استراتژی ازهمگسیختۀ امپریالیسم در منطقه (بخش دوم)
***
انفجار سوریه از درون
جنگ داخلی سوریه وارد پنجمین سال خود می شود، هیچ پایان واقعی در افق دید نیست، و مذاکرات صلح با وساطت سازمان ملل نیز همان طور که انتظار می رفت به هیچ نتیجه ای نرسیده است.
تخمین های صورت گرفته از شمار تلفات، تقریبی است؛ اما بسیاری از گزارش ها این رقم را بیش از ۳۰۰ هزار نفر برآورد کرده اند. جنگ، به کوچ میلیون ها پناهنده از فرط استیصال به کشورهای همسایه نظیر اردن، ترکیه و لبنان منجر شده است. تقریباً نیمی از جمعیت سوریه از خانه های خود بیرون رانده شده اند. بسیاری از بخش های کشور به زحمت قابل شناخت هستند. اقتصاد، ویران شده و این همره است با فروپاشی خدمات اجتماعی و آغاز سریع بیماری های مسری. «سازمان جهانی بهداشت» می گوید که ۵۷ درصد بیمارستان های عمومی سوریه آسیب دیده اند و از هر ۵ سوری، ۴ نفر در فقر به سر می برند. حملات پراکنده در نواحی غیرنظامی، از تمامی جهات، رو به افزایش هستند. از سلاح های شیمیایی استفاده می شود و کاربرد تجاوز به عنوان یک سلاح جنگی، اعدام های دلبخواه، گروگان گیری، شکنجه، استفاده از کودکان به عنوان سرباز، شدت گرفته است.
جنبش علیه دیکتاتوری بشار اسد در سال ۲۰۱۱، ملهم از خیزش های انقلابی در تونس و مصر بود. اما، به دلیل فقدان یک جنبش کارگری مستقل و به اندازۀ کافی نیرومند که قادر باشد تحریکات فرقه ای و خشونت آمیز دیکتاتوری اسد و بنیادگرایان سنی را به چالش بگیرد، عناصر مترقی و مردمی جنبش توده ای به حاشیه رفتند و جای آنان را یک جنگ داخلی فرقه ای و چند وجهی گرفت که کشور را تکه تکه می کرد. این فرایند با مداخلۀ قدرت های خارجی رقیبی که هر یک برای نفوذ خود در منطقه می جنگیدند، وخیم تر گردید.
جنگ نیابتی
تعدادی از متحدین نزدیک ایالات متحده در ائتلاف ضدّ داعش، به طور مداوم گروه های خشن جهادی در سوریه را تأمین مالی کرده اند. رژیم های عربستان سعودی، ترکیه و قطر، با وجود اختلافات سابق خود، روابط را بهبود بخشیده و طی ماه های اخیر به یک دیگر نزدیک تر شده اند. آن ها در تلاش اند که با تسلیح و تأمین مالی یک ائتلاف از گروه های شورشی بنیادگرای اسلامی موسوم به «جیش الفتح» که تحت سیطرۀ شاخۀ القاعده در سوریه، یعنی «جبهه النصره» قرار دارد، مشترکاً برای مقابله با اردوگاه اسد تلاش کنند. این ائتلاف به شکل قابل توجهی قادر به تصرف شهر «ادلب» در اواخر ماه مارس و همین طور اکثر بخش های استان «ادلب» بوده است.
تغییر دورنمای سیاسی ترکیه به دنبال انتخابات اخیر این کشور، می تواند اتحاد جدید حکومت ترکیه با رژیم های قطر و عربستان و همکاری آن با جهادیون در سوریه را زیر سؤال ببرد.
اما این فصل، باری دیگر آشفتگی کاملی را که امپریالیسم امریکا به وادی آن درغلتیده، و همین طور عدم یکپارچگی و عدم وحدتِ رو به رشد در درون ائتلاف رسمی علیه داعش را به نمایش می گذارد؛ برخی متحدین امریکا در درون ائتلاف، مشغول گروه بندی هستند تا علناً سوخت لازم برای آتش جهادیون را تأمین کنند، چرا که مبارزه علیه اسد و محور تشیع را مهمتر از کارزار علیه داعش می دانند. فرسودگی تاریخی هژمونی امریکا در منطقه، فضای بیشتری را برای قدرت های منطقه ای برجای گذاشته تا برنامه های سیاسی خود را پیش بکشند، و منافع رقیب و متخاصم تمامی این بازیگران، به وضعیتی شبیه به نوشته های «کافکا» منجر شده است. حکومت امریکا همچون یک بندباز روی ریسمان باریکی پا می گذارد و نمی داند که کجا باید بایستد.
از آن جا که طرح حکومت امریکا برای تسلیح و تعلیم یک نیروی شورشی «میانه رو» با شکست رو به رو شده است (به گفتۀ منابع پنتاگون، تنها ۹۰ شورشی تاکنون در این برنامه شرکت کرده اند)، برخی تحلیلگران غربی در تلاش اند تا این شکاف را با انعکاس دادن تبلیغات ترکیه و دولت های خلیج، و همین طور ارائه دادن تصویری میانه رو تر از جهادیون «النصره» پُر کنند، و به این ترتیب ادعا می کنند که این سازمان، با وجود سابقۀ ننگین خود و با وجود برخورداری از پروژۀ ایدئولوژیکی که به زحمت تفاوتی با داعش دارد، می تواند وزنۀ مؤثری در برابر رژیم اسد و خود داعش باشد.
از آن جا که عربستان سعودی و قطر همانند ترکیه به هماهنگی فعالیت های خود از طریق گماشتگانی از نوع القاعده شدت بخشیده اند، رژیم ایران ظاهراً تصمیم گرفته است که خود ۱۵ هزار نفر از سربازان ارتش اش را برای حمایت از نیروهای رژیم اسد به این کشور گسیل کند. افزایش این حرکت، تنش های فرقه ای موجود را وخیم تر می کند، تنش هایی که نه فقط درحال تلاشی کشور و کشاندن مردم سوریه به رعب و وحشتی فزاینده است، بلکه آیندۀ کل منطقه را نیز با خطر دامن زدن به آتش نظامی وسیع تر نابود می کند.
اسد میدان را به حریف می بازد
طی چند هفته و ماه اخیر، جناح های مختلف اپوزیسیون مسلح به یک رشته از پیروزی های نظامی در برابر نیروهای اسد دست یافته است؛ تصمیم اخیر ایران، در این بستر خاص صورت گرفته است. به عنوان مثال، از میان رفتن یک پایگاه نظامی مهم در استان جنوبی «درعا» در تاریخ ۹ ژوئن، که از سوی رژیم به عنوان سکوی پرتاب موشک برای حمله و بمباران بسیاری از شهرها و روستاهای اطراف ناحیه مورد استفاده قرار می گرفت، این ضعف ها را بیش از پیش نمایان ساخته است. در همان حال که طایفۀ اسد هنوز در بخش غربی نیرومند است، اما خسارت های جنوب، شمال و شرق کشور شدیداً به او در برابر نه فقط داعش و النصره، که همین طور سایر گروه های مسلح سنی ضربه وارد آورده است.
همۀ این ها ماحصل چهار سال جنگ فرسایشی بیرحمانه است که توان نیروهای حامی رژیم را به آرامی می ساید. تلفات یا فرار از خدمت، به نیمی از سربازان ارتش ضربه زده و تقریباً یک سوم مردانِ علوی در سنّ سربازی تاکنون در نبرد جان باخته اند. این امر جذب جنگجویان جدید از میان جمعیت علوی ناحیه را بیش از پیش دشوار کرده است.
این عقبگردها، رژیم اسد را وادار کرده است که برای جبران خسارات وارده، اساساً به جنگوجیانِ متحدین منطقه ای خود اتکا کند؛ یعنی: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، گروه شیعۀ «حزب الله» لبنان و همین طور جنگجویان و سربازاران کهنه کار داوطلب شیعه از عراق، افغانستان، پاکستان و یمن.
ارتش اسد از نظر نیروی انسانی بسیار در مضیقه است، به همین دلیل ایران بنا به گزارش ها مهاجرین افغان را وادار کرده است که بین زندان و خدمت در جبهه های سوریه، یکی را انتخاب کنند. این مهاجرین اصالتاً از جمعیت پناهندۀ «هزاره» هستند، یک اقلیت شیعه که فقیرترین بخش از فقرای افغانستان را شکل می دهد. رژیم ایران از این مهاجران به عنوان گوشت دم توپ در طرح های جنگی خود بهره می برد.
به گفۀ منابع نظامی لبنان، شمار جنگجویان حزب الله در سوریه از سال ۲۰۱۳ تاکنون دو برابر شده است. این گروه، حوزۀ جغرافیایی فعالیت نظامی خود را گسترش داده و عملاً به گروه اصلی مشغول نبرد در کنار ارتش سوریه مبدل شده است. حزب الله در چندین مورد به بازپس گیری نواحی تحت اشغال گروه های مختلف سنی کمک کرده است. حزب الله برای حفظ این آهنگ، فعالیت های خود برای جذب نیرو را در داخل لبنان شدت بخشیده است، و این فعالیت ها نه فقط شیعه ها، بلکه حتی سایر اقلیت ها نظیر درزی ها و مسیحیان را هدف قرار می دهد. از این جهت می توان گفت که خطر انفجار تنازعات فرقه ای در داخل لبنان نیز خطری واقعی و رو به رشد است.
شکاف در بالا
شکست های رژیم اسد در میدان نبرد، شکاف هایی را در درون حکومت سوریه و رده های بالایی قدرت ایجاد کرده است. هرچند آن ها خود به خود انتظار سقوط اسد را ندارند-اسد هنوز بخش اعظم نواحی پرجمعیت سوریه را که بنا به اکثر تخمین ها نزدیک به ۶۰ درصد است، تحت کنترل دارد- این شکست ها نشان می دهد که رژیم او در حساس ترین موقعیت خود از زمان آغاز شورش های گستردۀ سال ۲۰۱۱ قرار داشت.
خانواده های علوی به مراتب کمتر از پیش تمایل دارند که برای حفظ قدرت اسد، پسران خود را قربانی کنند. در نواحی اکثراً علوی، اعتراضاتی در برابر خدمت اجباری ارتش رخ داده است. اقتصاد سوریه با هزینه های جنگ دست و پنجه نرم می کند، و رژیم قادر به حفظ سوبسیدهای سوخت و مواد غذایی نبوده است که همین امر برخشم مردم در نواحی تحت کنترل آن افزوده است.
اقتصاد ایران هم خود به دلیل تحریم ها و سقوط قیمت های نفت، زمینگیر شده است، و چنین موقعیتی این پرسش را به به وجود می آورد که رژیم ایران تا چه مدت می تواند میلیارد دلار برای حفظ اسد در قدرت تزریق کند. این تنگناها شاید منجر به آن شود که رژیم اسد دست به حرکت هایی تعیین کننده برای عقب نشینی نیروهایش به منظور حفاظت از پایتخت کشور (دمشق)، نواحی ساحلی، شهرهای غربی «حُمص» و «حما» و سایر مناطقی که برای بقای رژیم ضروری دیده می شوند، بزند.
عزل اسد، چه از طریق یک توافق مذاکراتی دیپلماتیک از سوی حامیان غربی او و چه به واسطۀ کودتایی از درون خودِ رژیم، امکانی است که نمی توان کنار گذاشت. عزل اسد احتمالاً بخش های اصلی ماشین دولتی سرکوب را حاضر و آماده نگاه خواهد داشت، و مانعی در برابر گروه های قدرت گرفتۀ جهادی سنی و حامیان منطقه ای آن ها نخواهد بود؛ جنگ همچنان بیرحمانه به پیشروی خود ادامه خواهد داد و هیچ نوع استراتژی را برای برون رفت واقعی پیش روی مردم سوریه قرار نمی دهد. هرچند اقداماتی که رنج و فلاکت مردم عادی را متوقف کند، تحولی خوشایند است، اما هرگونه برنامه ریزی از بالا به دست قوای خارجی، با یا بدون اسد، تنها به نفع این قدرت ها خواهد بود و مردم سوریه را زیر مشت گانگستردهای حریض جدیدی تنها خواهد گذاشت.
تجزیۀ فرقه ای
هم در عراق و هم سوریه، فرقه گرایی به مرحله ای غیرقابل کنترل رسیده، هیچ یک از گروه های مسلح موجود، به دلیل ماهیت فرقه ای خود، قادر نخواهند بود این کشورها را به وضع سابق باز گردانند. ارتش های «ملی» رسمی عراق و سوریه، در شرایطی که همان پایگاه حمایتی فرقه ای آن ها نیز آب رفته است، هر دو بیش از پیش ناکارامدی خود را نشان می دهند و در عوض برای پشتیبانی، به شبه نظامیان فرقه ای خارجی اتکا می کنند. ای علامتی است که نشان می دهد تجزیه و فروپاشی وسیع تری در کار است، دولت-ملت های سابق عراق و سوریه عملاً درحال تجزیه و اضمحلال به نواحی فرقه ای تحت کنترل گروه های مسلح هستند.
این خود محصول سیاست های بلندمدت «تفرقه بیانداز و حکوت کن» از سوی قدرت های امپریالیستی و حکام منطقه است، کسانی که گروه های مختلف را برای تأمین امنیت ثروت، قدرت و امتیازات خود، در برابر یک دیگر قرار می دهند. تهاجم امپریالیستی خونین و اشغال عراق به طور اخص، فرقه گرایی را به ابعادی بی سابقه رسانده که جنگ در سوریه نیز آن را بیشتر تغذیه کرده است. هیولایی که داعش نامید می شود، محصول فرعی این هر دو جنگ است.
«نبود استراتژی»
ایالات متحده از زمان آغاز بمباران های خود در ماه اوت، بیش از ۲.۷ میلیارد دلار برای جنگ علیه داعش (یعنی روزانه ۹ میلیون دلار) هزینه کرده است. با وجود آن که ائتلاف به بیش از ۳۷۰۰ مورد بمباران در عراق و سوریه ادامه داده و در این فرایند بسیاری از شهروندان غرنظامی را کشته است، این حملۀ هوایی ناتوان از تغییر و تحولی اساسی در وضعیت زمینی بوده است.
این زمین جنگ، در آینده نیز به کرّات دست به دست خواهد شد، اما چندان دور از امکان نیست اگر بگوییم که ائتلاف به رهبری امریکا درحال پیروزی در این نبرد علیه داعش نیست. اوباما خود مجبور بود در روز ۸ ژوئن اعتراف کند که امریکا «استراتژی کاملی» برای رویارویی با گروه جهادی نداشت. تنها برندگان روشن این بُن بست، تولیدکنندگان سلاح هستند که فروش آن ها با پیشروی جنگ ها در خاورمیانه، سر به فلک کشیده است.
گمان می رود که هزاران جنگجوی داعش طی نبردها و حملات هوایی کشته شده اند، اما شواهد وسیع نشان می دهد که شمار جنگجویان بین المللی طی یک سال گذشته به طور ممتد رو به افزایش بوده است، و این که کانال های جذب نیرو همچنان تکثیر شده است. این امر، چشم انداز امکان طغیان نیروهای تروریست را در سایر کشورها بالا می برد، همان طور که بمب گذاری های انتحاری اخیر در استان شرقی عربستان سعودی گواهی بر آن است. به دنبال عروج داعش، تمهیدات و قوانین سرکوبگرانۀ جدیدی نیز در سرتاسر منطقه و خارج از آن اتخاذ می شوند، بسیاری از این قوانین برای حمله به فعالین سیاسی و کارگری و نفرت پراکنی علیه جمعیت مسلمان در غرب نیز مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
هیچ گونه راه حل حقیقی را نمی توان از سوی نیروهایی انتظار داشت که در وهلۀ نخست داعش و بنیادگرایی را متولد کرده اند. البته هچ کسی نمی تواند این احتمال را کنار بگذارد که ائتلاف به رهبری غرب شاید نهایتاً بتواند ضربات نظامی تعیین کننده ای را به داعش وارد آورد و جهادیون را از برخی نواحی کلیدی تحت کنترل آن ها بیرون براند. اما حتی در حالتی که این اتفاق رخ بدهد، چنان چه با شرایطی که داعش را قادر به رشد و نمو کرد برخورد نشود، سایر سازمان های مشابه یا حتی وحشی تر احتمالاً جای آن را خواهند گرفت.
این وظیفۀ مردم عراق و سوریه است که به مقابله با داعش برخیزند، و نه وظیفۀ قوای نظامی خارجی. تغییر و تحولات سال گذشته نشان داده است که مداخلات خارجی، تنها وضعیت را برای توده های مردم منطقه حادتر خواهد کرد.
برخی گزارش ها حاکی از آن هستند که جهادیون برای جلب ساکنین «رمادی» به سوی خود، هر آن چه را که می توانسته اند انجام داده اند، از آغاز مجدد عرضۀ خدمات پایه ای در شهر گرفته تا توزیع رایگان مواد غذایی و سبزیجات تازه. در «موصل»، آسفالت کردن جاده، پاکسازی و پروژه های برق صورت گرفته اند. داعش آگاهانه در تلاش است که محبوبیت از دست رفتۀ خود را باز یابد. نهایتاً حاکمیت وحشیانۀ داعش، به عنوان نیرویی که می خواهد تاریخ را وارونه کند، سنگسار و قطع سر، به بردگی کشاندن دختران جوان، نابودی تاریخ و فرهنگ، ممنوعیت فیلم، موسیقی، و کوچکترین انتقاد به فرمان های مافوق ارتجاعی و خفه کنندۀ آن، همگی ناگزیر بسیاری از سنی ها را به مقاومت و شورش آشکار خواهد کشاند.
برخورد با علل ریشه ای
سرمایه داری و امپریالیسم که خود را با جنگ های ویرانگر و فقر گسترده تغذیه می کنند، مسئول هر آن چیزی هستند که در منطقه در حال رخ دادن است. کارگران، کشاورزان خُرد، بیکاران، جوانان و زنان عراق و سوریه، برای پایان دادن به این کابوس تنها می توانند متکی به خودسازماندهی باشند. در حال حاضر، مسألۀ دفاع از خود برای گروه ها و اقلیت های مختلف به شکل یکپارچه و غیرفرقه ای، امری حیاتی است، و می تواند اهرم مهمی باشد که به واسطۀ آن یک جنبش از پایین برای مبارزه در جهت تغییر دمکراتیک، اقتصادی و اجتماعی، از نو ساخته شود.
با مقاومت سازش ناپذیر در برابر کلیۀ نیروهای امپریالیستی، رژیم های ارتجاعی منطقه و جوخه های مرگ فرقهگرا، و با حمایت از حق تعیین سرنوشت برای تمامی اقلیت ها، چنین جنبشی می تواند در میان طبقۀ کارگر منطقه و جهان، از حمایت وسیع برخوردار شود. سازمان های کارگری سرتاسر جهان نیز در عوض باید در رأس جنبش های ضدّ مداخلات امپریالیستی در خاورمیانه بوده، و آمادۀ حمایت از مبارزات کارگری منطقه باشند، از جمله اعتراضات مداوم کارگری در عراق برای دریافت حقوق معوقه، حق تشکل و علیه خصوصی سازی و سایر موارد.
در سال ۲۰۱۱، طنین اعتراضات توده ای و انقلابی عراق و سوریه که کل آفریقای شمالی و خاورمیانه را به لرزه درآورد، نشان داد که جنگ و افراط گرایی مذهبی، سرنوشت محتوم مردم منطقه نیست. تاریخ و سنت های طولانی مدت مبارزات وسیع کارگری در این کشورها، و همین طور تجربۀ پیشین احزاب نیرومند کمونیست با حامیان وسیع در میان تمامی گروه های مذهبی و قومی، این ادعا را تقویت می کند. با کمال تأسف، سیاست های شکست خورده و خیانت های رهبران استالینیست این احزاب، که به همکاری با بخش هایی از طبقات حاکم روی آوردند، به نابودی تقریباً کامل و به حاشیه رفتن این سازمان ها انجامید که زمانی نیرومند بودند.
امروز این فقدان وجود یک بدیل سیاسی وسیع چپ در برابر نیروهای مذهبی راستگرا، حاکمین اقتدارگرای فاسد و مداخلۀ امپریالیستی است که به کابوس کنونی اجازه داده چنین آشکار شود. اما تجارب رعب انگیز جنگ و زهر فرقه گرایی، نخواهد توانست جنبش کارگری را از ورود دوباره به صحنه و بازسازی خود باز دارد. این جنبش برای آن که ماندنی باشد، نیاز خواهد داشت خود را متکی بر برنامه ای کند که ضمن احترام به کلیۀ مردمان و اقلیت ها برای تصمیم دمکراتیک و آزادانه دربارۀ سرنوشت خود، به سوی اعمال کنترل دمکراتیک مردم بر ثروت های کلان منطقه نیز فعالیت کند. یک کنفدراسیون سوسیالیستی داوطلبانه متشکل از مردمان خاورمیانه، بنیانی پایدار و ماندنی برای پایان دادن به جنگ و بربریت در تمامی اشکال آن ایجاد خواهد نمود.
۱۲ ژوئن ۲۰۱۵