«جنایت جنگی» حماس و ارزیابی دوبارۀ موضع مارکسیست های انقلابی

زمان تقریبی مطالعه متن ۷ دقیقه
سازمان عفو بین الملل روز چهارشنبه با انتشار گزارشی (۱) سازمان حماس را متهم به ارتکاب جنایت جنگی علیه شهروندان غیرنظامی فلسطین در نوار غزه طی جنگ ۵۰ روزۀ تابستان سال گذشته با اسرائیل نمود.طی این جنگ، بیش از ۲۱۰۰ فلسطینی جان خود را از دست دادند که اکثریت آنان را شهروندان غیرنظامی شکل می داد. درحالی که شمار کشته شدگان اسرائیل به ۶۷ سرباز و شش غیرنظامی می رسید.

در بخشی از این گزارش آمده است که: «نیروهای حماس به کارزاری وحشیانه از انسان ربایی، شکنجه و قتل غیرقانونی فلسطینی های متهم به همکاری با اسرائیل و سایرین طی تهاجم نظامی اسرائیل به غزه دست زدند».

در ماه مارس همان سال، سازمان عفو بین الملل با انتشار گزارشی اسرائیل را نیز به جنایت جنگی در طول نبرد متهم نموده بود. فارغ از کشته های بسیار این جنگ، دست کم ۱۶ هزار و ۲۴۵ منزل مسکونی ویران یا غیرقابل سکونت شد.

در گزارش اخیر روز چهارشنبه، فهرستی از مصادیق «ارعاب» عنوان شده است که طی آن برخی از شهروندان فلسطینیِ متهم به همکاری با اسرائیل، از سوی حماس کشته یا شکنجه شده اند. برمبنای اطلاعات به دست آمده، سازمان حماس در طول این جنگ دست‌کم ۲۳ فلسطینی را به اتهام همکاری با اسرائیل اعدام و ده‌ها نفر دیگر را شکنجه کرده است. گفته می‌شود ۱۶ نفر از افرادی که پس از آغاز جنگ در نوار غزه اعدام شدند، قبل از جنگ در زندان حماس به سر می‌برده‌اند. یکی از این افراد زندانی به ۱۵ سال زندان محکوم بوده است که نهایتاً نیروهای حماس او را در بیست‌و‌دوم ماه اوت اعدام می‌کنند.

در این گزارش آمده است که حماس «به نیروهای امنیی خود اختیار تام برای هرگونه سوء استفاده، از جمله در برخورد با افراد تحت بازداشت اعطا کرد. این اقدامات ارعاب آمیز، که برخی از آن ها معادل با جنایت جنگی است، با هدف انتقام و گسترش رعب و وحشت در نوار غزه طراحی شده بودند».

به عنوان مثال در این گزارش اشاره می شود که نیروهای حماس از نواحی متروکۀ بیمارستان «الشفا» در شهر غزه، از جمله ناحیۀ کلینیک بیماران سرپایی، به منظور بازداشت، بازجویی، شکنجه و سایر سوء رفتارها با مظنونین استفاده می کرده اند، درحالی که هم­زمان سایر بخش های بیمارستان همچنان به عنوان مرکز پزشکی به فعالیت خود ادامه می داده اند.

در واقع همۀ این ها نشان می دهد که چگونه حماس در بحبوحۀ حملات اسرائیل به نوار غزه، از فرصت برای تسویۀ مخالفین خود استفاده کرده است.

در همان مقطع گرایش های چپ سانتریست تلویحاً یا تصریحاً ضمن «نقد»هایی به سرکوب های حماس در غزه، بلافاصله با یک «اما» دفاع از آن را توجیه می کردند، و هرگز توضیح نمی دادند که در این صورت به راستی نقش و هویت مستقل مارکسیست ها چیست و چرا باید اصولاً وجود داشته باشند. گرایش مارکسیست های انقلابی ایران، قویاً در تقابل با حکومت های ارتجاعی اسرائیل و فلسطین، و در دفاع از طبقات کارگر این دو کشور، خواهان یک موضع سوم بود، و علاوه بر مطالبی مکتوب، سلسله بحث هایی را در جلسات عمومی «احیای مارکسیستی» و همین طور برنامۀ «صدای کارگر سوسیالیست» ترتیب داد. یکی از مطالبات مرکزی ما در این مقطع، خواست مسلح کردن مردم غزه بود، آن هم در شرایطی که مردم غزه هیچ چیزی برای دفاع از خود نداشتند به جز سنگ های به جای مانده از حملات مرگ­بار اسرائیل؛ درحالی که حماس با پرتاب موشک های ناکارامد، سعی داشت خود را در مقام تنها مدافع مردم غزه جا بزند. حماس درست به این دلیل مردم غزه را مسلح نمی کند که می داند در این صورت، خود نخستین قربانی توده های خشمگین خواهد بود. یک گرایش مارکسیستی انقلابی، برخلاف چپ خرده بورژوایی که به سرعت و هیجان­زده موضع گیری می کند و سپس به همان سرعت نیز موضوع موردِ واکنش خود را با وقوع سایر حوادث به فراموشی می سپارد، هربار موضع سابق را بازبینی و در صورت لزوم اصلاح می کند. مطالبۀ مسلح شدن توده ای، آموزش نظامی و نظارت از پایین بر ارگان های دفاعی علاوه بر سابقۀ تاریخی موفقیت آمیز خود در ویتنام و کوبا، دقیقاً مدتی پس از رویدادهای غزه در تجربۀ درخشان مقاومت کوبانی به شکل عملی اثبات شد؛ و به همین دلیل مطالبه ای است که با گذشتن از بوتۀ آزمون، هم­چنان به قوت خود باقی است.

با توجه به گزارش اخیر سازمان عفو بین الملل، مطلب زیر به همراه مقاله ای دیگر از رفیق علیرضا بیانی بازانتشار می یابد و تلاش می شود که در مطلبی مجزا، سایر درس های مربوط به جنگ اسرائیل و غزه در سال گذشته و موضع مارکسیست های انقلابی در قبال آن جمع بندی و ارائه شود:

فاجعۀ غزه و موضع مارکسیست های انقلابی

آرام نوبخت

سازمان حقوق بشری اسرائیلی «بتسیلم» تخمین می زند که از ژانویۀ ۲۰۰۹ تاکنون (یعنی از زمان پایان «جنگ غزه» که به بهای جان ۱۴۰۰ فلسطینی و ۱۳ اسرائیلی پایان گرفت) ۵۶۵ فلسطینی به دست نیروهای امنیتی اسرائیل کشته شده اند؛ درحالی که طی همین مدت ۲۸ شهروند غیرنظامی اسرائیلی و ۱۰ تن از پرسنل امنیتی اسرائیلی جان خود را از دست داده اند. همین ارقام به وضوح نشان می دهد که چه کسی ستمگر و چه کسی تحت ستم بوده است. آن چه درحال وقوع است، یک «جنگ نابرابر»، یا «نسل کشی» به معنای واقعی کلمه به شمار می رود.

علت این واکنش وحشیانۀ اسرائیل را می توان در تغییرات و تحولات اخیر در منطقه جستجو کرد. پیامد جنگ داخلی سوریه، موقعیت خود رژیم ایران و متحدین آن در منطقه (یعنی رژیم اسد در سوریه و حزب الله در لبنان) را تقویت کرده است. رژیم ایران طی سالیان گذشته نه فقط حماس، بلکه برخی رقبای آن را در قالب «جهاد اسلامی» و شمار زیادی از گروهک هایی که تحت کنترل حماس نیستند، حمایت کرده است.

با فاجعۀ سوریه و ظهور داعش در عراق، ضعف امپریالیسم امریکا آشکار شده است. امپریالیسم امریکا اکنون چشم به ایران دارد تا به خروج آن از این بن بست یاری رساند و دیگر نمی تواند به متحدین سنتی خود در خاورمیانه مانند دولت های خلیجی و عربستان سعودی اعتماد داشته باشد. اسرائیل افزایش نفوذ ایران را تهدیدی برای خود می شمارد و در نتیجه به دنبال تثبیت مجدد موقعیت خود است. در واقع اسرائیل دارد به امریکا پیام می دهد. امریکا نمی تواند روی متحدین عرب خود، مانند سعودی ها که مشغول حمایت از جهادیون در عراق و سوریه هستند، حساب کند؛ اسرائیلی ها یادآوری می کنند که آن ها هنوز مهم ترین نقطۀ اتکا در منطقه هستند. از زمان جنگ جهانی دوم، اسرائیل بزرگ ترین دریافت کنندۀ کمک از ایالات متحده بوده؛ تنها در سال مالی ۲۰۱۳، کمک مالی نظامی امریکا به اسرائیل روزانه حداقل ۸.۵ میلیون دلار برآورد شده است.

دولت اسرائیل، به عنوان یک دولت سرمایه داری، همان منطقی را مقابل کارگران خود به کار می گیرد که هر نظام سرمایه داری دیگری. نارضایتی گستردۀ داخلی اسرائیل، خود را در ناآرامی های وسیع توده ای سال ۲۰۱۱ نشان داد؛ این جنبش اعتراضی با حضور ۳۰۰ هزار نفر در تل آویو و در اعتراض به نابرابری های اقتصادی و اجتماعی، به بزرگ­ترین اعتراضات تاریخ اسرائیل تبدیل شد. به گزارش روزنامۀ هاآرتص (۲۰۱۰)، تنها در سال ۲۰۰۹، شمار میلیونرهای این کشور ۴۳ درصد افزایش یافت. در همین سال، ۸۳ مولتی میلیونر در اسرائیل قدرت را قبضه کرده بودند.

واقعیت این است که با وجود تبلیغات جنگی نتانیاهو، بخش اعظم جمعیت اسرائیل، احزاب راست افراطی را ارتجاعی و وحشی می داند. پولاریزه شدن فضای سیاسی اسرائیل مشهود است: نظرسنجی اخیر کانال کنیسه، نشان می دهد که حزب کارگر و میرتس درحال کسب حمایت از میان رأی دهندگان هستند. نظرسنجی ها به طور کلی مؤید آن است که بخش زیادی از جمعیت خواهان جلوگیری از شهرک سازی ها و پایان اشغال قلمرو فلسطین است. چندی پیش، به گزارش روزنامۀ هاآرتص (۲۷ ژوئیۀ ۲۰۱۴)، روز شنبه نزدیک به هفت هزار شهروند اسرائیلی در اعتراض به کشتارهای اخیر دولت صهیونیستی، در میدان «رابین» واقع در تل آویو، دست به تجمع و تظاهرات زدند. درحالی که اکثر رسانه های جریان اصلی عامدانه از پوشش خبری آن سر باز زدند.

از سوی دیگر همین فضای اعتراضی در طی چند سال گذشته در فلسطین نیز وجود داشته است. نارضایتی و اعتراضات علیه رهبری فاسد الفتح و حماس بالا گرفته. وقتی حماس ابتدا نوار غزه را به دست گرفت، وانمود کرد که مشغول نبرد با دستگاه فاسد الفتح است، اما اکنون مردم غزه می دانند که آن ها هم فرقی نمی کنند. سال هاست که حکومت خودگردان فلسطین و حتی رهبری حماس در غزه، با ایفای نقشی دوگانه، مشغول همکاری با نیروهای امنیتی اسرائیل در کنترل پلیسی و سرکوب مردم فلسطین بوده اند: سرکوب حقوق زنان، جلوگیری از اعتصابات کارگری، درهم شکستن اتحادیه های کارگری، آزار و اذیت سکولارها، تنها بخشی از سرکوب های حماس بوده اند.

مردم فلسطین حق برخورداری از یک سرزمین را دارند. طبقۀ حاکم صهیونیست و نژادپرست اسرائیل، نه فقط مشغول سرکوب فلسطینیان است، که به حمله علیه استانداردهای زندگی کارگران اسرائیل نیز دست می زند. برای مبارزه علیه این حملات، طبقۀ کارگر اسرائیل باید با طبقۀ حاکم خود رو در رو شود که این به معنای نفی سیاست خارجی آن و دفاع از حقوق مردم فلسطین نیز می شود. اتحاد مبارزۀ طبقاتی در هر دو سو، تنها مسیری است که می تواند راه حلی به ارمغان بیاورد: یعنی پایان حاکمیت صهیونیستی و استقرار دولتی کارگری که حقوق برابر یهودیان و فلسطینی ها را تضمین کند.

تمام سازمان ها و رهبران فلسطینی از مرتبط کردن مطالبات ملی فلسطینی ها به مبارزات سایر کارگران منطقه- فارغ از تقسیم­بندی های ملی یا مذهبی- ناتوان هستند.

مادام که مرزهای تحمیلی از سوی امپریالیسم در طول ۹۰ سال گذشته، مردمان عرب و یهودی منطقه را از یک دیگر جدا می سازد، خبری از صلح و سعادت پایدار برای این مردمان نخواهد بود. وظیفۀ ازهم گسستن سیم های خاردار و دیوارهایی که میان این مردمان کشیده شده است، ضرورتی محوری و بنیادی در مسیر متحد ساختن مبارزات تمامی کارگران در منطقه است.

در این موارد موضع ما به عنوان مارکسیست های انقلابی روشن است: ما در کنار توده های مردم قرار می گیریم و نه تنها دولت اسرائیل، بلکه مهم تر از آن امپریالیسم امریکا را محکوم می کنیم. اما در عین حال در کنار آن توده ها نقش ارتجاعی رهبری شان را هم گوشزد می کنیم. به آن ها می گوییم که باید به اتکا به خود سرنوشتشان را به دست بگیرند و به رژیم های سرمایه داری و ارتجاعی متکی نباشند. به آن ها می گوییم که زحمتکشان سایر کشورهای مجاور از متحدان آن ها هستند و نه دشمنانشان. به آن ها می گوییم که با آن دسته از جوانان و کارگران اسرائیلی که از آنان حمایت می کنند و حتی زندانی و سرکوب می شوند، متحد شوند و کل مردم یهودی در اسرائیل را به علت سیاست های صهیونیستی و ارتجاعی حکومتشان محکوم نکنند. ما در این جا در سطح تبلیغاتی خواهان جبهۀ سومی هستیم. جبهۀ توده های زحمتکش عرب و اسرائیلی علیه دولت های ارتجاعی شان.

زنده باد همبستگی بین المللی!

دست های رژیم صهیونیستی از فلسطین کوتاه!

توده های فلسطینی برای مقابله با اسرائیل باید مسلح شوند!

پیش به سوی تدارک جبهۀ سوم و مستقل توده های زحمتکش عرب و یهودی علیه دولت های ارتجاعی سرمایه داری خود!

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 42 = 49