به مناسبت ۴۲مین سالگرد کودتای شیلی (جزوه)

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

دریافت فایل (PDF)

 

۱۱ سپتامبر، مصادف است با ۴۲مین سالگرد کودتای خونین شیلی با پشتیبانی مستقیم امپریالیسم امریکا و روی کار آوردن دیکتاتوری نظامی-فاشیستی ژنرال آگوستو پینوشه. مبارزۀ شیلی که نزدیک به ۴ دهۀ پیش در شکستی تلخ به اوج خود رسیده بود، هم­چنان یکی از مهم­ترین تجارب استراتژیک طبقۀ کارگر جهانی به شمار می رود. خودِ این کودتا، رویدادی بود که به هیچ رو نقش ناچیزی در شکل گیری جهانی که امروز شاهدیم نداشت.

عمدۀ بحث ها و تفاسیری که امروز به مناسبت سالگرد کودتا در سطح جهانی شاهد هستیم، غالباً بر سرنوشت تراژیک سالوادور آلنده، رهبری حزب سوسیالیست شیلی و رئیس جمهور حکومت ائتلافی «وحدت ملی» در شیلی متمرکز است که نهایتاً با بمباران کاخ ریاست جمهوری «لا موندا» در سانتیاگو به زندگی خود پایان بخشید.

اما آن چه از زاویۀ دخالتگری مارکسیستی و ارزیابی درس های کودتا کم­تر اشاره می شود، این است که طبقۀ کارگر شیلی، به عنوان نیرویی که در مبارزۀ انقلابی ژرفی قدم گذارده بود، مورد خیانت نابخشودنی حکومت آلنده، متشکل از حزب سوسیال دمکرات او و استالینیست های «حزب کمونیست شیلی» قرار گرفت. در این مورد نیز شاهد بودیم که استالینیسم چگونه در ادامۀ سنت تاریخی خود، به عنوان ابزار امپریالیسم ایفای نقش کرد.

هزاران نفر از کارگران و جوانان در استادیوم فوتبال سانتیاگو یا سایر اردوگاه های موقتی جمع آوری، و سپس شکنجه یا اعدام شدند. مضاف بر این، کودتای شیلی نشانۀ آغاز و شدت گیری یک حمام خون سیاسی بود که سرانجام جان ده ها هزار نفر از فعالین اتحادیه های کارگری، دانشجویان، دهقانان و روشنفکران سوسیالیست سرتاسر امریکای لاتین را گرفت.

حکومت نیکسون، از تمام توان اقتصادی ایالات متحدۀ امریکا برای خفه کردن شیلی بهره گرفت، و سازمان اطلاعاتی آن، «سی آی ای» تا پیش از مهندسی نهایی تسخیر نظامی قدرت، به هرج و مرج اقتصادی و ترور سیاسی در این کشور دامن زد.

با این وجود، شکست شیلی سرنوشتی محتوم و اجتناب ناپذیر نبود. از بدو قدرت ­گیری حکومت «اتحاد مردمی» آلنده در ۱۹۷۰ تا کودتای ۱۹۷۳، کارگران شیلی در مبارزاتی انقلابی و پر تب و تاب درگیر بودند؛ به عنوان مثال تشکیل «کمربند های صنعتی» (کوردون ها) یا مجامع کارگری، اشغال و ادارۀ کارخانه ها، نظام حمل و نقل و عرضۀ اجناس و ارائۀ خدمات، پاسخی بود به کارشکنی، خرابکاری و تهییجات کارفرمایان.

حکومت وقت، با شعار «نه به جنگ داخلی» به ضدّ انقلاب مورد حمایت امریکا پاسخ داد و تمام تلاش آن این بود که با سرکوبی یا فرونشاندن طبقۀ کارگر، نیروهای راست را آرام کند. درست به همین دلیل است که در سال ۱۹۷۳، حکومت آلنده اقدام به بازپس گیری اجباری کارخانه های اشغال شده کرد و شخص پینوشه و سایر ژنرال ها را به درون کابینه راه دارد و به سوی سرکوبی رادیکال ترین و مبارزه جوترین کارگران گام برداشت. همۀ این ها به لحاظ عینی به تدارک کودتای پیش رو یاری رساند.

رویدادهای شیلی، جزئی از خیزش جهانی طبقۀ کارگر جهانی در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰ بود؛ دوره ای که اعتصاب عمومی فرانسه طی ماه های مه و ژوئن ۱۹۶۸، موج اعتصابات ۱۹۶۹ در ایتالیا و آلمان، و همین طور اعتراضات گستردۀ ضدّ جنگ، شورش های شهری و مبارزات رادیکال کارگران صنعتی ایالات متحده را که نهایتاً منجر به سقوط حکومت نیکسون در ۱۹۷۴ شد، شاهد بود. طی همین سال، رژیم های نظامی-فاشیستی در پرتغال و یونان به دنبال خیزش هایی ساقط شدند، و در عین حال اعتصاب معدنچیان بریتانیا نیز به پایین کشیدن حکومت «هیث» انجامید.

بقای سرمایه داری جهانی طی این دوره، وابسته به خیانت های همیشگی بروکراسی های استالینیست، سوسیال دمکرات و اتحادیه های کارگری بود که همگی دوشادوش هم طبقۀ کارگر را از مسیر انقلاب سوسیالیستی منحرف کردند.

در مورد شیلی به طور اخص، گرایش رویزیونیست درون انترناسیونال چهارم به رهبری میشل پابلو و ارنست مندل در این خیانت سهم داشت؛ گرایشی که با کناره گذاردن برنامۀ انقلابی انترناسیونال چهارم و در عوض توسل به تئوری های «چریکی» فیدل کاسترو و چه گوارا، مانع از تلاش برای حل بحران رهبری انقلابی طبقۀ کارگر به واسطۀ ایجاد یک حزب لنینیستی شده بود.

در شرایط غالب سال ۱۹۷۳، بروز یک انقلاب موفقیت آمیز سوسیالیستی در شیلی، پتانسیل دگرگونی موقعیت و توازن قوای جهانی را به نفع طبقۀ کارگر داشت. اما شکست آن و ضربات سهمگینی که به کارگران شیلی وارد شد، به یورش فراتر سرمایه داری در قالب کاهش ویرانگر دستمزدها، رفاه اجتماعی و حقوق ابتدایی کارگران سرتاسر امریکای لاتین و فراتر از آن، خدمت کرد. به این ترتیب شیلی به یک مدل اقتصادی، بر بنیان کشتار و شکنجۀ وسیع مبدل شد که از آن زمان تاکنون از سوی مقامات حکومت امریکا، شرکت های بزرک و اقتصاددانان راست­گرا موعظه می شود.

فاجعۀ شیلی، نه فقط ماهیت «دمکراسی بورژوایی» را در عصر گندیدگی سرمایه داری-امپریالیسم- نشان داد، بلکه به تلخ ترین شکل ممکن اثبات کرد که بدون تعیین تکلیف نهایی با «دولت سرمایه داری» و در عوض توهم پراکنی نسبت به «راه مسالمت آمیز و پارلمانی به سوی سوسیالیسم»، تحقق ابتدایی ترین مطالبات دمکراتیک نیز ناممکن است. مورد شیلی نشان می دهد که با وجود آمادگی شرایط عینی و حتی ذهنی انقلاب، در غیاب یک رهبری انقلابی در قالب یک حزب رهبری کنندۀ انقلاب، چگونه طبقۀ کارگر با یک عقبگرد تاریخی رو به رو می شود، و هم­چنان در غیاب این مؤلفه این سناریو می تواند تکرار شود. از جمله این که امسال باری دیگری در کشوری نظیر یونان شاهد تبعات رفرمیسم در قالب حکومت ائتلافی سیریزا و تأثیرات مخرب آن بر جنبش کارگری و سوسیالیستی بوده ایم.

به مناسبت سالگرد کودتای ۱۱ سپتامبر در شیلی، مطالبی از سال های گذشته گردآوری و ترجمه شده است که این درس ها را تا حد امکان برجسته می کند.

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

42 − 41 =