نژادپرستی، سرمایه داری و تضادها
برگردان: آرام نوبخت
چارلی پُست، در مصاحبه ای با نشریۀ «نورث استار» چنین می گوید:
«هستی و موجودیت کارگر در نظام سرمایه داری، دوگانه است: هم به عنوان تولیدکنندگان جمعی که برای به دست گرفتن کنترل محیط کار، ساعات و دستمزدها درگیر نبرد با سرمایه اند، و هم به عنوان کارگرانی که خود با یک دیگر در رقابت اند. آن ها فروشندگان نیروی کار هستند و این منجر به پدیدار شدن آن چیزی می شود که مارکسیست های اوایل قرن بیستم اغلب “منافع فرقه ای” می نامیدند؛ تقسیم بندی حول خطوط نژاد، شهروندی، ملیت، جنس، جنسیت و غیره».
این موجودیت های دوگانه، وابسته به هم هستد. در نظام سرمایه داری، کارگر برای آن که یک تولیدکنندۀ جمعیِ قادر به مبارزه باشد، باید با موفقیت نیروی کار خود را بفروشد. از سوی دیگر، مبارزۀ جمعی اغلب حول کسب مطالباتی کلیدی است که ارزش نیروی کار را بالا می برد یا منجر به بهبود شرایط فروش آن می شود. با این حال در هر یک از این ها تضادهایی نهفته است.
نژادپرستی، به عنوان پدیده ای که اگر قرار بر اتحاد کارگران سفید و سیاه در مبارزه باشد باید به مقابله با آن برخاست- از این رو که اتحاد میان تولیدکنندگان جمعی برای پیروزی در مبارزه حیاتی است- می تواند به نفع کارگران سفیدپوست به عنوان فروشندگان نیروی کار در رقابت با کارگران رنگین پوست نیز باشد. البته یک دینامیسم خنثی کننده نیز وجود دارد؛ این واقعیت که به کارگران سیاهپوست کمتر پرداخت می شود، دستمزدهای کارگران سفیدپوست را هم پایین می آورد، اما سفید بودن به وضوح مزایای خودش را به عنوان فروشندۀ نیروی کار دارد- حتی اگر این مزایا نسبی باشد، که وقتی نوبت به رقابت فردی می رسد حتماً نسبی است.
به همین ترتیب کارگران سفید مزیتی نسبی در زمینۀ شغل هم دارند؛ مثلاً احتمال این که ترفیع بگیرند، بیشتر است و احتمال اخراج شان کمتر و غیره. به اعتقاد من کارگران سفیدپوست از ضدیت با نژادپرستی و درگیر شدن در مبارزۀ جمعی همراه با همکاران سیاه پوست خود (و سایر رنگین پوستان) چیزی به مراتب بیش از این ها به دست خواهند آورد، اما در این مثال، برخورد بهتر در سر کار، یک نیروی خنثی کننده محسوب می شود که کارگران سفیدپوست را به سمت پذیرش نژادپرستی و حتی استقبال از آن تشویق می کند.
کارگران سفیدپوست، هم به عنوان سفیدپوستانی که مزایای نسبی یا «امتیازاتی» دریافت می کنند، از نژادپرستی منتفع می شوند، و هم در آن واحد به عنوان تولیدکنندگانی جمعی که نژادپرستی برای شان مانع اتحاد لازم در جهت کسب دستاوردهایی در مبارزه است، از آن متضرر می شوند. بنابراین هم این ایده که با درنظر داشتن ضرورت اتحاد طبقۀ کارگر فارغ از نژاد، کارگران سفیدپوست از نژادپرستی نفعی نمی برند، و هم این ایده که چنین اتحادی ناممکن است چون کارگران سفیدپوست از نژادپرستی منتفع می شوند، هر دو مکانیکی و یک سویه هستند.
این که کدام گرایش غالب می شود، کدام گرایش مسلط می شود، به شماری از عوامل بستگی دارد. در دوره های عروج مبارزۀ طبقاتی، هویت تولیدکنندگان جمعی در مبارزه می تواند بر هویت فروشندگان نیروی کار سایه بیاندازد. در این جا است که بیشترین فرصت برای مبارزه با نژادپرستی وجود دارد و حتی شاهد مواردی نظیر صف آرایی کارگران بیکار در حمایت از اعتصابات توده ای (نظیر تولدو، اوهایو در سال ۱۹۳۴) به جای گرفتن شغل یک دیگر هستیم.
در دوره های شکست، کارگران به احتمال زیاد هویت یک فروشندۀ منفرد نیروی کار را به خود می گیرند، چرا که مبارزۀ جمعی دیگر از سوی آن ها یک گزینۀ واقع گرایانه دیده نمی شود. این خود با فشارهای تقلای روزمره برای بقا درهم می آمیزد. و نژادپرستی به سادگی هر چه بیشتر ریشه می دهد.
البته آگاهی همیشه متناقض است، منتها به اشکال مختلف و با درجات مختلف. مثلاً کارگران نژادپرستی در دوره های مبارزات گستردۀ کارگران از نژادهای مختلف حضور دارند و کارگران ضدّ نژادپرستی هم در دوره های شکست هستند. کارگرانی هستند که در عمل فارغ از مرزهای نژادی متحد می شوند در حالی که دیدگاه هایی نژادپرستانه را با خود حمل می کنند، و کارگرانی هم هستند که دیگاه های ضد نژادپرستانه دارند منتها کار چندانی یا هیچ کاری برای مقابله با آن نمی کنند.
مقابله با همۀ این ها، مأموریت بلندمدت و تاریخی طبقۀ کارگری است که می خواهد خود را رها کند. این مستلزم تعیین تکلیف با کل ستم و استثمار است. اما به استثنای دوران انقلابی، این وظیفه را تنها بخش اقلیت طبقۀ کارگر تشخیص می دهد.
تقویت گرایش هایی که ما را به سوی وحدت در مبارزه سوق می دهد و مبارزه علیه آن گرایش هایی که ما را در جهت پذیرش ستم و شکاف هدایت می کند، وظیفۀ پیشِ روی ما است.
۲۳ نوامبر ۲۰۱۳