نشست حزب برابری سوسیالیستی در برلین پیرامون سیریزا و بحران یونان

زمان تقریبی مطالعه متن ۷ دقیقه
ورنا نیس

برگردان: آرام نوبخت

دفاع از کارگران یونان، مستلزم مبارزۀ متحدانۀ طبقۀ کارگر اروپا علیه سیاست های دیکته شدۀ وزیر مالیۀ آلمان، ولفگانگ شویبله، و صدر اعظم این کشور، آنگلا مرکل است. این پیام اصلی نشستی بود که «حزب برابری سوسیالیستی» (Partei für Soziale Gleichheit) سه شنبه عصر در برلین برگزار کرد. در این نشست، حدوداً ۵۰ نفر شرکت کننده، پیرامون اهمیت تحولات اخیر یونان و خیانت حزب چپ­نمای سیریزا به طور اخص به بحث و گفتگو پرداختند.

طی روزهای منتهی به نشست، هواداران PSG، کارزاری را در محیط های کار، مراکز خرید و ایستگاه های مترو و تراموا آغاز کردند که از حمایت قابل توجهی برخوردار شد.

نخستین سخنران این نشست، کریستوف واندرایر، عضو کمیتۀ اجرایی PSG بود که دربارۀ سفر خبری خود به آتن در طول رفراندوم صحبت کرد: «تسلیم بی قید و شرط سیریزا در برابر سیاست های دیکته شدۀ ریاضتی اتحادیۀ اروپا به دنبال رأی قاطع “نه” از سوی کارگران یونان، یک تجریۀ فوق العاده مهم است». واندرایر ادامه داد: «باید از این رویداد درس گرفت. کارگران باید قاطعانه با سیریزا و کل محافلی که این حزب نمایندگی می کند، تصفیه حساب کنند».

بحران یونان نه پیامد تخطی یک کشور بدهکار، بلکه در عوض نتیجۀ اشتیاق نخبگان مالی اروپا برای تبدیل یونان به نمونه و الگوی کل طبقۀ کارگر اروپا بود. واندرایر به تفصیل توضیح داد که چگونه یونان به دنبال سقوط اقتصادی سال ۲۰۰۸ و متعاقباً کمک مالی چند میلیارد دلاری به بانک ها، به طور سیستماتیک به سمت ورشکستگی کشیده شد. بستۀ نجات مالی اتحادیۀ اروپا اساساً و پیش از هر چیز برای بازپرداخت وام ها، شامل بهرۀ آن ها، صرف شد و نسبت بدهی یونان را از ۱۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۰۹ به ۱۷۵ درصد در سال ۲۰۱۳ افزایش داد، به طوری که تخمین زده می شود این نسبت در سال ۲۰۱۷ به ۲۰۰ درصد برسد.

واندرایر گفت «هدف اصلی، غارت کردن کشور و مهم­تر از همه طبقۀ کارگر است». او به فلاکت اجتماعی حاکم بر جامعۀ یونان اشاره کرد. کاهش عمیق صندوق های بازنشستگی تأثیر قابل توجهی بر جای گذاشته، چرا که بسیاری از اعضای خانواده ها، از جمله حتی نوه های آنان، به پرداخت های بازنشستگی وابسته بودند: « یک کشور اروپایی را می بینید که سرشار از آشپزخانه های سوپ است، بیکاری در خیابان ها موج می زند».

در این بستر بود که حکومت سیریزا با دامن زدن به این توهم به قدرت رسید که گویا از طریق مذاکرات با اتحادیۀ اروپا و صندوق بین المللی پول می توان از شدت ریاضت کاست و در عین حالا به اعتباردهندگان بین المللی اطمینان داد که کلیۀ بدهی ها، همراه با بهرۀ آن، قابل بازپرداخت خواهد بود.

«آن ها دست ثروتمندان را باز گذاشتند که دارایی های خود را به خارج منتقل کنند و حتی به صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، بیمارستان ها و شرکت های های دولتی هم برای بازپرداخت وام های گرفته شده از صندوق بین المللی پول، یورش بردند. بیش از ۷ میلیارد یورو به این شکل به صندوق بین المللی پول و بانک مرکزی اروپا انتقال یافت. آن ها به جای رجوع به طبقۀ کارگر اروپا، با شویبله و مرکل ملاقات کردند و خود را برای تطبیق دادن به خواسته های آن ها به آب و آتش زدند».

تبدیل سیریزا به ابزار نخبگان مالی اروپا صرفاً به دلیل بزدلی آن نبود. در عوض به گفتۀ واندرایر، «بیش از هر چیزی به جهت گیری سیاسی و اجتماعی آن ها ارتباط دادند. گرایش های چپ­نما نظیر سیریزا و مدافعین آن ها در سرتاسر جهان، سخنگوی اقشار ممتاز طبقۀ متوسط هستند. آن ها از عبارات سوسیالیستی و دمکراتیک برای پیشبرد منافع طبقاتی خود بهره می برند. بنابراین شدیداً با جنبش مستقل طبقۀ کارگر ضدیت دارند».

احزاب چپ­نمای سرتاسر جهان با این استدلال از سیریزا حمایت کردند که «توازن قوا در اروپا اجازۀ اتخاذ یک سیاست بدیل را نمی دهد». به عنوان مثال واندرایر از «گریگور گیسی»، به عنوان عضو «حزب چپ» نام برد که در پارلمان آلمان (بوندستاگ) اعلام کرد علی رغم مخالفت با سیاست های ریاضتی آلمان، اگر در یونان بود حتماً در پارلمان این کشور رأی «آری» می داده است. واندرایر ادامه داد که «حزب چپ» اگر وارد حکومت در آلمان شود، همان نقشی را ایفا خواهد کرد که سیریزا کرد.

به گفتۀ واندرایر «در واقع، مسیر سیریزا قطعاً بدون بدیل نبود. حکومتی که واقعاً می خواست به سیاست های ریاضتی پایان دهد، می بایست همان روزی که انتخاب می شد بانک ها را ملی می کرد، بر جریان سرمایه اعمال کنترل می کرد، و حتی از بازپرداخت هرگونه بدهی به اعتباردهندگان تا زمان حصول یک توافق امتناع می ورزید. این حکومت حساب های بانکی ثروتمندان را به اصطلاح منجمد می کرد و تمامی کسانی را که به شکل غیرقانونی پول به خارج انتقال داده بودند، دستگیر می نمود».

واندریر ادامه داد: « مهم­تر از همه، خود را متکی به بسیج سیاسی مستقل طبقۀ کارگر یونان و اروپا می کرد. چرا که بحران یورو دقیقاً اثبات می کند که نمی توان از منافع کارگران بر اساس سرمایه داری یا در چهارچوب اتحادیۀ اروپا دفاع کرد».

واندرایر با ذکر این نکته صحبت هایش را به پایان برد که تنها «کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم» و شاخۀ آلمانی آن، PSG، بود که برای چنین بسیج نیرویی علیه سرمایه داری و برای سوسیالیسم مبارزه کرد.

در این چهارچوب بود که سخنران دوم، «پیتر شوآرتز»، دبیر «کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم» و سردبیر بخش آلمانی وب­سایت wsws، دربارۀ بازگشت امپریالیسم آلمان صحبت کرد.

شوآترتز گفت «واقعاً بی سابقه و بهت آور است که کشوری در اروپا، تا به این حد سریع، آگاهانه به وضعیت یک کشور جهان سوم بازگردانده شد». اما او هشدار داد که این محدود به یونان باقی نخواهد ماند. نه فقط در اسپانیا، پرتغال و فرانسه، بلکه حتی در آلمان نیز شرایط مشابهی طبقۀ کارگر را تهدید می کند.

شوآرتز بر این اساس به موضوع بازگشت امپریالیسم آلمان پرداخت: «دیکته کنندۀ سیاست های ریاضتی، برای خودش اسم دارد: ولفگانگ شویبله». این شویبله که به دنبال رفراندوم، طرح های پیشنهادی ریاضتی جدید سیپراس را که پیش تر با حکومت فرانسه بحث شده بود، رد کرد و در عوض برنامۀ ریاضتی به مراتب بی رحمانه تری را تحمیل کرد.

بر خلاف ادعاهای رسانه ها، موضوع بر سر «کمک» به یونان نبود، اهداف این برنامه عبارت بودند از «مکیدن آخرین قطرۀ خون از مردم یونان، فروش املاک دولتی، و تبدیل یونان به نوعی مستعمرۀ بانک های آلمان و اروپا».

از زاویۀ سرمایه داری آلمان، نمی شد از نظر دور داشت که وام های اعطایی به یونان بالأخره روزی در بودجۀ دولتی آلمان به حساب خواهند آمد و بنابراین ارزش آن را داشت که سرمایه گذاری بشود. «بانک ها، صندوق های پوشش ریسک، و سایر سفته بازان، پول پارو می کنند. برای آن ها نجات یونان یک کسب و کار پرمنفعت است».

این عواید از طریق توافق حول ایجاد یک «بنیاد معتمد» (Treuhand) تضمین می شود که یونان باید املاک دولتی خود به ارزش ۵۰ میلیارد یورو را به آن منتقل کند. شوآرتز در این جا صندوق « Treuhand Anstalt» را یادآوری کرد که به دنبال اتحاد آلمان در دهۀ ۱۹۹۰، نقش مشابهی را ایفا کرد. شوآرتز گفت که مهم­تر از همۀ این ها، سیاست های پیاده شده در یونان الگویی برای بورژوازی خواهد بود تا بداند چگونه علیه طبقۀ کارگر اروپا عمل کند.

روشی که حکومت آلمان از آن برای تقویت برنامۀ ریاضتی بهره برد، نشان دهندۀ «یک نقطۀ عظف سیاسی در تحول اروپا است». بازگشت «مسألۀ آلمان» در سطح جهانی درحال بحث بود، یعنی تلاش آلمان برای حضور در عرصه به عنوان یک قدرت بزرگ و اعمال سلطه بر اروپا. یوشکا فیشر، وزیر خارجۀ سابق از «حزب سبز»، حکومت آلمان را به دلیل خواست آن برای تغییر منطقۀ یورو به یک «منطقۀ تحت نفوذ آلمان» و تبدیل یونان به یک «کشور اروپایی تحت قیمومت» مورد انتقاد قرار داد. به گفتۀ شوآرتز اما فیشر تنها اختلافات تاکتیکی با شویبله دارد. او نگران است که مبادا آلمان در اروپا منزوی و تلاش هایش برای تبدیل به قدرت جهانی دشوارتر شود.

«هر کسی می تواند نهایتاً بازگشت “مسألۀ آلمان” را تنها با در نظر گرفتن بُعد تاریخی آن درک کند. سیاست های بی رحمانۀ دیکته شده بر یونان، تا به امروز نقطۀ اوج تحولی بوده است که خطوط آن تا مدت ها روشن بوده و ما هم نسبت به آن هشدار داده ایم؛ و آن چیزی نیست جز بازگشت بورژوازی آلمان به سنت های تاریخی خود، میلیتاریسم و سیاست های ابرقدرت».

سازمان PSG و شاخۀ دانشجویی و جوانان آن به نام «جوانان و دانشجویان جهان برای برابری اجتماعی» (IYSSE) که مشغول نبرد با سیاست های میلیتاریسم آلمان و نقد مدافعین ایدئولوژیک آن ها در نشریات و در بین استادان دانشگاه است، در رسانه ها زیر آماج حملات سنگینی رفته است. شوآرتز گفت: «اما هشدارهای ما در یونان به اثبات رسیده است».

رویکرد تهاجمی مرکل و شویبله نتیجۀ حال و هوای فردی یا سیاست های نادرست نبود. بلکه در عوض از همان تناقضات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ای برخاست که آلمان در آغاز قرن بیستم با آن رو به رو شده و همان آن را به جنگ جهانی اول و دوم کشاند. پس از جنگ جهانی دوم و با شروع جنگ سرد، این تناقاضت تنها به طور موقتی پنهان شده بودند. با کمک اتحادیۀ اروپا و یورو، قرار بود که آلمان تحت کنترل باقی بماند. با این حال یورو عملاً آلمان را تقویت و تنش ها با سایر کشورها، از جمله ایالات متحده را عمیق تر کرد.

شوآرتز در پایان صحبت های خود گفت: «اگر کسی هوشیارانه وضعیت اروپا و جهان را درنظر بگیرد، می بیند که سرمایه داری باری دیگر با سر به سوی جنگ، تنازعات بارز طبقاتی و انقلاب ها در حرکت است. اگر طبقۀ کارگر جهانی برای سرنگونی این نظام مداخله نکند، یک جنگ هسته ای اجتناب ناپذیر است» و ادامه داد: «برای این منظور، به حزب و برنامه ای نیاز است که طبقۀ کارگر را در سطح جهانی متحد سازد، برای حکومت کارگری مبارزه کند، ثروت های بادآورده ای که بانک ها، صندوق های پوشش ریسک و سایر نهادهای مالی اصلی در رأس جامعه تلنبار کرده اند، مصادره کند و اقتصاد را مطابق با یک برنامۀ عقلایی و بر اساس برابری اجتماعی بازسازماندهی کند».

پس از دو سخنرانی، پرسش های متعددی مطرح شد، از جمله دربارۀ چگونه ایجاد سطوح بالای بدهی یونان، چگونگی شکل گیری یک جنبش انقلابی کارگری، دربارۀ نقش اتحادیه های کارگری و مهم تر از همه نقش «پلاتفرم چپ» در داخل سیریزا.

شوآرتز توضیح داد که بدهکاری بالای یونان مستقیماً مرتبط با معرفی یورو بود که بازار یونان به روی اجناس آلمان و فرانسه گشود، و دسترسی به وام های ارزان را برای اقشار بالایی جامعۀ یونان ممکن ساخت. او گفت «هدف این بود». به دنبال بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، نرخ های بهره برای استقراض به شدت بالا رفت و کشور به دامن سیکل معیوب بدهی افتاد. نخبگان ثروتمند یونان هم در این بین با طفره رفتن از پرداخت مالیات ها، منتفع شدند.

مسألۀ خیانت سیریزا در کانون بحث قرار داشت. یکی از شرکت کنندگان، معرفی کردن سیریزا به عنوانی یک جریان تماماً چپ نما را رد کرد و استدلال کرد که در درون سیریزا چپ های حقیقی نیز بوده اند، به خصوص در «پلاتفرم چپ» که علیه سیاست های ریاضتی رأی داده بود.

کریستوف واندرایر قویاً این موضع را رد کرد. از ۴۰ نمایندۀ پارلمان که عضو «پلاتفرم چپ» بودند، تنها دو نفر به طرح های اولیۀ ریاضتی رأی منفی دادند. حتی وزرا و نمایندگانی که اخراج شدند یا استعفا دادند، اعلام کردند که اگرچه مخالف سیاست های ریاضتی بوده اند، اما قصد داشتند از حکومت سیریزا حمایت کنند.

واندرایر گفت «سیریزا و پلاتفرم چپ در آن، یک بخش خاص را نمایندگی می کنند؛ اساس این بخش، این دیدگاه است که اصولاً طبقه ای در جامعه وجود ندارد و فراتر از این، با جنبش مستقل طبقۀ کارگر و یک انقلاب سوسیالیستی ضدیت دارند. آن ها تلاش می کنند سیاست های راست­گرایانۀ خود با عبارات چپ نمایانه پنهان کنند».

۳۰ ژوئیۀ ۲۰۱۵

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + 5 =