اعتراضات مهاباد و باز هم خلأ رهبری انقلابی
روز دوشنبه چهاردهم اردیبهشتماه ۱۳۹۴، با انتشار اخباری مبنی بر خودکشی یک دختر جوان اهل مهاباد و از کارمندان هتل «تارا» به نام فریناز خسروانی که برای حفظ «ناموس» و جهت جلوگیری از تجاوز کارمند وابسته به «ادارۀ اطلاعات» از طبقۀ چهارم این هتل خود را به پایین پرت کرده است، موجی از اعتراضات ابتدا در مهاباد و سپس در برخی از شهرهای کردستان آغاز شد. طی اعتراضات مهاباد، هتل تارا به آتش کشیده شد. اخبار دیگر، حاکی از محاصره و هجوم به ساختمان ادارۀ اطلاعات مهاباد بود. جمهوری اسلامی بلافاصله با اعزام نیروهای یگان ویژه از دیگر شهرهای مجاور مهاباد، دخالت نیروی انتظامی، به کارگیری تفنگ ساچمهای و گاز اشکآور برای سرکوب اعتراضات، واکنش نشان داد. در این بین گزارشهایی از جان باختن چند معترض در اثر شدت جراحات وارده و یا تیراندازی مستقیم نیروهای نظامی منتشر شده است. درحال حاضر مهاباد فضایی نظامی و امنیتی پیدا کرده و عبور و مرور شهروندان کنترل میشود.
به دنبال این حوادث، عموماً یا با تحلیلهایی رو به رو بودیم که وارد جنبههای قضایی-پلیسی برای پی بردن به منشأ حادثۀ منجر به اعتراضات و محکومیت ملیگرایی، مردسالاری و مفاهیم مذهبی مانند «ناموس پرستی» میشد؛ و یا بیانیه هایی از سوی احزب و سازمانهایی در اپوزیسیون چپ که با بروز چنین اعتراضاتی، به جای پی بردن به میزان بیربطی خود به جنبشها، همچون سابق تلویحاً مقام رهبری برای خود در نظر میگرفتند و از سطح تهییج فراتر نمیرفتند، بدون آنکه به جنبش توضیح دهند که مگر میتوان یک «حزب» بود، اما حداکثر به صدور فراخوان آن هم با شعارهای گنگ و ناروشن بسنده کرد.
در شرایط متعارف، اخبار خودکشی، تجاوز به «ناموس» و نظایر آن، در بهترین حالت سر از حاشیۀ روزنامهها و ستون «حوادث» درمیآورد و متأسفانه چنان به امری معمول مبدل شده است که اغلب با توجه یا اعتراض اجتماعی قابل توجهی رو به رو نمیشود؛ اما اینکه چنین خبری در شهر مهاباد چنین سطحی از اعتراضات را رقم میزند، مستقیماً ما را به اعتراض انباشته و خشم فروخوردهای هدایت می کند که در تمام سالهای گذشته فقط به دنبال مجرای خروجی میگشته است.
فشارهای اقتصادی و سیاسی
در جایی مانند مهاباد، سرکوب و استبداد همیشگی سرمایه داری جمهوری اسلامی، با تبعیض و ستم ملی علیه کردها توأم و عجین بوده است.
به عنوان یک نمونه به یاد داریم که چگونه در ۱۸ تیر ماه ۱۳۸۴، شوان قادری در مهاباد از سوی نیروهای امنیتی ایران به شکل فجیعی کشته شد و حتی بنا به روایت شاهدان عینی، مأموران نیروی انتظامی بدن نیمه جان او را در خیابانهای مهاباد گردانده بودند. به دنبال همین حادثه موجی از اعتراض در مهاباد و شهرهای کردستان آغاز شد که جمهوری اسلامی آن را با سرکوب گسترده و سنگین به خاک و خون کشید.
علاوه بر فشارهای سیاسی در اشکال مختلف، ما شاهد توسعهنیافتگی و عدم بهبود زیرساخت های اقتصادی در مهاباد بوده ایم که این خود بخشی از سیاست حکومت مرکزی نسبت به اقلیتهای ملی است. فارغ از توسعهنیافتگی آذربایجان غربی در قیاس با سایر استانها، اختلاف فاحشی از نظر توسعۀ صنعتی بین شهرستانهای جنوبی استان (مانند مهاباد، میاندوآب، سردشت، نقده، پیرانشهر، تکاب، اشنویه و شاهیندژ) به چشم میخورد.
سال گذشته طبق ارقام رسمی نزدیک به ۳ هزار و ۴۰۰ بیکار در شهر مهاباد با جمعیتی در حدود ۱۵۰ هزار نفر وجود داشت. کشتارگاه نیمه فعال صنعتی، عدم بهرهبرداری از پتروشیمی و تعطیلی کارخانۀ واکسنسازی، خود به تنهایی بیشترین تأثیر را در رشد نرخ بیکاری این شهر داشتند. این در حالی است که طرح احداث کارخانۀ پتروشیمی مهاباد در سال ۱۳۸۳ تصویب و کلنگ احداث آن هم در همان سال با حضور خاتمی بر زمین زده شد. این طرح که قرار بود تا سال ۱۳۸۶ به بهرهبرداری برسد، تا به امروز در زمان روحانی با گذشت تقریباً ۱۰ سال از آغازش، تنها بیش از ۸۰ درصد پیشرفت فیزیکی داشته است.
غیاب رهبری انقلابی
آن چه در این میان اهمیت دارد، نه «اصل ماجرا»، بلکه اعتراضات دامنهداری است که هم اکنون رخ داده و در پیشِ روی ماست؛ ولی تحلیلهای شِبه روشنفکرانه، این دومی را در سایه روشن های اولی گم میکند. در این جا نه انگیزهها و مفاهیمی همچون «ناموس پرستی»، بلکه مسألۀ شروع اعتراضات از آنها است که اهمیت دارد. تاریخ سرشار از چنین نمونههایی است؛ سال ۱۹۰۵، کارگران روسیه در پشت «کشیش گاپون» و با سرودهای مذهبی و طلب مساعدت از تزار وارد عرصه شدند؛ اما یک حادثه، یعنی کشتار و سرکوب «یکشنبۀ سیاه» آخرین حربۀ حفظ اعتراض در مدار موجود، یعنی مذهب را کنار زد. مسأله دقیقاً دخالتگری کنونی است که در غیاب آن، اعتراضات نمیتواند نسبت به نقطۀ شروع خود پیشرفتی داشته باشد. در مواجهه با «شایعۀ» سوء قصد یک مأمور وزارت اطلاعات به دختری جوان، دو راه بیشتر باقی نمیماند؛ یا میتوان همچون ماجرای پروندۀ ریحانه جباری، نظارهگر و دنبالکنندۀ دادگاههای مهیج و گزارش های داغ خبری بود و یا رأساً خیابانها را به دادگاه تبدیل کرد؛ و این دومی، راهی بود که مردم مهاباد انتخاب کردند، چرا که سرکوبهای سیستماتیک سالهای گذشته و حتی پیشینۀ تاریخی جنبش در این منطقه، کوچکترین علاقه یا توهمی به اجرای «عدالت» از سوی حکومت را باقی نگذاشته است.
با اولین خیزشهای مردمی، غیبت و نیاز به حزب پیشتاز انقلابی برجسته تر میشود، درست همانطور که بینیازی و بی اثر بودن تشکلاتی مثل سندیکا و انواع «کمیته»هایی که برای این حوزه از دخالتگریهای اساسی حتی یک کلمه تعریف نکردهاند، احساس میشود. در وضعیتی که هر بار جنبش تا مرز تقابل مستقیم با یک حکومت پیش میرود، هر بار نیز در غیاب این ابزار رهبریکننده مجدداً به عقب بازمیگردد. دستکم اعتراضات سال ۱۳۸۸ به بهانۀ «تقلب انتخاباتی» به یاد ما میآورد که چگونه آگاهی سیاسی یک جنبش به سرعت میتواند نسبت به آغاز آن رشد کند، اما بدون رهبری همین آگاهی به سادگی خنثی و فراموش شود. توان اعتراض در کف خیابان محدود است و ناگزیر فرسوده میشود؛ رشد آگاهی زمانگیر است و به سادگی میتواند با آگاهی وارونهای که دستگاه حکومت تزریق میکند، خنثی شود. یک حزب پیشتاز انقلابی، به عنوان حزبی که سازماندهی نخستین و تنها انقلاب سوسیالیستی جهان را در کارنامۀ خود دارد، دقیقاً ظرفی است که برای حفظ و ارتقای آگاهی اجتماعی حاصل از مبارزه و رهبری آن در هر مرحله به سوی سرنگونی و تسخیر قدرت تعریف شده است. اینکه با گذشت بیش از سی سال احزاب چپ موجود هرگز نقشی در پیشرَوی جنبش نداشتهاند- اگر نگوییم که در بسیاری موارد سدّ راه آن هم شدهاند- نه فقط بیارتباط بودن آنها را با جنبش نشان می دهد، بلکه برای چندمین بار نشان میدهد که وظیفۀ مارکسیستهای انقلابی تدارک و ساختن چه چیزی است. طی سالهای گذشته، حوزههای فعالیت کاملاً وارونه شد. بخش وسیعی از «مارکسیست»هایی که باید خود را سازمان میدادند، به جای انجام این وظیفۀ اصلی حیاتی، تمام انرژی و امکانات شان را صرف ایجاد تشکلات کارگری «برای» کارگران کردند، بدون آن که اتفاقاً خود کارگران در این حوزه چندان فعال بوده باشند. با پیش آمدن اعتراضاتی نظیر مهاباد، اکنون میتوان دید که حتی در صورت شکلگیری تشکلات کارگری، هیچ ابزاری برای هدایت اعتراضاتی از این دست وجود نخواهد داشت، که اگر وجود داشت اتفاقاً جنبش پیش از آن که طعم تشکل مستقل را هم بچشد، نقداً یک دولت سرمایهداری را سرنگون کرده بود.
«کمیتۀ اقدام کارگری» در مقطعی درست به این دلیل از سوی برخی فعالین سایر کمیتهها به زیر علامت سؤال میرفت که در یک بند از برنامهاش تدارک «دفاع» مسلحانه در مقابل سرکوبهای رژیم را جزئی از اقدامات کارگری میدانست و این بند را دقیقاً از همین مبارزات مردمی در کردستان استنتاج کرده بود، آنگاه که رژیم «شوآنه» را جلوی چشم همه به قتل میرساند و برای خاموش کردن اعتراضات عمومی ۸ نفر دیگر را نیز به قتل رساند، بدون اینکه دفاع مسلحی صورت گرفته باشد. اکنون باید از این تاریخ درس گرفت.
با حداقل یک روز اعتصاب عمومی در حمایت از اعتراضات مردم مهاباد، در کل استان کردستان، دامنۀ اعتراضات حداقل در سطح این استان گسترده خواهد شد. همواره لازم است یک قدم بعد از هر اعتراضی برنامهریزی شود، فراخوان اعتصاب عمومی میتواند قدم تکمیلی اعتراضات مهاباد باشد.
مسألۀ ملی کرد
پتانسیل عظیمی که این چنین طی مدت کوتاهی رژیم را سراسیمه میکند، چرا نتواند فراگیر و سرآغاز یک خیزش انقلابی علیه سرمایهداری جمهوری اسلامی باشد.
سرنگونی دولت سرمایهداری به واسطۀ قهر انقلابی، تنها گزینهای است که میتواند یک بار و برای همیشه مسألۀ ملی را نیز حل کند. کُردها همیشه زمانی به نوعی از خودمختاری نزدیک شدهاند که یک خیزش انقلابی در سطح جهانی وجود داشته است. جمهوری خودمختار مهاباد که عمر کوتاهی داشت، در تاریخ جنبش انقلابی به ثبت رسیده است.
با ورود ارتش شوروی و بریتانیا به ایران در روز ۳ شهریور ماه ۱۳۲۰، ایران وارد کارزار جنگ جهانی دوم شد؛ و نخستین پیامد این تهاجم، خلع رضا شاه از قدرت بود که خود سابقهای طولانی در سرکوب وحشیانۀ کردها (با جمعیتی در حدود ۱۰ درصد جمعیت ایران در آن مقطع) داشت: ممنوعیت زبان کردی، لباس ملی، نابودی طایفهها و سایر سازمانها به واسطۀ اجرای برنامههای اعدام و تبعید و غیره. به همین دلیل اکثر کردها نه فقط از پیشروی ارتش سرخ شوروی در شمال ایران استقبال کردند، بلکه خود را با سلاح های به جای مانده از نیروهای درحال عقبنشینی ایران نیز مسلح کردند. با وجود تعهد شوروی در این مقطع به حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و در نتیجه واکنش نسبتاً سرد به تلاش اولیۀ کردها برای باز کردن باب روابط و مذاکرات با ارتش سرخ، دو عامل تأثیر نیرومندی بر بسیاری از کردها داشت: نخست، محکومیت تلاشهای «متحدین» (آلمان نازی، ایتالیا، ژاپن و دیگر کشورهای متحد پیش از آغاز جنگ جهانی دوم) برای انقیاد دیگر ملل و دوم، طرح خواست آزادی سیاسی و حق تعیین سرنوشت ملل به دست خود؛ بازتاب این مطالبات را میتوان در شکلگیری «جمعیت احیای کرد» (کومهلهٔ ژیانهوهٔ کورد) در شهریور ۱۳۲۱ مشاهده کرد. مهاباد شهری کوچک با حدوداً ۱۶ هزار سکنه در جنوب حوزۀ نفوذ شوروی بود که آخرین بقایای نفوذ حکومت ایران در آن در اردیبهشت ۱۳۲۲ و با محاصره و نابودی پاسگاه پلیس در واکنش به سهمیهبندی شکر از بین رفت. نیرومندترین چهرۀ شهر، قاضی محمد بود که واحدهایی شبه نظامی را برای دفاع از شهر در برابر حملات و غارت دایر کرده بود. مهاباد به این ترتیب عملاً از حکومت تهران استقلال یافته بود. تقریباً یک ماه پیش از این نزدیک به ۱۰۰ نفر از اعضای کومله در تپهای خارج از شهر جلسهای را برگزار و کمیتهای مرکزی برای هماهنگی فعالیتها در جهت رشد سازمان ترتیب داده بودند. قاضی محمد در سال ۱۳۲۳ به کومله پیوست.
این تحولات همراه بود با چرخش در استراتژی شوروی که درحال حاضر به دنبال پیروزیهای نظامی بر آلمان نازی در وضعیت مساعدی قرار گرفته بود. اتحاد شوروی خواهان فشار بر حکومت ایران برای اعطای امتیاز نفت بود و درست به همین دلیل دفاع از جنبشهای ملی در آذربایجانِ ایران و کردها را تابع همین خواسته و برگ چانهزنی خود کرده بود. در شهریور ۱۳۲۴، قاضی محمد و گروهی از رهبران برجستۀ کرد برای دومین بار به باکو دعوت شدند و مذاکراتی را حول خواست کردستان مستقل با حمایت مادی و نظامی شوروی با میرجعفر باقروف -رئیس حزب کمونیست آذربایجان- داشتند. طرح های پیشنهادی قاضی محمد مدتی پس از بازگشت نمایندگان اعزامی به مهاباد اجرا شد. «جمعیت احیای کرد» به «حزب دمکرات کردستان» تبدیل شد. در مانیفست این حزب نوپا، مواردی همچون آزادی، خودگردانی در ادارۀ امور محلی، خودمختاری در درون مرزهای ایران، آموزش و استفاده از زبان کردی، انتخاب یک شورای استانی برای کردستان به منظور نظارت بر دولت و امور اجتماعی، صرف کردن درآمدهای حاصله در کردستان در همین ناحیه، توسعۀ اقتصاد محلی، آموزش و بهداشت عمومی، وحدت و برادری با مردم آذربایجان و استقرار یک قانون واحد برای دهقانان و نجبا گنجانده شده بود.
در این میان قاضی محمد از ملامصطفی بارزانی که تقریباً دههزار نفر شامل سههزار جنگجو و دو هزار خانوار به همراه داشت، دعوت کرد تا به کردستان ایران بیاید. این عده در اطراف اشنویه و پیرانشهر و مهاباد و تکاب و چند جای دیگر به طور پراکنده ساکن شدند.
نهایتاً جمهوری خودمختار مهاباد در دوم بهمن ماه ۱۳۲۴ شکل گرفت، آن هم در شرایطی که حمایت مادی شوروی بسیار ناچیزتر از آن چیزی بود که کردها در نظر داشتند. منتها شوروی که خود زیر سلطۀ یک نیروی ضد انقلابی، یعنی بروکراسی استالینیستی قرار داشت، با تعهد خود به عقبنشینی از ایران در ازای دریافت امتیازات نفتی، عملاً جمهوری نوپای مهاباد را تنها و منزوی باقی گذاشت. با انعقاد قرارداد از جانب حکومت ایران با شوروی و نهایتاً حملۀ ارتش ایران به کردستان، جمهوری مهاباد تنها ۱۱ ماه دوام آورد. ارتش نهایتاً در ۱۶ آذر ۱۳۲۵ این جمهوری را سرنگون کرد و قاضی محمد به عنوان نخستین رهبر حزب دمکرات و رئیس جمهور وقت به همراه بسیاری دیگر در میدان مرکزی شهر مهاباد به دار آویخته شد.
بعد از این شکست تاریخی و تراژیک، برگی دیگری در تاریخ رقم خورد. این انقلاب کارگران ایران در بهمن ۵۷ علیه رژیم شاه بود که به کردها در شمال، فرجهای موقت و درجهای خودمختاری همراه با ایجاد یک منطقۀ خودمختار بخشید، که مجدداً با تثبیت ارتجاع ضدّ انقلابی روحانیت درهم شکست.
وظیفۀ تاریخی پیشِ روی مارکسیستها
بنابراین اگر در تمامی این مقاطع یک حزب انقلابی حقیقی وجود داشت، همه چیز به شکلی کاملاً متفاوت پیش میرفت. تحقق انقلاب سوسیالیستی در ایران دور نبود و این انقلاب میتوانست خودمختاری را نیز به کردها واگذار کند. می توانست آغاز انقلاب در سرتاسر خاورمیانه باشد و در چنین بستری، مسألۀ کردها و کلیۀ اقلیتهای ملی منطقه حل گردد.
وظیفۀ مارکسیستها، مبارزه برای بازسازی خط رهبری انقلابی و برنامۀ سوسیالیستی است که تاکنون در غیابش بهترین فرصتهای تاریخی برای انقلاب از میان رفته است. چنین مبارزهای باید به یک برنامۀ انقلابی سوسیالیستی با هدف مالکیت عمومی و کنترل کارگری بر ذخایر غنی منطقه مسلح باشد تا بتواند زمینۀ مادی را برای آغاز حل این بحران چندجانبه از طریق برنامهریزی دمکراتیک اقتصادی و ایجاد زیرساختها، مشاغل و استانداردهای زندگی برای همۀ افراد ایجاد کند. پشتیبانی بینالمللی طبقۀ کارگر از مبارزات و حقوق دمکراتیک اقلیتها در این کشور ضروری است. تنها یک برنامۀ انقلابی و انترناسیونالیستی که مبارزه علیه سرمایهداری و فرقهگرایی مذهبی را با مبارزه برای حقوق برابرِ دمکراتیک، فرهنگی و مذهبیِ کلیۀ اقلیتها پیوند بزند میتواند وضعیت موجود را به نفع دگرگونی انقلابی تغییر دهد.
پیش به سوی همبستگی داخلی و بین المللی با اعتراضات مردم مهاباد!
پیش به سوی تدارک اعتصاب سراسری!
پیش به سوی تدارک حزب پیشتاز انقلابی!
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴