اسپانیا: حزب چپنمای «پودموس» و «برنامۀ رستگاری کشور»
ماه ژانویۀ ۲۰۱۳، الکسیس سیپراس، رهبر «سیریزا» (ائتلاف چپ رادیکال)، به عنوان بزرگترین حزب اپوزیسیون یونان، در اتاق فکر موسوم به «مؤسسۀ بروکینگز» واقع در واشنگتن گفت: «امیدوارم شما را قانع کرده باشم که من آن قدرها هم که برخی می گویند خطرناک نیستم».
از جمله کسانی که از نزدیک پا جای پای سیپراس می گذارد، پابلو ایگلسیاس است؛ رهبر حزب «پودموس» اسپانیا. حزبی که ماه ژانویه حول برنامه ای متشکل از مطالبات رفرمیستی گنگ و مبهم، از سوی «چپ ضدّ سرمایه داری»، و به عنوان بخشی از یک گروه بندی جدید از جریان های چپنما در سطح جهانی، شکل گرفت.
«چپ ضدّ سرمایه داری» وابسته به «دبیرخانۀ متحد» است که سال ۱۹۵۳ از انترناسیونال چهارم انشعاب کرد و مبارزه برای ایجاد احزاب انقلابی مستقل را به نفع حمایت از احزاب سوسیال دمکرات و استالنیست، مانند «چپ متحد» به رهبری حزب کمونیست، کنار گذاشت. در همان حال که «چپ ضدّ سرمایه داری» در سال ۲۰۰۸ به لحاظ تشکیلاتی از «چپ متحد» گسست کرد تا از نظر سیاسی از حزبِ بی اعتبار سوسیالیست فاصله بگیرد، اما ماهیت اهداف سیاسی آن تفاوتی نمی کند.
در انتخابات ماه مه پارلمان اروپا، پودموس ۱.۲۵ میلیون رأی (۸ درصد) و پنج کرسی با رهبر «چپ ضدّ سرمایه داری»، ترسا رودریگز به دست آورد؛ به این ترتیب رودرگیز به دومین «عضو پارلمان اروپا» از این حزب مبدل شد.
در عین حال میزان حمایت از دو حزب اصلی مسلط بر سیاست اروپا در طول ۴۰ سال اخیر، سقوط کرد. «حزب مردم»، ۲.۶ میلیون رأی و هشت کرسی را از دست داد، درحالی که حزب سوسیالیست، ۲.۵ میلیون رأی را از دست داد. برای نخستین بار، مجموع رأی این دو حزب، به کمتر از ۵۰ درصد سقوط کرد، در حالی که همین رقم در انتخابات سال ۲۰۰۹ اروپا ۸۰ درصد بود. این کاهش رأی، بیانگر ضدیت با سیاست های ریاضتی است که هر دو حزب در سطح ملی، منطقه ای و محلی اِعمال کرده اند.
ایگلسیاس بلافاصله پس از انتخاب خود، در هتل پنج ستارۀ «ریتس» مادرید و در مراسم صبحانه ای که فروم بحث «اقتصاد نوین اسپانیا» با حمایت مالی شرکت های اصلی این کشور نظیر آسیسا، BT و رِد الکتریکا سازمان داده بودند، شرکت کرد و خود را پیش پای طبقۀ حاکم اسپانیا به خاک انداخت.
یکی از روزنامه ها توصیف می کرد که چگونه ایگلسیاس در برابر «صدها سرمایه دار و مدیران ارشد کراواتی» روشن کرد که «من به ریتس نیامدم که پالتو پوست خانم ها و ساعت مچی آقایان را سرقت کنم». ایگلسیاس گفت که او برای معرفی «برنامۀ رستگاری کشور» آن جا است.
بنا به توضیح ایگلسیاس، بحران اقتصادی، نتیجۀ «حرص و طمع بانک ها، با کمک آژانس های اعتبارسنجی و صندوق بین المللی پول» است. او شکایت داشت که «بانک مرکزی اروپا، به عنوان نهاد ناظر بر پول که بنیان اقتدار است، تحت کنترل دمکراتیک نیست».
این جنبۀ کلیدی برنامۀ پودموس است. پودموس به این توهم دامن می زند که بلوک سرمایۀ کلان اتحادیۀ اروپا، که خود فقر و بیکاری گسترده را در سرتاسر اروپا اعمال کرده، می تواند با «بنیان گذاری مجدد» و «دمکراتیزه کردن» بانک مرکزی اروپا اصلاح شود.
ایگلسیاس سپس خودش را «میهن پرست» توصیف کرد و افزود «علاقه ندارم که مقرهای ایالات متحده را در خاک اسپانیا ببینم. تنها چیزی که می خواهم در کشورم ببینم، اسپانیایی ها هستند». از نظر او میهن پرستی «هیچ ارتباطی به چپ یا راست ندارد»، بلکه مسألۀ «دوست داشتن مردم شما و دفاع از کشورتان» است.
ایگلسیاس به تعریف و تمجید از نیروهای مسلح می پردازد که تاریخ خونین آن کودتایی را به ثبت رسانده که جنگ داخلی خونین اسپانیا و استقرار رژیم فاشیستی به دنبال آن در دهۀ ۱۹۳۰ را آغاز کرد. ارتش اسپانیا همچنین در تمامی ماجراجویی های نظامی امپریالیسم امریکا در طول ۲۵ سال گذشته شرکت داشته است.
در پشت این امریکاستیزی ایگلسیاس، یک ضدیت سوسیالیستی با امپریالیسم امریکا قرار ندارد. در عوض تحت شرایطی که قدرت ایالات متحده رو به افول است و صداهایی در درون بخش هایی از نخبگان اروپا شنیده می شود که خواهان استقلال بیشتر از واشنگتن هستند، ایگلسیاس درحال تقویت امپریالیسم اروپا و به ویژه اسپانیا است.
پودموس در سرتاسر دورۀ بحران اوکراین سکوت کرد، یعنی درست زمانی که قدرت های اتحادیۀ اروپا در همکاری با واشنگتن، یک کودتای فاشیستی را در کییف به عنوان بخشی از تحرکات خود علیه روسیه مهندسی می کرد.
عوام فریبی ناسیونالیستی ایگلسیاس، هیچ ارتباطی با حمایت از حقوق کارگران ندارد. اسپانیا، تأمین کنندۀ کار ارزان است، آن هم نه برای «اروپای شمالی»، که برای سرمایه داران اسپانیا و اروپا. تلاش برای تصویر کردن این وضعیت اروپا به عنوانی کشمکشی بین شمال و جنوب، یک نفاق آگاهانه است که به سرمایۀ کلان یاری می رساند. در آلمان، که ایگلسیاس در بحث هایش به آن گریزی می زند، طبقۀ کارگر زیر ضرب پیامدهای ریاضت اقتصادی است، به طوری که ۷.۱ میلیون نفر در مشاغل پاره وقت مشغول اند و ۴.۸ میلیون نفر دیگر نیز در به اصطلاح «مشاغل حاشیه ای» مشغول به کار هستند.
رهبر پودموس سخنرانی خود را در «ریتس» با نصیحت دوستانه به حضار برای «احترام به قانون و پرداخت مالیات ها» به پایان برد.
به دنبال انتخابات اروپا، حزب مردم و رسانه های راستگرا، کارزاری برای بی اعتبار کردن پودموس به راه انداختند و آن را متهم به حمایت از جنبش جدایی طلب باسک موسوم به ETA و دریافت منابع مالی از حکومت «چپ گرای» ونزوئلا نمودند.
با این حال خوزه آنتونیو موناگو، رهبر «حزب مردم» در منطقۀ خودمختار اکسترمادورا، از حزب خودش فاصله گرفت و اعلام کرد که پودموس «سزاوار احترام» است و افزود «من آماده ام با هر کسی صحبت کنم. یک فرد دگماتیگ نیستم».
موناگو به خوبی از نقشی که نیروهای چپنما ایفا می کنند، آگاهی دارد. او قادر بوده است که به یُمن اتحاد در عمل با «چپ متحد»، منطقۀ اکسترمادورا را اداره کند. کاهش ۲۵۰ میلیون یورو از بخش بهداشت و درمان عمومی، ۲۵ میلیون یورو از خدمات اجتماعی و «شدیدترین کاهش ها» در آموزش و پرورش عمومی در تاریخ این منطقه، از جمله دستاوردهای این اتحاد او بوده است.
هدفِ پودموس، پُر کردن خلأ به جای مانده از سقوط احزاب حکومتی به منظور جلوگیری از تبدیل اپوزیسیون اجتماعی رو به رشد به یک جنبش سیاسی آگاهانه و تهدیدکنندۀ سرمایه داری است. گروه های چپنمایی که دسته دسته به سوی پودموس و برنامۀ راست آن رفته اند، مسئول اصلی خیانتی هستند که در دستور کار قرار دارد.
«چپ ضدّ سرمایه داری»، یکی از اجزای مهم پودموس است و سخنرانی های عمومی رودریگز وجه تمایزی با سخنان ایگلسیاس ندارد. جریان «میلیتانت» (El Militante)، بخش اسپانیایی سابق «گرایش بین المللی مارکسیستی»، خواهان یک «جبهۀ چپ» متشکل از «چپ متحد» و پودموس برای انتخابات عمومی بعدی است. گروه های «جریان سرخ» (Corriente Roja) و «طبقه دربرابر طبقه» (Clase contra Clase)، که هر دو از گرایش های پیرو «مورِنو»* هستند، سکوت کرده اند.
از همۀ این ها ریاکارانه تر، بحث های مانل باریر فیگِرورا از گروه «در نبرد» (En Lucha) به عنوان حزب خواهر «حزب کارگران سوسیالیست» بریتانیا است، که عضو محفلی از پودموس یا مجمع محلی نیز هست. او هشدار می دهد که احتمال دارد ایگلسیاس به یک سیاستمدار بورژوای دیگر نظیر لولا در برزیل مبدل شود، اما زمانی می توان از این فرایند جلوگیری کرد که «اعتقاد داشته باشیم فقط ما هستیم که از پایین می توانیم تغییر ایجاد کنیم».
* مورنو، از رهبران آرژانتینی جنبش تروتسکیستی بود که طی انشعاب ۱۹۵۳-۱۹۶۳ از جناح کمیتۀ بین المللی به رهبری «حزب کارگران سوسیالیست» (امریکا) دفاع کرد. در دهۀ ۱۹۷۰، یعنی زمانی که صف بندی هایی حول چریکیسم در درون انترناسیونال ایجاد شده بود، او در تقابل با این دیدگاه قرار گرفت. در سال ۱۹۷۳، در ایجاد حزب کارگران سوسیالیست آرژانتین نقش داشت. این حزب به ایجاد «جناح بلشویک» کمک کرد که اواخر ۱۹۷۹ به دلیل حمایت «دبیرخانۀ متحد» از استراتژی و تاکتیک های ساندینیست ها در نیکاراگوئه، از انترناسیونال بیرون آمد- م
۲۱ ژوئیۀ ۲۰۱۴