست گروه شش را در «شاتو دو رامبولیه» در سال ۱۹۷۵ سازمان داد تا سیاست های اقتصادی را در سطح بین المللی هماهنگ کند.
با این حال، سیاست های اشمیت نشان داد که به شدت کوته بینانه است. با وجود افزایش بدهی عمومی از ۹.۵ تا ۴۰ میلیارد مارک آلمان در طی دورۀ تصدّی او، بیکاری و فقر به طور گسترده ای افزایش یافت. زمانی که به دنبال به قدرت رسیدن مارگارت تاچر و رونالد ریگان، بریتانیا و امریکا نرخ های بهره را به شدت افزایش دادند و جرقه های یک رکود جهانی را روشن کردند، اشمیت به بن بست رسیده بود.
نارضایتی اجتماعی رشد کرد. اتحادیه های کارگری وادار به فراخوان تظاهرات توده ای در شهرهای اصلی مختلف علیه سیاست های حکومت اشمیت در پاییز ۱۹۸۲ شدند. زمانی که این تظاهرات رخ داد، اشمیت پیشتر عزل شده بود.
مجدداً این «گنشر» و FDP بودند که تغییر سرپرست حکومت را رقم زدند. در اوایل سپتامبر ۱۹۸۲، اوتو گراف لامبسدورف (FDP) وزیر اقتصاد، یک گزارش اقتصادی جنجالی منتشر کرد که امکان نداشت SPD قبول کند، و بنابراین تغییری را در ائتلاف آغاز کرد. سه هفته بعد، بودنستاگ «هلموت کول»، رهبر CDU را با آرای FDP انتخاب کرد تا به عنوان صدراعظم جایگزین اشمیت شود. گنشر معاون صدر اعظم و وزیر خارجه شد. کول، ۱۶ سال در قدرت باقی ماند.
اشمیت با دفع کردن جوانان شورشی که از ویلی برانت در آغاز دهۀ ۱۹۷۰ حمایت کرده بودند، همین طور با تصمیم راسخ به گسترش قدرت هسته ای و اجرای «تصمیم دو جانبۀ» ناتو، پایۀ انتخاباتی SPD را بیش از پیش تضعیف کرده بود (تصمیم دوجانۀ ناتو، تصمیمی از ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۹ است برای اعمال محدودیت متقابل موشک های بالستیک میان بُرد و بلندبُرد در پیمان ورشو همراه با این تهدید که در صورت نقض توافق، ناتو سلاح های هسته ای میان برد بیشتری را در اروپای غربی به کار خواهد گرفت- مترجم). در اواخر دهۀ ۱۹۷۰، بسیاری از رهبران دانشجویی، «سبزها» را شکل دادند و تنها در سال ۱۹۸۱- پس از آن که همگی ثروتمند، محافظه کار و جنگ طلب شده بود- مجدداً همراه با SPD بازگشتند و به نخستین حکومت ائتلافی سبزها و SPD در سطح فدرال پیوستند.
موج یک جنبش وسیع اعتراضی همراه با صدها هزار هوادار، علیه «تصمیم دوجانبۀ» ناتو برخاست. استقراره موشک های هسته ای میان برد امریکایی در خاک آلمان، در عین حال درگیر شدن در مذاکرات خلع سلاح با اتحاد شوروی. این جنبش همچنین شامل بخش هایی از SPD می شد.
ژورنالیست
اشمیت پس از پایین آمدن از سمت پیشین خود به عنوان صدر اعظم، هیچ مقام عمومی نداشت و بر فعالیت های ژورنالیستی متمرکز شد. به عنوان ناشرهفته نامۀ «دی زایت» و نویسندۀ کتاب های متعدد، او اغب حول موضوعات سیاسی موضعی می گرفت.
در داخل SPD، او ابتدا شدیداً منزوی بود. در سال ۱۹۸۶، طی یک کنگرۀ حزبی در کلن، تنها ۱۴ نفر از ۴۰۰ نماینده از «تصمیم دوجانبۀ ناتو» حمایت کردند. تنها به دنبال «برنامۀ ۲۰۱۰» شرودر بود که اشمیت و حزب او مجدداً به یک دیگر نزدیک تر شدند. اشمیت سیاست های «برنامۀ ۲۰۱۰» را تمجید کرد، اما گفت که آن ها به اندازۀ کافی بُرد ندارند. او خواهان محدود کردن ضوابط صلاحیت برخورداری از مزایای بیکاری و تثبیت نرخ های مزایای برنامۀ «هارتس ۴» شد.
در سال ۲۰۱۱، اشمیت به عنوان یک مهمان افتخاری در کنفرانس حزب SPD در برلین سخنرانی کرد. SPD خود را با صدراعظم سابق آشتی داده است، چرا که مسیر راستگرایانۀ او از آن زمان به بعد به خط رسمی حزب تبدیل شده بود.
این کیش شخصیتی که اکنون حول صدراعظم فقید ساخته می شود، تجلی بحران عمیق جامعۀ سرمایه داری و نخبگان حاکم آن است. آن ها در مواجهه با رشد تنش های سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی، حسرت گذشتۀ خوبی را دارند که هرگز وجود نداشته است.
مهمتر از همه، اشمیت به عنوان سیاستمداری تحسین می شود که در شرایط اضطراری بدون هیچ تردیدی نسبت به نادیده گرفتن قوانین و اکثریت های موجود نداشت. با درنظر داشتن کارزار فعلی نخبگان حاکم برای احیای میلیتاریسم آلمان، سلطه بر اروپا به عنوان ناظم آن و بستن مرزها به روی پناهجویان، این را باید هشداری برای طبقۀ کارگر محسوب کرد.
۱۳ نوامبر ۲۰۱۵