نژاد، طبقه و خشونت پلیس در امریکا

زمان تقریبی مطالعه متن ۵ دقیقه

ژوزف کیشور برگردان: آرام نوبخت

چهار ماه پیش همین روز، مایکل براون، جوان سیاه پوست غیر مسلح، به ضرب گلولۀ یک افسر پلیس در فرگوسن (میسوری) کشته شد. خشم عمومی از یک قتل دیگر به دست پلیس در ایالات متحده، طی هفته ها و ماه های پس از آن عمیق تر شده؛ اعمال نفوذ بر رأی هیئت منصفۀ عالی به تبرئۀ افسر پلیسی که مایکل براون را به قتل رساند یا افسر پلیس دیگری که اریک گارنر را ژوئیۀ گذشته در «اِستِیتن آیلند» خفه کرد، آتش این خشم را شعله ور ساخته است.

واکنش طبقۀ حاکم به این رویدادها در دو مجرای مجزا، ولی متقابلاً مرتبط با هم پیش رفته است؛ از یک سو، اعتراضات به عنوان فرصتی برای ایجاد به مراتب بیش تر تجهیزات سرکوب مورد استفاده گرفته؛ اعلام «وضعیت فوق العاده» به عنوان اقدامی پیش گیرانه در ماه گذشته در فرگوسن و اعزام «گارد ملی» علیه معترضین، مصادیق این گفته است.

هم زمان، هیئت حاکم مشغول بسیج کردن متخصصین حوزۀ «سیاست های هویتی» است که وظیفۀ آن اصرار بر این امر است که قتل براون و گارنر و تبرئۀ افسران پلیسی که آن ها را کشتند، تماماً نتیجۀ نژادپرستی هستند. هدف، مخدوش کردن موضوعات اساساً طبقاتی است و حفظ اتوریتۀ سیاسی دستگاه دولتی که مسئول سرکوب و خشونت در سرتاسر کشور است.

اوباما خود طی مصاحبه ای در کانال تلویزیونی «بلک اینترتینمنت» هدایت برنامه را به دست گرفت، و ضمن وانمودن کردن به همدردی با معترضین، خواهان «شکیبایی» و «استقامت» شد. او گفت که نژادپرستی «عمیقاً ریشه در جامعۀ ما دارد. عمیقاً در تاریخ ما ریشه دارد».

اوباما ضمن این که تلاش می کرد تا این موضوع را برجسته کند که او نخستین رئیس جمهور افریقایی–امریکایی کشور است، گفت که این مسأله «به خاطر کسی که هستم، کسی که مایکل هست، اعضای خانواده مان و تجربیاتی که داشته ایم، نه فقط برای من شخصی نیست، بلکه به عنوان رئیس جمهور، این را یکی از مهم ترین موضوعات پیش روی خود می دانم»، او اضافه کرد: «امریکا زمانی کار می کند که هر کسی احساس کند با او عادلانه برخورد می شود».

اوباما افزود که پیامد پروندۀ گارنر به طور اخص «به ما فرصتی برای گفتگو ]دربارۀ نژاد[ می دهد که تاکنون خیلی پیش رفته است».

به روال همیشه با فریب و ریاکاری از نظرات رئیس جمهور عبور شد. موعظه دربارۀ این که با هر کسی باید «عادلانه برخورد» شود، از سوی رئیس جمهوری گفته شد که تضمین کرده هیچ گونه مجازاتی در انتظار کلاهبرداران مالی مقصر سقوط مالی وال استریت یا «سی آی ای» و مقامات مسئول شکنجه در حکمومت بوش نخواهد بود.

تاجایی که به تظاهر اوباما به نگرانی دربارۀ وحشیگری پلیس برمی گردد، او موضع خودش را هفتۀ گذشته تمام و کمال روشن کرد؛ یعنی اعلام کرد که قرار نیست وقفه ای در برنامه های تزریق میلیاردها دلار به تجهیز نظامی نیروهای پلیس محلی در سرتاسر کشور وجود داشته باشد.

اوباما با معرفی خودش به عنوان حامی معترضین علیه خشونت پلیس، به دنبال آن است که از پیش زمینۀ نژادی خود بهره برداری کند؛ پشت این تقلای اوباما، شبکه ای از افراد بی سروپای سیاسی با بودجه های هنگفت قرار دارند؛ از جمله «ال شارپتن»، خبرچین مولتی میلیاردر سابق «اف بی آی» که دائماً خود را رهبر هر اعتراضی علیه خشونت و وحشی گری پلیس جا می زند. پس از نشست هفتۀ گذشته با رئیس جمهور، «شارپتن» فراخوان به برگزاری یک راهپیمایی در واشنگتن طی هفتۀ آتی کرد تا به این ترتیب خشم عمومی از خشونت پلیس را به کانال های بی ضرری همچون توسل به کنگره و حکومت اوباما هدایت کند.

این مانورها همراه شده اند با یک سلسله از مقالات در رسانه های «چپ» که تأکید می کنند موضوع اصلی در قتل گارنر و براوان، «برتری سفیدپوستان» (کلماتی که در یکی از مقالات «رولینگ استون» آمده)، « امتیاز ویژۀ سفیدپوستان» و سرکوب نژادی است.

یکی از شنیع ترین مقالات، از سوی استاد دانشگاه راتگرز، بریتنی کوپر نوشته و در سایت salon.com منتشر شد. در مطلب «توهم ترسناک امریکای سفید: چرا درک آن از سیاه پوستان چنین منحرف است؟»، او «جهل و فقدان همدردی» از سوی «بومی های سفید» را که از «خشونت در مرکز ایدئولوژی سفید بودن» منتفع می شوند، محکوم کند.

از زمان «سازمان سوسیالیست بین المللی» تاکنون، خط اصلی کما فی السابق همین است. مثلاً «کیانگا–یاماتا تیلور» از همین سازمان، در مقالۀ «وقتی نژادپرستی، نشان به سینه می زند»، از «تروریسم شایع در محلات سیاه و قهوه ای»، از یک سیستم نژاد پرست که «امریکایی های افریقایی تبار را جانی قلمداد و بی­نوا کرده است» می نویسد. درهمان حال که تیلور بیش از ۳۰ بار به «سیاهپوست» و «امریکایی–افریقایی» اشاره می کند، ولی اثری از واژۀ «طبقه» دیده نمی شود. آن جایی هم که اسم اوباما می آید، نام او تنها برای نقد به عدم تمرکز کافی وی بر مسائل نژاد یادآوری می شود.

این افراد یک برنامه در دستور کار دارند. یعنی دامن زدن به شکاف هایی بر اساس خطوط نژادی در درون طبقۀ کارگر. به زعم آن ها، مشکل اصلی نه سرمایه داری، به عنوان سیستمی مبتنی بر استثمار و ستم که تبعیض نژادی یکی از نمودهای آن است، بلکه در عوض تنفر از سیاهپوستان است که گویا به نوعی در کدهای ژنتیکی سفیدپوستان ایجاد شده. بر این اساس، پیش رفتن به سوی حمایت از دمکرات های سیاهپوست و متحدین بورژوای آن ها و ضدیت با جنبش مستقل و متحد طبقۀ کارگر علیه کل ساختار سیاسی، امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است.

این به معنای انکار وجود نژادپرستی– که اتفاقاً در بین اقشار عقب مانده تری که جذب پلیس می گردند ترویج می شود– نیست. با این وجود خشونتی که علیه براون، گارنر و کارگران و جوانان بی­شمار دیگری به کار رفت، به مراتب بیش از نژاد، به طبقۀ اقتصادی–اجتماعی ارتباط دارد. درهمان حال که امریکایی–افریقایی ها به شکل بی تناسبی هدف کشتار پلیس هستند، کارگران و جوانان سفیدپوست نیز هنوز اکثریت قربانیان را شکل می دهند. گاهی این کمیسرهای سیاهپوست پلیس و شهرداران سیاهپوست– یا حتی رؤسای جمهور سیاه– هستند که ستم بر جوانان اقلیت را پیش می برند.

این اصرار و پافشاری، یا باید گفت هیستری نیروهای سیاسی موجود حول حزب دمکراتیک برای نشان دادن نژاد به عنوان یک مقولۀ اجتماعی اصلی در امریکا، با درجۀ بی اعتبار شدن این نوع سیاست– به خصوص بنا به تجربۀ خود حکومت اوباما– تناسب دارد.

اوباما که از سوی نظایر «سازمان سوسیالیست بین المللی» و هفته نامۀ «ملت» شش سال پیش به عنوان «کانیدد قابل تغییر» تبلیغ می شد، عقبگرد تاریخی در شرایط معیشت کارگران از هر نژاد را به عهده داشته است. درست در همین «بهبود» اقتصادی ادعایی حکومت اوباما است که نابرابری اجتماعی در ایالات متحده به بالاتر از زمان بحران بزرگ دهۀ ۱۹۳۰ رسیده است؛ آن هم به یُمن انتقال عظیم ثروت به وال استریت.

قطب بندی اجتماعی بیش از همه در میان امریکایی های افریقایی تبار و دیگر اقلیت های قومی رشد کرده است، به طوری که اکثریت عظیم، از کاهش استانداردهای زندگی رنج می برد و یک اقلیت ناچیز، از ثروت های روبه رشدی که محصول برنامه هایی نظیر «تبعیض مثبت» و ادغام آن ها در مؤسسات سیاسی و شرکت ها بوده است. اوباما در واقع تجسم این لایۀ اجتماعی فاسد و ارتجاعی است.

در «دیترویت» که اکثراً امریکایی های افریقایی تبار هستند، یک فرد سیاهپوست به عنوان مدیر بحران که با حکومت اوباما از نزدیک کار می کند، مسئول نظارت بر چپال این شهر بنا به منافع اشرافیت مالی بوده است؛ از جمله کاهش عظیم حقوق مستمری و مزایای بهداشتی کارگران شهری فعال و بازنشسته. دستمزدهای طبقۀ کارگر به طور کلی، و کارگران صنعتی به طور اخص، سقوط کرده است. مدارس عمومی و زیرساخت های اجتماعی مورد حملۀ بی امان قرار گرفته اند.

همۀ این ها بر آگاهی توده ای تأثیر دارد، و به فهم این نکته یاری می رساند که این طبقه، و نه نژاد است که سیاست حکومت را تعیین می کند. «سیاست های هویتی» که تکیه گاه حاکمیت بورژوازی ایالات متحده در طول چهار دهۀ گذشته بوده، ضربه ای سهمگین خورده است. کسانی از قماش «جسی جکسون» و «ال شارپتن»، و سازمان های سیاسی ریشه دار در سیاست های هویتی و متکی بر اقشار مرفه طبقات متوسط رو به بالا، خود بیش از پیش حقیر می شوند.

نیروی محرک پشت موج خشونت پلیس در ایالات متحده، ستم طبقاتی است. ترکیب جنگ امپریالیستی در خارج و ضدّ انقلاب اجتماعی در داخل، از لحاظ سیاسی در برپا شدن دستگاه دولتی پلیس نمود پیدا می کند که آشکارتر از قبل به تقابل با اعتراض اجتماعی و سیاسی در درون ایالات متحده هدایت می شود.

نزاع میان اشرافیت مالی و طبقۀ کارگر، منشأ اصلی سبعیت و خشونت دولت است. همین نزاع، بنیان و زمینه ای عینی را برای جنبشی سیاسی ایجاد می کند که می تواند به این خشونت پایان دهد: یک جنبش مستقل و متحد از کل طبقۀ کارگر، در تقابل با سرمایه داری و تمامی مدافعان سیاسی آن.

۹ دسامبر ۲۰۱۴

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

50 + = 51