در آستانۀ سالگرد کودتای شیلی

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه
چهل سال پس از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی

بیل فن آوکن

برگردان: آرام نوبخت

امروز یادآور چهلمین سالگرد یکی از تراژیک ترین رویدادهای نیمۀ دوم قرن بیستم است: کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی. تسخیر قدرت به دست ارتش فاشیستی شیلی، بیانگر یک شکست چشم­گیر برای طبقۀ کارگر امریکای لاتین و سرتاسر جهان بود که موقعیتی سرشار از پتانسیل عظیم انقلابی را به کابوس کشتار و سرکوب مبدل کرد.

حکومت نیکسون در واشنگتن آغازگر این کودتا بود که ضمن نزدیک ترین همکاری با سرویس اطلاعاتی امریکا (سیا) و پنتاگون سازمان یافت. حکومت امریکا و دستگاه نظامی و امنیتی آن، نه تنها فعالانه از کودتای نظامی حمایت کردند، بلکه از نزدیک درگیر تعقیب، شکنجه و سلاخی ده ها هزار نفر از کارگران، دانشجویان و روشنفکران چپ­گرای شیلی بودند. مقامات امریکا مسئول قتل دو شهروند امریکایی نیز به نام های چارلز هارمن و فرانک تروجی بودند.

در بین معماران اصلی این حمام خون شیلی، هنری کیسینجر قرار داشت، مشاور سابق امنیت ملی امریکا و وزیر خارجه و یکی از قدیمی ترین و منفورترین جنایتکاران جنگی دنیا. همین فرد از سوی جانشین نیکسون، جرالد فورد، به عنوان یک «گنجینۀ ملی» مورد تحسین قرار گرفت و باراک اوباما نیز وی را یک «مدافع کله شق و سرسخت منافع امریکا و امنیت امریکا» توصیف کرد.

این کیسینجر بود که طی اظهار نظر مشهوری در ارتباط با شیلی اعلام داشت: «من نمی فهمم چرا باید دست روی دست بگذاریم و ببینیم که کشوری به خاطر بی مسئولیتی مردم خودش، کمونیستی می شود». او سرپرست یک برنامۀ تهاجمی با هدف نابود کردن اقتصاد شیلی، دامن زدن به تروریسم نیروهای راست و نهایتاً هماهنگ کردن سرنگونی نظامی حکومت منتخب پرزیدنت سالوادور آلنده بود. پس از این او به دفاع از توحشی که حکومت نظامی ژنرال آگوستو پینوشه انجام داد برخاست.

کیسینجر امروز به عنوان «پیرمرد کهنه کار» سیاست خارجی امریکا تجلیل می شود، و کاخ سفید هنوز از نصایح او بهره می برد. او هنوز هم به خاطر جنایات خود مورد دادخواست کیفری قرار نگرفته است.

به هر فرد ساده لوحی که امروز باور کند واشنگتن منحصراً برای دفاع از حقوق بشر و تقویت «هنجارهای بین المللی» در سطح جهان مجهز است، باید گفت «به شیلی نگاه کنید».

رسانه ها و نیروهای چپ­نما، به روال مراسم همیشگی کودتای ۱۹۷۳، تمرکز خود را روی سرنوشت سالوادور آلنده متمرکز می کنند که به دنبال بمباران و محاصرۀ کاخ ریاست جمهوری «لا موندا» به دست ارتش شیلی، در همان جا جان باخت.

با این حال تلاش ها برای تطهیر آلنده، این واقعیت را پنهان می کند که فاجعۀ شیلی بدون نقشی که حکومت «اتحاد مردمی» او- به عنوان اتحادی میان حزب سوسیالیست آلنده، حزب کمونیست (استالینیست) و بخشی از «دمکرات مسیحی»ها- ایفا کرد، امکان پذیر نبود.

آلنده نه یک سوسیالیست بود و نه بسیار کم­تر یک انقلابی. نقش سیاسی اصلی او عبارت بود از عقب نگاه داشتن انقلاب سوسیالیستی در شیلی و تحمیل «صلح اجتماعی» از طریق سرکوب تهاجم نیرومند طبقۀ کارگر شیلی. این نقش در همکاری نزدیک با افسران تعلیم دیدۀ امریکا در شیلی صورت گرفت. فرماندهان ارتش، از جمله ژنرال پینوشه، که آلنده به سمت فرماندهی کل قوا منصوب کرده بود، به کابینۀ ریاست جمهوری دعوت شدند تا سرکوب جنبش کارگری توده ای را بهتر هماهنگ کنند.

کارخانه هایی که از سوی کارگران در اصطلاحاً «کمربندهای صنعتی» (۱) قبضه شده بود، به دستان مالکان راست­گرای آن ها باز گردانده شد که سپس آنان مبارزه جوترین کارگران را قربانی کردند. قوانین کنترل سلاح که از سوی حکومت آلنده تصویب شد، برای یورش هایی از نوع حکومت های پلیسی به کارخانه ها و مناطق کارگری استفاده شد (این آخرین تمرین برای کودتای فریب الوقوع بود)، در حالی که ارتش، گروه های تروریستی فاشیستی را مسلح کرد.

حزب کمونیست که با خطاب کردن ارتش به عنوان «خلق اونیفورم پوش» به استقبال آن شتافته بود، بیش از هر کسی دیگر تلاش کرد تا مبارزات کارگری را مقید به نیازهای سرمایه و انضباط ارتش کند.

گروه هایی از سازمان های تجدیدنظرطلب «پابلوئیست» که از چشم انداز تروتسکیستی مبارزه برای بسیج انقلابی مستقل طبقۀ کارگر به نفع تاکتیک های چریکی ناسیونالیستی فیدل کاسترو و چه گوارا گسست کرده بودند، خود در این خیانت همکاری داشتند.

کاسترو که با وجود این عناصر سیاسی جسارت یافته بود، یک سفر سه هفته ای به شیلی داشت، «راه سوسیالیسم شیلیایی» آلنده را به آغوش کشید و تأکید کرد که انقلاب شیلی «یا با آلنده یا هیچ کس دیگری» صورت خواهد گرفت. نتیجۀ امر چیزی نبود جز خلع سلاح سیاسی بیش­تر طبقۀ کارگر در دورۀ منتهی به کودتای ۱۹۷۳.

کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، جنبش جهانی تروتسکیستی، بی درنگ علیه خطر ضدّ انقلاب در شیلی هشدار داد و از کارگران شیلی درخواست کرد که به حکومت جبهۀ خلقی سوسیال دمکرات ها و استالینیست ها اعتماد نکنند، بلکه تنها به مبارزۀ انقلابی مستقل خود باور داشته باشند.

بسیارانی، به خصوص استالینیست ها، به چنین هشدارهایی بی اعتنایی کردند، و در عوض سابقۀ تقریباً ۱۴۰ سالۀ دمکراسی پارلمانی شیلی را ستودند و تأکید کردند که چنین چیزی «این جا نمی تواند رخ بدهد». اما به وضوح هم می توانست و هم رخ داد.

درس های تلخ شیلی امروز بیش از هر زمانی حیاتی است، چرا که طبقۀ کارگر جهان وارد دورۀ جدیدی از مبارزۀ انقلابی می شود. درون محافل حاکم سرمایه داری، این موضوع به خوبی درک شده است. به دنبال کودتای نظامی ماه ژوئیۀ گذشته در مصر، پس از دو سال و نیم تب و تاب انقلابی، «وال استریت ژورنال» در یک سرمقاله با شور و شعف اظهار امیدواری کرد که «ژنرال های حاکم جدید، در قدّ و قوارۀ آگوستو پینوشه باشند».

در ایالات متحده، حکومت اوباما به طور مداوم چهارچوبی را برای یک دولت پلیسی ساخته و پرداخته است، و این قدرت را برای آن قائل شده که شهروندان امریکا را به بازداشت های نامحدود نظامی بکشاند، به زعم خود دشمنان دولت را با حملات موشکی هوایی ترور کند، و در عین حال ناظر بر عملیات گستردۀ جاسوسی «آژانس امنیت ملی» (NSA) در داخل باشد که دامنۀ فعالیت آن به همۀ مکالمات تلفنی، ایمیل و جستجوهای اینترنتی هم بسط پیدا می کند. حکومت امریکا دشمن اصلی حقوق دمکراتیک در جهان است. درست مانند مورد شیلی، کسانی که اعتقاد دارند «این جا نمی تواند رخ بدهد»، تنها مشغول فریب دادن خودشان هستند.

امروز وظیفۀ اصلی همان چیزی است که چهار دهۀ قبل در شیلی بود: حل کردن بحران رهبری انقلابی طبقۀ کارگر. دفاع از حقوق دمکراتیک، مبارزه علیه نابرابری اجتماعی و نبرد علیه جنگ، وابسته به پدید آمدن یک رهبری نوین سوسیالیستی در درون طبقۀ کارگر هر کشور است. این به معنای ساختن «حزب برابری سوسیالیستی» و «کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم» است.

(۱) کمربند صنعتی (Cordón Industrial)، زنجیره ای از کارخانه ها و شرکت هایی بود که کارگران پس از تصاحب آن ها، برای هماهنگ کردن فعالیت ها در هر منطقه به کارمی گرفتند. این ارگان قدرت و دمکراسی کارگری در دورۀ حکومت آلنده، مستقل از بروکراسی های اتحادیه های کارگری رسمی، دولت و احزاب شکل دهندۀ ائتلاف «اتحاد مردمی»، از سوی طبقۀ کارگر ظاهر شد. تا زمان سرنگونی حکومت آلنده در کودتای ۱۹۷۳، ۳۱ کمربند صنعتی مستقر شده و فعال بود. و از این تعداد، ۸ مورد در پایتخت شیلی (سانتیاگو) قرار داشت- م

۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 4 = 4