کارل رادک و اپوزیسیون
برگردان: آرام نوبخت
طی چند هفتۀ گذشته، مطبوعات جهانی سرشار از بحث های قابل توجهی دربارۀ «اضمحلال» اپوزیسیون روسیه بوده، و رفیق رادک نیز اغلب به عنوان رهبر گروهی که در حال پیوستن به استالین است، توصیف شده. افراد بی اطلاع- که در غرب، اکثریت را شکل می دهند- چه بسا از این اظهارات چنین نتیجه بگیرند که رادک تنها همین اواخر از اپوزیسیون به سوی سازوبرگِ سانتریست ها چرخش کرده است. در واقع نوسان رفیق رادک یک سال و نیم است که ادامه دارد. هنوز درست تر آن خواهد بود که بگوییم مسیر رفیق رادک از سال ۱۹۲۳ بارها نسبت به خط اپوزیسیون به سمت راست یا چپ- عموماً به راست- چرخش داشته و سپس مجدداً به آن بازگشته است. تا سال ۱۹۲۶، رادک بر این باور بود که امکان اجرای هیچ گونه سیاست اقتصادی به جز سیاست استالین و بوخارین وجود ندارد. تا سال ۱۹۲۷ رادک اسیر این توهم بود که همکاری با «باندلر» و گروه او ممکن خواهد بود. رادک مخالف خروج حزب کمونیست چین از کومینتانگ بود. پس از اعتصاب عمومی بریتانیا، رادک مخالف انحلال «کمیتۀ انگلیسی-روسی» بود. پس از آن که جناح های چپ و راست کومینتانگ به انقلاب خیانت کردند، رادک مخالف شعار دیکتاتوری پرولتاریا و مدافع دیکتاتوری «دمکراتیک» بود، و این شعار را به همان نحوی تفسیر می کرد که استالین، بوخارین و مارتینف می کردند. در سال ۱۹۲۳-۱۹۲۴، رادک استدلال کرد که تئوری انقلاب مداوم اساساً همان خط استراتژیک لنین است. در سال ۱۹۲۸ او تلاش کرد حول همین مسألۀ تناقضی کامل را میان لنین و تروتسکی نمایش دهد. او مجبور بود با کمترین تعلل، همان استدلال های دست چندم و سخیف زینوویف را تکرار کند. از سوی دیگر، در سال ۱۹۲۷ رادک حول مسألۀ «ترمیدور» و «دو حزب» یک موضع چپروانۀ افراطی اتخاذ کرد. او چندین بار تلاش کرد اعلام کند که ترمیدور نقداً «به پیروزی رسیده» است. تا مدتی او از امضای پلاتفرم سر باز زد، تنها به این دلیل که صراحتاً در دفاع از یک حزب واحد موضع گرفت. در این ترکیب از نتایج مافوق چپ و پیش فرض های راست، هیچ چیز غیرطبیعی به چشم نمی خورد. برعکس، تاریخ کمینترن مالامال از چنین ترکیب هایی است. به همین ترتیب حرکت رادک به سادگی از نتیجه گیری های مافوق چپ حول مسألۀ «ترمیدور» و «دو حزب» به مسیر مصالحۀ غیراصولی به سوی زیگزاگ های سانتریسم چپ، غیرطبیعی نیست. ما در سایر کشورها، به ویژه آلمان شاهد بوده ایم چگونه افرادی که اپوزیسیون روسیه را متهم می کنند که «به قدر کافی فراتر نرفته است» و بارها بار اعلام کرده اند که ترمیدور نقداً «به پیروزی رسیده» است، خود با سادگی با کوله باری سبک به سوی اردوی سوسیال دمکرات ها حرکت کرده اند.
مطمئناً هیچ یک از ما قصد ندارد رادک را با بادنما مقایسه کند. رادک بابت یک ربع قرن فعالیت مارکسیستی انقلابی، شایستۀ تحسین است. او نه فقط قادر به حمایت از سوسیال دمکرات ها نیست، بلکه حتی تردید هست که بتواند به استالینیست ها بپیوندد. هر اتفاقی هم که رخ دهد، او قادر نخواهد بود در کنار آن ها زندگی کند. او تا آن حد مارکسیست، و حتی مهمتر از این، انترناسیونالیست هست که نتواند چنین کند. بدبیاری رادک در همان جایی نهفته است که قوّت او؛ یعنی در شتابزدگی او.
رادک بی تردید یکی از بهترین ژورنالیست های مارکسیست در جهان است. موضوع تنها دقت و قدرت سبک او نیست. خیر، بلکه پیش از هر چیز توانایی او به واکنش با سرعت حیرات آور به پدیده ها و گرایش های جدید و حتی نخستین نشانه های آن ها است. این نقطۀ قوّت رادک است. اما نقطۀ قوت یک ژورنالیست به منشأ ضعف او در یک سیاستمدار تبدیل می شود. رادک بیش از حد اغراق و پیشبینی می کند. وقتی موضوع تنها چند اینچ است، او از وجب استفاده می کند. بنابراین او تقریباً همیشه خود را در سمت راست یا چپ خط صحیح- اغلب در سمت راست- می یابد.
تا زمانی که در مسکو زندگی می کردیم، رادک به اپوزیسیون خدمت می کرد. در تقریباً هر نشست، او با پیشنهادهای برای تغییرات تعیین کننده در سیاست اپوزیسیون- به طور کلی، یا این یا آن مسألۀ- سر می رسید. او اغلب با مقاومت دوستانه رو به رو می شد و خیلی زود هم مجاب می شد. اما در زیر ابداعات اغراق آمیز و خطرناک او، هر کسی می توانست اغلب مشاهداتی ارزشمند یا عقایدی نوین را بیابد. به همین خاطر است که مشارکت رادک همواره به نفع کار جمعی بود. و هیچ یک از ما به فکر تهیۀ یک فهرست از زیگزاگ های متعدد رادک- به راست و همین طور چپ؛ اگر چه اغلب بیشتر به راست بود تا چپ- نبود؛ با این حال مشکل این است که از سال ۱۹۲۹، گروه اصلی اپوزیسیون پراکنده شده است. همۀ ما با فواصلی عظیم از یک دیگر جدا و به حال خود رها شدیم. به وضوح تحت چنین شرایطی بود که شتابزدگی افراطی رادک برای او گران تمام می شد.
از فوریۀ ۱۹۲۸، رفیق رادک چرخش بسیار سریعی حول مسألۀ ترمیدور « دو حزب» کرده است. او احتمالِ مقاومت سانتریست ها در برابر جناح راست را پیشبینی نمی کرد؛ همان افرادی هم که برای نخستین بار از خودِ ما دربارۀ ترمیدور چیزی شنیده بودند و بلافاصله سوگند می خوردند که ترمیدور نقداً «به پیروزی رسیده» چنین پیش بینی ای نمی کردند. از آن جا که رادک صرفاً عبارات کلی و توخالی را تکرار نمی کند، بلکه تلاش می کند واقعیات را مشاهده و درک کند، او به منتهی الیه نقطۀ مقابل کشیده شد. از فوریۀ ۱۹۲۸، استالینیست ها به تدریج برای او به صورت مارکسیست جلوه می کردند و ترمیدور به عنوان تقریباً یک اسطوره. اگر همۀ ما در مسکو بودیم، رادک احتمالاً بعد از نخستین اغراق های خود کمی آرام گرفته بود، تا زمانی که فکر بکر دیگری به ذهنش خطور کند. اما رادک در سیبری بود. او نامه ها و تزهایی را به شماری از دوستان ارسال داشت. همه به او پریدند. نامه نگاری ها به دست «گ.پ.او» قطع و به کمیتۀ مرکزی منتقل شد. یاروسلاوسکی دیدگاه های رادک را در نشست ها گزارش کرد، و کل وضعیت را به دلیل نبود درک صحیح و با گفتن دروغ های بدخواهانه، گل آلود کرد. بنابراین رادک گرفتار خصلت شتابزدۀ خود شد. او برای تقویت موضع خود، شروع به قلب و تغییر واقعیات کرد. او بیش از پیش وادار شد که برای توجیه خود، زیگزاگ های استالین را بپوشاند.
این موضوع، همان طور که اشاره شد، طی یک سال و نیم گذشته در جریان بوده است. در ژوئیۀ سال گذشته، رادک پیشنویس فراخوان به کنگرۀ ششم را نوشت. در عین حال هنوز به تبعیدی ها اجازه داده می شد که تا حدی آزادانه مکاتبه داشته باشند؛ استالینیست ها امید داشتند که شکاف، خود را سریع تر نشان دهد. به واسطۀ تلگرام هایی که میان جماعاتی از حامیان اپوزیسیون رد و بدل شد، نوعی رأی گیری حول دو متن فراخوان به کنگرۀ ششم صورت گرفت. رادک شش رأی آورد. متن پیشنویس من از سوی چند صد نفر امضا شد. در پایان رادک نیز نام خود را به بیانیۀ جمعی ضمیمه کرد.
در روز ۱۷ ژوئیۀ ۱۹۲۸، من پیش نویس تزهای رادک را در نامه ای که به تبعیدی ها و مسکو نوشتم، مورد تحلیل قرار دادم. اکنون انتشار این تحلیل (۱) را به موقع می دانم. امیدوارم خواننده از این طریق متقاعد شود که رادک که در سال ۱۹۲۹ کمتر به اشتباهات خود در سال ۱۹۲۸ اضافه کرده است. به هر رو، این زیگزاگ های فردی یا گروهی، حتی زمانی که با بهترین نیت صورت گرفته باشد، نمی تواند اپوزیسیون را از مسیرش منحرف سازد.
۲۶ مارس ۱۹۲۹
(۱) رجوع شود به: لئون تروتسکی، «تزهای رفیق رادک»، ژوئیۀ ۱۹۲۸