آیا «برنی ساندرز» سوسیالیست است؟
برگردان: آرام نوبخت
رشد حمایت از کارزار برنی ساندرزِ «سوسیالیست»، نشانه ای است از چرخش به چپ اقشار وسیع مردم امریکا. ساندرز، به عنوان سناتوری از ایالت «ورمونت» که خود را مستقل می نامد اما با دمکرات ها نشست و برخاست دارد، در جستجوی این است که از خشم عمومی جامعه نسبت به نابرابری های اجتماعی فزاینده، با قرار دادن آن در مرکز کارزار خود برای نامزدی ریاست جمهوری حزب دمکرات، بهره برداری کند.
او در سخنرانی های کارزار خود اعلام می کند که نابرابری درآمدی، «بزرگ ترین مسألۀ اخلاقی دوران ما» است؛ به حرص و ولع «طبقۀ میلیاردرها» حمله می برد، و در عین حال خواهان بازگرداندن «طبقۀ متوسطِ روزگاری بزرگ در امریکا» است.
در برخی ایالات مهم، ساندرز در حال نزدیک شدن به جایگاه هیلری کلینتون، نامزد احتمالی دمکرات ها در نظرسنجی ها است. طی دو ماه، پیشتازی کلینتون در ایالت «نیوهمفشایر» از ۳۸ به ۸ درصد سقوط کرده است. در ایالت «آیووا»، ساندرز فعلاً از آرای ۳۳ درصدی در نظرسنجی برخوردار است که ۱۸ واحد پایین تر از کلینتون قرار دارد. کارزار کلینتون که انتظار می رفت نامزدی بی دردسری داشته باشد، اکنون نشان می دهد که شاید کلینتون به ساندرز در ایالت «آیووا» ببازد.
این سناتور «ورمونت» عموماً جمعیت بیشتری را نسبت به دیگر نامزدهای اعلام شدۀ ریاست جمهوری جلب کرده است. تجمع روز ۱ ژوئیه در «مدیسن»، ایالت «ویسکانسین»، ۱۳ هزار نفر را به خیابان ها آورد. برعکس، بزرگ ترین تجمع کلینتون تاکنون در شهر نیویورک تنها ۵ هزار نفر را گردهم آورد.
با در نظر داشتن این که ضدیت با کمونیسم بیش از ۷۰ سال است که ستون اصلی سیاست رسمی در ایالات متحده را شکل می داده، وجود این حمایت از ساندرز معنای قابل توجهی دارد. از زمان تعقیب های مک کارتیسم و تهیۀ لیست سیاه از دست اندرکاران هالی وود در دهۀ ۱۹۵۰، تا ایدئولوژی «خودبرترانگاری» به دنبال انحلال اتحاد شوروی در ۱۹۹۱، سوسیالیسم عملاً از حضور در گفتمان سیاسی ایالات متحده ممنوع بوده است.
اقشار وسیعی از جمعیت، به خصوص جوانان، نسبت به دستگاه سیاسی حاکم و دو حزب راست گرای آن به عنوان نمایندگان سرمایۀ کلان، بیگانه و دلزده هستند. میزان مشارکت رأی دهندگان در انتخابات میان دوره ای ۲۰۱۴، تنها ۳۶.۳ درصد بود، یعنی پایین ترین رقم در طی هفت دهه.
نظرسنجی های اخیر نشان از عمق این حال و هوا دارند. طبق مطالعۀ «مرکز تحقیقات پیو»، سهم جمعیتی در سن رأی که خود را با هیچ یک از دو حزب اصلی تداعی نمی کند، به رقم بی سابقۀ ۳۹ درصد رسیده است. یکی از نظرسنجی های مؤسسۀ «گالوپ» در ماه گذشته نشان داد که ۴۷ درصد پاسخ دهندگان مایل بودند به یک سوسیالیست برای رئیس جمهور شدن رأی دهند.
بسیاری از مردم به دنبال بدیل هایی در برابر نظم سیاسی و اقتصادی موجود هستند، نظامی که هیچ چیزی به جز نابرابری، جنگ و حملات هردم شدیدتر به حقوق دمکراتیک ارائه نمی کند. به همین دلیل، «سوسیالیسم» ساندرز، عملاً در محبوبیت او سهم داشته است. چشم انداز یک نامزد سوسیالیست ریاست جمهوری، به طور اخص برای جوانان جاذبه دراد.
اما آیا برنی ساندرز واقعاً یک سوسیالیست است؟ این پرسش یک پرسش مرتبط دیگر را هم مطرح می کند: اصول پایه ای سوسیالیسم چیستند؟
انترناسیونالیسم:
از زمان انتشار مانیفست کمونیست در سال ۱۸۴۸ که اعلام داشت «کارگران جهان، متحد شوید!»، جنبش سوسیالیستی یک جنبش بین المللی بوده است. انگلس، «انجمن بین المللی کارگران» را به عنوان «نخستین جنبش بین المللی طبقۀ کارگر» توصیف کرد.
جهتگیری اصلی سیاست بورژوایی، ناسوسیالیسم است که طبق آن کارگران باید منافع خود را یکسان با منافع «ملت» بدانند که این خود البته تحت حاکمیت طبقۀ سرمایه دار است. سوسیالیسم در مقابل این، چشم انداز و برنامۀ انترناسیونالیسم طبقۀ کارگر را قرار می دهد و بر یکسان بودن منافع تمامی کارگران جهان- فارغ از تقسیم بندی های نژادی و مذهبی و غیره- پافشاری دارد که همگی به لحاظ عینی در مبارزۀ مشترک علیه سرمایه داران تمامی کشورها متحد هم به شمار می آیند.
تلاش سوسیالیسم، متحد کردن کارگران تمامی کشورها بر مبنای یک برنامۀ انقلابی است و تأکید دارد که مبارزه برای پایان بخشیدن به استثمار سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، بنا به ماهیت خود، یک مبارزۀ بین المللی است. سوسیالیسم مخالف تمامی تلاش ها برای قربانی کردن مهاجرین یا تبعیض نسبت به آن ها است و تمامی اشکال سیاست ناسیونالیستی یا نژادی را که به ایجاد شکاف در میان طبقۀ کارگر خدمت می کنند، طرد می کند.
برنی ساندرز، یک انترناسیونالیست نیست. در عوض یک ناسیونالیست امریکایی است. او مدافع همیشگی ناسیونالیسم اقتصادی و سیاست های حمایتگرایی اقتصادی بوده است؛ دیدگاهی که درصدد است بار و مسئولیت اخراج های جمعی و بیکاری در ایالات متحده را به گردن کارگران سایر کشورها بیاندازد. او با سیاستِ «اول امریکا»ی خود، در جستجوی آن است که کارگران امریکا را در پشت استثمارگران امریکایی «خودشان» و در تقابل با برادران و خواهران طبقاتی خود در سایر کشورها به صف درآورد. او مدت های مدید ضمن مخالفت با توافقات تجاری از زاویۀ شووینیستی، به طور اخص علیه چین مشغول تهییج بوده است.
ساندرز از موضع راستگرایانه و ناسیونالیستی با «پیمان مشارکت ترانس-پاسفیک» (TTP) حکومت اوباما مخالفت می کند. بلوک اقتصادی پیشنهادی این پیماننامه، یک ابتکار عمل ارتجاعی و بخشی از تحرکات امپریالیسم امریکا به سوی منزوی کردن، محاصرۀ اقتصادی و نهایتاً حمله به چین است. اما ساندرز بر مبنای یک دیدگاه ضدّ امپریالیستی با آن مخالف نیست. در عوض او پیمان «مشارکت ترانس-پاسیفیک» را متهم به «تضعیف حق حاکمیت امریکا» می کند.
ساندرز سال ها به کارگران مهاجر حمله برده و آن ها را متهم کرده است که مشاغل کارگران امریکایی را می گیرند. او حامی مالی لایحه های متعددی علیه برنامۀ ویزای فدرال بوده است، در حالی که از سیاست مهاجرتی اوباما که بیش از هر حکومت دیگری در تاریخ این کشور مهاجرین را اخراج کرده، حمایت می کند. «لو دابز»، میزبان یک برنامۀ تلویزیونی و شخصیتی دست راستی و ضدّ مهاجر، به دلیل همین تلاش های ساندرز است که او را «یکی از معدود افراد صریح الهجه در کنگره» خطاب می کند.
مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید:
هرج و مرج بازار سرمایه داری که تمامی تصمیمات را تابع منافع و سود یک اقلیت می کند، مسیر توسعۀ عقلایی یک اقتصاد پیچیدۀ جهانی را به گونه ای به نفع جمعیت جهان باشد، مسدود کرده است. اقتصاد امریکا و جهان زیر سلطۀ مشتی بانک و صندوق پوشش ریسک است که عملیات شان تمام و کمال انگلی و اساساً جنایتکارانه است. منابع و ذخایر جهان و پیش از هر چیز، کار بشر، تابع حرکت یک اشرافیت مالی انگشت شمار به سوی انباشت هردم بیشتر ثروت شده است. نخستین گام ضروری در پیشبرد یک اقتصاد بابرنامۀ منطبق با نیاز اجتماعی و تقویت برابری اجتماعی، عبارت است از سلب مالکیت از بانک های مهم و ابرشرکت ها و تبدیل آن ها به نهادهایی با مالکیت عمومی و تحت کنترل دمکراتیک.
در سخنرانی های ساندرز، به مسألۀ مالکیت اجتماعی بر صنعت و مالیه حتی اشاره هم نمی شود. او از«طبقۀ میلیاردرها» حرف می زند، اما مواظب است که کلمه ای از طبقۀ سرمایه دار نگوید. استفادۀ او از عباراتی نظیر «طبقۀ میلیاردها» و «طبقۀ متوسط بزرگ امریکا» دالّ بر بی مغزی و پوچی سیاست های او است که بیشتر به پنهان کردن ریشه های اصلی نابرابری اجتماعی و دیگر مصایب اجتماعی خدمت می کند تا روشن کردن آن ها.
اصطلاح «طبقۀ میلیاردرها» فاقد هرگونه اعتبار علمی ست. طبقۀ اجتماعی نه بر حسب مقیاس ثروت، بلکه رابطۀ اقشار اجتماعی نسبت به ساختار اقتصادی زیربنایی جامعه تعیین می شود. ساندرز به دنبال این است توجه را از نظامی اقتصادی که چنین سطوح مشمئزکننده ای از ثروت روی آن بنا شده، منحرف کند.
به همین ترتیب صحبت از «طبقۀ متوسط بزرگ امریکا» به عنوان یک ساخت مبهم و اصولاً افسانه ای، مدت ها برای استتار و محو کردن شکاف اصلی بین طبقۀ کارگر و طبقۀ سرمایه دارِ حاکم بر جامعه به کار گرفته شده است.
هیچ یک از مطالبات برنامه ای ساندرز مطلقاً به مالکیت خصوصی و کنترل اهرم های اصلی حیات اقتصادی حتی دست هم نمی زند. برنامۀ او نه فقط سوسیالیستی نیست، بلکه به طور اخص چپگرایانه هم نیست. پلاتفرم های ریاست جمهوری دمکرات ها در طول دورۀ بحران بزرگ اقتصادی دهۀ ۱۹۳۰ به مراتب رادیکال تر از برنامۀ ساندرز بودند. به عنوان مثال پلاتفرم ۱۹۳۶ متعهد شده بود که برای «حذف اقدامات انحصارگرایانه و تمرکز قدرت اقتصادی» نهایت استفاده را از قانون ببرد.
طرح های اصلاحی ساندرز- نظیر حداقل دستمزد ۱۵ دلاری و برنامۀ فدرال اشتغال- با تمام محدودیت های خود، نمی تواند به دور از بسیج گستردۀ طبقۀ کارگر در برابر طبقۀ حاکم وهر دو حزب سیاسی آن تحقق یابد. این سناتور ایالت «ورمونت» به این توهم دامن می زند که این مطالبات در چهارچوب حزب دمکرات و نظام سرمایه داری قابل تحقق هستند.
رادیکال ترین طرح او، تجزیۀ بانک های بزرگ است؛ یک اقدام اصلاحی که سابقاً در مواردی معدود طی بحران بزرگ به عنوان بخشی از برنامۀ «نیو دیل» فرانکلین روزولت که با هدف نجات سرمایه داری از خطر انقلاب سوسیالیستی تصویب شده بود، انجام گرفت. ساندرز البته می داند که حزب دمکرات امروز، که او به دنبال نامزدی آن است، هرگز چنین اقدامی را انجام نخواهد داد، و در عوض از سقوط مالی سال ۲۰۰۸ برای انتقال تریلیون ها دلار از صندوق های عمومی به وال استریت استفاده کرده و حلقۀ بزرگترین بانک ها به دور گریبان اقتصاد را تنگ تر کرده است.
ضدیت با امپریالیسم:
ما همچنان در عصر امپریالیسم، بالاترین مرحلۀ سرمایه داری به سر می بریم. امپریالیسم در اواخر قرن نوزدهم پدید آمد. خصوصیات اصلی آن را لنین در طول جنگ جهانی اول به صورت تمرکز انحصاری تولید، سلطۀ سرمایۀ مالی و طفیلی گری اقتصادی، تلاش قدرت های بزرگ برای سلطۀ ژئوپلتیک و اقتصادی، ستم بر ملل ضعیف تر و گرایش جهانی به سوی ارتجاع سیاسی تعریف کرد.
لنین عصر امپریالیسم را عصر جنگ ها و انقلاب ها نامید. تضادهای آشتی ناپذیر- بین اقتصاد جهانی و تقسیم جهان به دولت ملت های رقیب به عنوان چهارچوب ژئوپلتیک اصلی سرمایه داری، و بین تولیدِ اجتماعی شده و مالیکت خصوصی بر ابزار تولید- ناگزیر منجر به ظهور جنگ برای فتوحات استعماری و جنگ میان قدرت های رقیب امپریالیستی می شود. این ها در عین حال شرایط عینی را برای سرنگونی سرمایه داری به دست طبقۀ کارگر مهیا می کنند.
سوسیالیست ها، هم مخالف تمامی جنگ هایی هستند که قدرت های امپریالیستی نظیر ایالات متحده آغاز می کنند و هم مخالف تلاش های امپریالیسم به واسطۀ ابزارهای اقتصادی، سیاسی یا نظامی برای انقیاد و استثمار ملل ضعیف تر و فقیرتر. سوسیالیست ها در مرکز فعالیت های خود ایجاد یک جنبش توده ای بین المللی کارگری علیه جنگ را قرار می دهند، و تأکید می کنند که جلوگیری از یک جنگ جهانی سوم تنها بر مبنای مبارزۀ انقلابی برای پایان دادن به سرمایه داری امکان پذیر است.
ساندرز هوادار امپریالیسم امریکا است. اگرچه او به خود می بالد که علیه «قانون میهن پرستی» و جنگ عراق رأی داده، ولی به نفع لوایح متعدد هزینه های دفاعی نیز رأی داده و از مداخلات امپریالیستی تحت پوشش حقوق بشر- از جمله بمباران صربستان به دست ناتو در سال ۱۹۹۹ و جنگ فعلی علیه داعش- حمایت کرده است.
ساندرز حامی عملیات تغییر رژیم به رهبری امریکا و پیشگامی نئو نازی ها در اوکراین بود که منجر به سرنگونی حکومت حامی روسیه در این کشور و روی کار آوردن یک حکومت راست گرا و به شدت ضدّ روس شد که به جنگی خونین علیه جدایی طلبان حامی روسیه در شرق کشور دست زده است. ایالات متحده از حکومت دست نشاندۀ خود در «کییف» برای انجام نظامی گری گستردۀ امریکا- ناتو در شرق اروپا بهره برده و به خطر آغاز جنگ با روسیۀ مسلح به سلاح های هسته ای دامن زده است.
ساندرز از این سیاست بی پروا و ارتجاعی دفاع و آن را به عنوان واکنش دفاعی به «تهاجم روسیه» تصویر می کند. در یک مصاحبۀ تلویزیونی در سال ۲۰۱۴، او اعلام کرد: «کل دنیا باید علیه پوتین بلند شود».
ساندرز یک صهیونیست دوآتشه هم هست. او سال پیش از جنگ بی رحمانۀ اسرائیل در غزه دفاع کرد. ویدیویی از ساندرز در یکی از نشست های عمومی او منتشر شده است که ساندرز را در حال داد و و فریاد و تهدید معترضین به حمایت او از دولت اسرائیل نشان می دهد.
او حامی «برنامۀ مشترک جت های جنگندۀ F-35» نیز هست، یعنی نسل آتی هواپیمای جنگی با قیمت هر واحد ۳۵۰ میلیون دلار که تکمیل آن تاکنون ۱ تریلیون دلار هزینه داشته است. ساندرز از ایجاد پایگاه برای جنگنده های F-35 در «برلینگتن»، ایالت «ورمونت»، که خود در دهۀ ۱۹۸۰ شهردار آن بوده است، دفاع می کند.
برابری اجتماعی:
سرمایه داری که مبتنی بر استثمار طبقۀ کارگر است، ناتوان از ایجاد امنیت اقتصادی و استاندارد زندگی شایسته برای کارگران است. سرمایه داری امریکا حتی در اوج رونق اقتصاد پسا جنگ جهانی دوم با خصوصیاتی نظیر اختلافات فاحش ثروت و درآمد و فقر گسترده شناخته می شد.
۴۰ سال گذشته، شاهد یک تنزل وسیع در جایگاه اقتصادی جهانی سرمایه داری امریکا بوده است. همین امر سطوح به مراتب بالاتری از نابرابری اجتماعی را به وجود آورده که نتیجۀ حملۀ بی امان به استانداردهای زندگی طبقۀ کارگر بوده است. این فرایند ارتباط تنگاتنگی دارد با تکه تکه کردن بخش های وسیعی از زیرساخت های صنعتی کشور و ظهور یک اشرافیت مالی نوین که ثروت خود را بر مبنای فعالیت های غیرمولد، انگلی و شِبه جنایتکارانه انباشت می کند.
نابرابری اجتماعی، نوعی انحراف از سرمایه داری نیست، بلکه خصوصیت ماهوی آن است.
ساندرز با وجود تمام شعارهای پوپولیستی خود، مدافع سرمایه داری و مخالف بسیج گستردۀ طبقۀ کارگر است. ساندرز در بسیاری موارد- از بهداشت و درمان عمومی گرفته تا مدت زمان مرخصی اجباری- کشورهای اروپایی را الگویی می داند که باید خود را به آن رساند- آن هم در زمانی که این کشورها مشغول انجام سیاست های بی رحمانۀ ریاضتی و تکه تکه کردن برنامه های رفاهی دولتیِ پس از جنگ جهانی دوم هستند. در بیانۀ اخیری که در وب سایت او آمده است، گفته شده که کل آن چه لازم داریم، این است که «انتخاب های بهتری انجام دهیم».
ساندرز در وب سایت خود اعلام می کند که «اقتصاد امروز به مراتب بهتر از زمانی است که پرزیدنت جورج بوش دورۀ ریاست جمهوری خود را به اتمام رسید». در واقعیت حکومت اوباما ناظر بر بیشترین انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان در تاریخ امریکا بوده است. یکی از مطالعات صورت گرفته از سوی دانشگاه هاروارد نشان می دهد که بین سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳، ۹۵ درصد کل درآمدهای به دست آمده، به ثروتمندترینِ ۱ درصد کشور اختصاص یافت.
استقلال سیاسی طبقۀ کارگر:
سوسیالیست ها تأکید دارند که مبارزات طبقۀ کارگر برای مشاغل، دستمزدها، بهداشت و درمان و مسکن مناسب و غیره، در اساس سیاسی هستند. طبقۀ حاکم، به واسطۀ کنترل خود بر ابزار تولید، نظام سیاسی را هم تحت کنترل دارد. برای آن که طبقۀ کارگر خود را از استثمار اقتصادی رها سازد، می بایست به مبارزه ای سیاسی دست بزند که آگاهانه به سوی گرفتن قدرت و استقرار یک حکومت کارگری هدف گرفته شده است.
حیاتی ترین مسأله، استقلال سیاسی طبقۀ کارگر از تمامی احزاب و سیاستمداران طبقۀ سرمایه دار است. طبقۀ کارگر می بایست راه حل خود را برای بحران پیش بکشد و برای این منظور، باید حزب سوسیالیست توده ای خود را داشته باشد.
به همین دلیل است که سوسیالیست های ایالات متحده همواره با انقیاد سیاسی جنبش کارگری به حزب دمکرات ضدیت داشته اند. مقید کردن کارگران امریکا به دمکرات ها از طریق اتحادیه های کارگری، ابزار اصلی حفظ سلطۀ سیاسی طبقۀ حاکم بوده است. در کشوری که شاهد مبارزات خشن، تلخ و قهرمانانۀ کارگران بوده است، انقیاد سیاسی کارگران به دمکرات ها، پاشنۀ آشیل جنبش کارگری بوده است.
عملکر سیاسی اصلی کارزار ساندرز، این است که نارضایتی و خصومت رو به رشد اجتماعی نسبت به نظام موجود را با منحرف کردن و آوردن به پشت حزب دمکرات، مهار و متلاشی کند. کارزار به اصطلاح «سوسیالیستی» او کوششی است برای پیشگیری از ظهور جنبش مستقل طبقۀ کارگر و مسدود کردن آن. تصمیم او برای پیش بردن کارزار خود در چهارچوب حزب دمکرات بر این هدف صحه می گذارد. به علاوه ساندرز از ابتدای کارزار خود اعلام کرد که او نامزد ریاست جمهوری نهایی حزب دمکرات، فارغ از این که چه کسی باشد، حمایت خواهد کرد.
همان طور که مقایسۀ مواضع ساندرز با مفاهیم اساسی سوسیالیسم در بالا نشان می دهد، «سوسیالیسم» او نیرنگی است برای جلوگیری از پدیدار شدن آن چه حقیقتاً سوسیالیسم می خواهد.
۱۶ ژوئیۀ ۲۰۱۵