تراژدی انقلاب ۱۹۲۵-۱۹۲۷ چین (بخش دوم)

زمان تقریبی مطالعه متن ۱۰ دقیقه
طغیان انقلابییک عضو جوان «حزب کمونیست چین» با نام «پنگ شو-تسه» که در سال ۱۹۲۴ از مسکو بازگشته بود و بعدها به یکی از رهبران جنبش تروتسکیستی چین تبدیل شد، در میان جناح چپ حزب قرار داشت؛ جناحی که قویاً خواهان اتخاذ سیاستی انتقادی تر نسبت به «کومینتانگ» بود. او مستقیماً مخالف خط رسمی همکاری با بورژوازی ملی ای بود که به واسطۀ پیوند های نزدیک خود با فرماندهان جنگی و قوای امپریالیستی، با طبقۀ کارگر تخاصم داشت و ناتوان از رهبری انقلاب بورژوا-دمکراتیک بود. «پنگ» استدلال می کرد که پرولتاریا می بایستی رهبری را در مبارزات ضدّ استعماری به دست بگیرد.

این مجادلات لفظی تأثیر قابل توجهی برجای گذاشت. حزب کمونیست چین مجدداً فعالیت حزب را بر رهبری جنبش توده ای طبقۀ کارگر و نه فعالین آن در درون «کومینتانگ» متمرکز کرد. زمانی که حزب کمونیست چین دومین کنگرۀ ملی کار را به تاریخ اول ماه مه ۱۹۲۵ برگزار کرد، سازمان های آن ۵۷۰ هزار کارگر را نمایندگی می کردند. نفوذ روزافزون حزب منجر به موجی از مبارزات تند طبقۀ کارگر شد.

طی اعتصاب کارخانه های نساجی متعلق به ژاپن در شانگهای، یک کارگر کمونیست مورد ضرب گلوله قرار گرفت، و همین امر جرقه های مبارزات ضدّ امپریالیستی را در شهر روشن کرد. روز ۳۰ مه، هزاران دانشجو و کارگر در مقابل یک ایستگاه پلیس در شانگهای دست به اعتراض زدند و خواهان آزادی تظاهرکنندگان بازداشتی شدند. پلیس بریتانیا به روی معترضین آتش گشود و ۱۲ کشته و ده ها مجروح برجای گذاشت.

«واقعۀ ۳۰ مه»، طغیان بی سابقه ای را از سوی طبقۀ کارگر رقم زد که نشانۀ آغاز دومین انقلاب چین بود. تقریباً ۱۲۵ اعتصاب، دربرگیرندۀ ۴۰۰ هزار کارگر، همراه با اعتراضات توده ای و شورش هایی در سرتاسر کشور، رخ داد. سه هفته بعد، در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۲۵، هنگامی که کارگران و دانشجویان در «گوآنگ ژو» دست به تظاهرات زدند، پلیس نظامی انگلیسی-فرانسوی، تیراندازی کرد و ۵۲ نفر را به قتل رساند. کارگران هنگ کنگ پس از باخبر شدن از این کشتار، با یک اعتصاب عمومی واکنش نشان دادند. ۱۰۰ هزار کارگر، هنگ کنگ را ترک کردند و تحریم اجناس بریتانیایی تحت هدایت کمیتۀ اعتصاب کانتون-هنگ کنگ اعلام شد.

این هیئت منتخب متشکل از نمایندگان کارگران، با هزاران صف مسلح، در واقع نطفه های یک شورا بود.

در ابتدا مبارزۀ ضدّ امپریالیستی شامل «کل مردم» می شد، نه فقط دانشجویان و کارگران که همین طور سرمایه داران چینی. با این حال، بورژوازی چین به سرعت از شجاعت و رادیکالیسم طبقۀ کارگر بهت زده شد. تجّار چین در شانگهای نخستین کسانی بودند که ضمن عقب نشینی، همکاری با قوای امپریایستی را علیه جنبش اعتصابی آغاز نمودند.

پس از مرگ «سون یاتسن» در مارس ۱۹۲۵، تخاصم بورژوازی چین با طبقۀ کارگر به روشنیِ هرچه بیش­تر در ظهور سیاسی «چیانگ کای­شک» متجلی شد. «چیانگ» به عنوان فرزند یک بازرگان ثروتمند، پیوندهای نزدیکی با بانکداران و کمپرادورها داشت. برخلاف «سون»، چیانگ روشنفکر نبود. او نخستین سال های خود را در میان گانگسترها، قاتلین و قاچاقچیان شانگهای گذرانده بود و همین ها بعداً به سربازان ضربتی او علیه طبقۀ کارگر شهری تبدیل شدند.

رادیکالیزه شدن طبقۀ کارگر، رهبری حزب کمونیست چین را وادار به تجدید نظر در روابط خود با «کومینتانگ» کرد. در اکتبر ۱۹۲۵، «چن دوشیو» مجدداً پیشنهاد خروج حزب کمونیست چین از «کومینتانگ» و همکاری از تنها بیرون را مطرح کرد. اما کمینترن این طرح پیشنهادی را رد کرد. باند استالین تلاش کرد با استفاده از مرگ «سون»، «جناح چپ» یا رهبران حامی مسکو را- نظیر «وانگ چینگ وی» و همین طور «چیانگ»- در رهبری مرکزی «کومینتانگ» قرار دهد.

سیاست منشویکی استالین

برای هیچ کسی جای جدل نبود که وظایف فوری انقلاب چین، «بورژوا دمکراتیک» است یا خصلت بورژوایی دارد. موضوع این بود که: کدام طبقه می باید انقلاب را رهبری کند- بورژوازی یا پرولتاریا؟- و به کدام جهت- به سوی جمهوری دمکراتیک بورژوایی یا یک دولت کارگری؟

پس از طغیان طبقۀ کارگر در سال ۱۹۲۵، استالین به چپ چرخش نکرد، بلکه به طور سیستماتیک سیاست منشویکی را دنبال نمود. او در تقابل با درس های ۱۹۱۷ در روسیه، این توهم را دامن زد که حزب بورژوایی «کومینتانگ»، یک حزب «کارگران و دهقانان» است که قابلیت رهبری مبارزۀ انقلابی را دارد. بعداً او فراتر رفت و ادعا کرد که در کشورهایی نظیر چین، ستم امپریالیستی، کلیۀ نیروهای «مترقی»- اعم از بورژوازی ملی، روشنفکران خرده بورژوا، دهقانان و طبقۀ کارگر- را در یک «بلوک چهار طبقه» گرد آورده است.

استالین مانند منشویک های روس ادعا کرد که رهبری انقلاب «ضدّ امپریالیستی» طبیعتاً متعلق به بورژوازی ملی است؛ او اصرار داشت که چین بیش از حد برای ساختن سوسیالیسم عقب­مانده است، و مقصودش این بود که انقلاب پرولتری، به عنوان دومین مرحلۀ انقلاب، باید به آینده ای نامعلوم موکول شود. در نخستین مرحله، وظایف کمونیست های چین عبارت بود از هل دادن «کومینتانگ» به چپ، تبدیل کردن آن به یک «دیکتاتوری دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان». چشم انداز استالین در عمل به آن معنا بود که کمونیست های چین می باید با «کومینتانگ» به منظور قدرت گیری و متوقف نمودن مبارزۀ طبقۀ کارگر برای قدرت، همکاری کنند.

این واقعیت که کومینتانگ وادار به هم­پیمانی با حزب کمونیست چین شد، ضعف ارگانیگ بورژوازی را منعکس می کرد. فرصت طلبی استالین به رهبران «کومینتانگ» اجازه داد که در مقابل توده ها هم­چون «انقلابیون» و «سوسیالیست ها» خودنمایی کنند و فرصت را با دو دست خود بقاپند. در ششمین پلونوم کمیتۀ اجرایی انترناسیونال کمونیست (ECCI) طی ماه های فوریه تا مارس ۱۹۲۶، استالین رسماً «کومینتانگ» را به عنوان بخش «همراه و همدل» کمینترن در نظر گرفت و چیانگ کای­شک را به سِمَت ریاست «افتخاری» در هیئت رئیسۀ کمینترن منصوب کرد.

رهبران «کومینتانگ» دقیقاً به دلیل قدرت و نیروی فراخوان حزب کمونیست چین، ظاهری انقلابی به خود گرفتند. در سال ۱۹۲۰، حزب کمونیست چین اساساً از یک حلقۀ کوچک از روشنفکران تشکیل می شد؛ در سال ۱۹۲۷، این حزب جنبشی متشکل از تقریباً سه میلیون کارگر صنعتی، معدن و راه آهن را رهبری می کرد- یعنی اکثریت قریب به اتفاق پرولتاریای نسبتاً کوچک، ولی منسجم چین.

در سال ۱۹۲۲، حزب کمونیست چین تنها ۱۳۰ عضو داشت. پنج سال بعد، حزب- همراه با جنبش جوانان خود یعنی «اتحادیۀ جوانان کمونیست»- به ۱۰۰ هزار عضو رشد یافته بود. در سال ۱۹۲۳، هنگامی که حزب کمونیست چین آغاز به ساختن تشکل های دهقانی نمود، تنها ۱۰۰ هزار کشاورز استان کانتون را با خود داشت؛ در ژوئن ۱۹۲۷، این تعداد در دو استان «هونان» و «هوبی» به ۱۳ میلیون نفر رسید. به علاوه، بخش های قابل توجهی از سربازان، که به ده ها هزار نفر می رسید، با جنبش انقلابی همسویی داشتند. اما حزب، سیاستی محافظه کارانه را با هدف مقید کردن این توده های رادیکال شده در پیش گرفت، تا اتحاد خود را با بورژوازی لیبرال حفظ کند.

تبدیل حزب کمونیست چین از سوی استالین به زائدۀ «کومینتانگ»، درهای حزب را به سوی مخاطرات بزرگی باز گذاشت، چرا که «کومینتانگ» چرخش اجتناب ناپذیر خود را علیه جنبش انقلابی انجام داد. در ۲۰ مارس ۱۹۲۶، «چیانگ» ناگهان به کودتایی دست زد تا حلقۀ نفوذ خود را بر «کومینتانگ» تنگ تر کند. او نه فقط رهبری به اصطلاح «جناح چپ» کومینتانگ را سرنگون کرد، که هم­چنین ۵۰ کمونیست برجسته را گروگان گرفت و تمامی مشاورین شوروی را تحت بازداشت خانگی قرار داد. او کمیتۀ اعتصاب کانتون- هنگ کنگ را خلع سلاح نمود و عملاً خود را به عنوان دیکتاتور نظامی در «گوآنگ ژو» مستقر کرد.

استالین پس از واکنشی همراه با بهت و سردرگمی، سریعاً تصمیم به ابقای سیاست قدیم گرفت. او دوباره با ابتکار عمل تازۀ رهبری حزب کمونیست چین برای ترک «کومینتانگ» مخالفت کرد. تمامی اخبار کودتای «چیانگ» در مطبوعات شوروی و کمینترن، یا پنهان می شد یا به عنوان تبلیغات امپریالیستی انکار می گردید. استالین اقدامات متخاصمانۀ «چیانگ» را پذیرفت، از جمله این که تعداد اعضای حزب کمونیست چین در هر کمیتۀ «کومینتانگ» به کم­تر از یک سوم محدود می شد.

حتی زمانی که «چیانگ» آشکارا تمایلات ضدّ انقلابی خود را ابراز می داشت، استالین با اشتیاق از طرح نظامی او برای لشگرکشی شمال علیه جنگجویان حمایت می کرد. به اسم همیاری با تلاش های جنگی «کومینتاگ»، اعتصاب ۱۶ ماهۀ کانتون-هنگ کنگ که امپریالیسم بریتانیا را به لرزه در آورده بود، خاموش شد و هرگونه مبارزۀ مستقل کارگران و دهقانان ممنوع گردید.

تروتسکی به مبارزۀ سیاسی پیگیری علیه سیاست استالین در قبال چین دست زد. در سپتامبر ۱۹۲۶، تروتسکی نتیجه گیری کرد که حزب کمونیست چین باید فوراً «کومینتانگ» را ترک کند. «حرکت توده های کارگر چین به چپ، همان قدر واقعیت مشخصی است که حرکت بورژوازی چین به راست. مادام که کومینتانگ متکی بر اتحاد سیاسی و تشکیلاتی کارگران و بورژوازی باشد، گرایش های گریز از مرکز مبارزۀ طبقاتی به ناگزیر آن را تکه تکه می کند. هیچ گونه فرمول سیاسی سحرآمیز یا ابزارهای تاکتیکی هوشمندانه برای مقابله با این روند وجود ندارد و نمی تواند داشته باشد».

مشارکت حزب کمونیست چین در کومینتانگ، در دوره ای کاملاً صحیح بود که حزب کمونیست چین یک انجمن تبلیغاتی به شمار می رفت، انجمنی که تنها خود را برای فعالیت سیاسی مستقل آتی آماده می کرد، اما در عین حال در جستجوی شرکت در مبارزۀ رهایی بخش ملی موجود نیز بود. دو سالِ گذشته، شاهد صعود یک موج اعتصابی عظیم در میان کارگران چین بوده است… همین واقعیت، حزب کمونیست چین را با وظیفۀ فراغت از تحصیل در کلاس مقدماتی رو به رو می کند، چرا که اکنون حزب خود را در سطح بالاتری می یابد. وظیفۀ سیاسی فوری آن باید مبارزه برای رهبری مستقیم و مستقل طبقۀ کارگری باشد که به هوش آمده- نه البته برای این که طبقۀ کارگر را از چارچوب مبارزۀ انقلابی ملی خارج کند، بلکه برای تضمین نقش آن به عنوان نه فقط قاطع ترین مبارز، که همین طور به عنوان رهبران سیاسی برخودار از هژمونی در مبارزۀ توده های چین» (لئون تروتسکی دربارۀ چین، موناد پرس، نیویورک، ۱۹۷۸، ص. ۱۱۴).

تحلیل تروتسکی با سیر رویدادها به اثبات رسید. حزب کمونیست چین به جای تکامل یک چشم انداز پرولتری مستقل، با فراخواندن کارگران و دهقانان به همکاری با «ارتش انقلابی ملی»، انرژی خود را صرفِ حمایت از طرح لشگرکشی «چیانگ» به شمال علیه جنگجویان کرد. توده ها با زیرکی تمام، واحدهایی چریکی را برای قطع سیستم حمل و نقل و خرابکاری در تدارکات پشت خطوط دشمن ایجاد نمودند. بدون این حمایت توده ای و شجاعت استثنائی فرماندهان کمونیست در ارتش، «چیانگ کای­شک» نمی توانست در کم­تر از چهار ماه به درۀ رودخانۀ «یانگ تسه» برسد.

تنش های طبقاتی با این حال به سوی انفجار می رفت، چرا که پیروزی های نظامی کومینتانگ بر جنگجویان از سوی توده های چینی به عنوان آغاز انقلاب نگریسته می شد. هنگامی که مثلاً نیروهای اعزامی، «هونان» را آزاد کردند، چهار میلیون کشاورز طی تنها پنج ماه هم­چون سیل به تشکل های دهقانی وارد شدند و نیم میلیون کارگر به «اتحادیۀ عمومی کارگران» که تحت رهبری حزب کمونیست چین قرار داشت، پیوستند. در «ووهان»، به عنوان یک مرکز صنعتی مهم در درۀ «یانگ تسه»، ۳۰۰ هزار کارگر «اتحادیۀ عمومی هوبی» را تحت هدایت حزب کمونیست چین تشکیل دادند. مضاف بر این، جنبش توده ای به سرعت رادیکالیزه می شد. کارگران به طور خودانگیخته امتیازات انحصاری بریتانیا در «هانکو» را قبضه کردند. جنبش دهقانی از مطالبۀ اجاره های پایین تر، به سوی مبارزات مسلح با هدف بیرون راندن زمین داران پیش رفت.

آوریل ۱۹۲۷: کودتای شانگهای

با خیزش توده ها، چیانگ کای­شک» سریعاً به اردوگاه تجار بزرگ، کمپرادورها، و نمایندگان امپریالیست ها در شرق چین پیوست تا انقلاب را سرکوب کند. مسکو ادعا کرد که می توان با ساخت مجدد «چپ» حول «وانگ چیگ وی» در رهبری مرکزی «کومینتانگ» که اکنون در «ووهان» قرار داشت، با راست روی چیانگ مقابله کرد. با این حال، شکاف میان چپ و راست «کومینتانگ» کاملاً تاکتیکی بود. هر دو با استقرار یک حکومت بورژوایی «ملی» توافق داشتند. اختلافات آن ها اساساً بر استراتژی نظامی، تقسیم قدرت و مهم تر از همه، زمان و چگونگی گسست اتحاد کومینتانگ از حزب کمونیست چین بود.

با وجود ادعاهای توخالی «چیانگ» به استالین مبنی بر عدم تمایل او به ایجاد سلطۀ بورژوایی در چین، آزمون نهایی با نزدیک شدن ارتش «کومینتانگ» به شانگهای- مرکز اقتصادی کشور با یک طبقۀ کارگر وسیع و رادیکال- گریزناپذیر بود.

حزب کمونیست چین در جستجوی این بود که شهر را پیش از ارتش سربازان «کومینتانگ» تسخیر کند، اما سیاست استالین مبتنی بر اجتناب از نزاع «زودرس» با «چیانگ کای­شک» و حفظ «بلوک چهار طبقه»، به قوت خود باقی ماند و نهایتاً ابتکار عمل حزب را خفه کرد. کارگران شانگهای قدرت را گرفتند تا تنها آن را به بورژوازی بازپس دهند و سپس با انتقام باندهای اراذل و اوباش آدمکش چیانگ رو به رو شوند.

رهبری حزب کمونیست چین تحت فشار مبارزات رو به رشد توده ای، خواهان شکستن مانع میان وظایف دمکراتیک ملی و انقلاب سوسیالیستی شد، و حزب، طبقۀ کارگر را به انجام «هم زمان» انقلاب چین از طریق «تمرکز راه آهن، کشتی رانی و صنایع سنگین تحت کنترل دولت و گذار به سوی سوسیالیسم» فراخواند (تاریخ روابط شوروی-چین ۱۹۱۷-۱۹۹۱، شن ژیهوآ پرس، ص. ۳۱).

استالین که با هرگونه تلاش حزب کمونیست چین برای نقض تئوری «دو مرحله ای» خود ضدّیت داشت، ابتکار عمل انقلابی حزب را در نیمۀ دوم مارس ۱۹۲۷ با صدور فرامین زیر تقلیل داد:

۱) عدم هرگونه تسخیر نظامی امتیازات انحصاری خارجی در شانگهای به منظور اجتناب از مداخلۀ امپریالیستی؛

۲) مانور میان جناح های چپ و راست کومینتانگ، خودداری تقابل با ارتش، و حفظ نیروهای حزب کمونیست چین؛

۳) حزب کمونیست چین باید برای مبارزات مسلحانه آماده شود، اما باید سلاح های خود را فعلاً پنهان کند، چرا که توازن قوا به نفع طبقۀ کارگر نیست.

این دستورات، یک موقعیت انقلابی مساعد ناب را به یک فاجعۀ مرگبار تغییر داد. در ۲۱ مارس ۱۹۲۷، حزب کمونیست چین یک شورش مسلحانه را سازماندهی کرد که مورد حمایت اعتصاب عمومی ۸۸ هزار نفر از کارگران شانگهای قرار گرفت. طبقۀ کارگر، نیروهای جنگجو را درهم شکست و کنترل شهر را به اسثتنای امتیازات انحصاری خارجی در دست گرفت. با این حال سیاست استالین، حزب کمونیست چین را از استقرار یک حکومت کارگری بازداشت و در عوض یک حکومت «ائتلافی» را تشکیل داد که شامل نمایندگان اصلی بورژوازی می شد. وظیفۀ اصلی آن نه پیشبرد منافع کارگران، که استقبال از «چیانگ کای­شک» و ارتش او بود.

«چیانگ کای­شک» عامدانه چندین هفته را بیرون از شانگهای ماند تا کارگران خود را در نبرد علیه جنگجویان خسته کنند، درحالی که خود مشغول طراحی کودتا در همکاری با تجار و گانگسترهای شانگهای و قوای امپریالیستی بود. توطئۀ «چیانگ» برای رهبری حزب کمونیست چین ناشناخته نبود؛ حزب کمونیست چین به این نتیجه رسیده بود که طبقۀ کارگر شانگهای باید خود را مسلح کند و به سوی سربازانی که در ارتش های دوم و ششم کومینتانگ نسبت به آن ها سمپاتی داشتند رو نماید.

در ۳۱ مارس، کمینترن مطابق با دستور استالین برای اجتناب از نزاع «زودرس»، تلگرامی را به شانگهای فرستاد و به حزب کمونیست چین دستور داد که هزاران کارگر مسلح را برای پنهان کردن سلاح های خود هدایت کند. یکی از رهبران حزب کمونیست چین، «لوئو ینونگ»، با خشم این دستور را به عنوان «سیاست خودکشی» محکوم نمود. حزب کمونیست چین ناگزیر وادار به تبعیت شد.

تروتسکی و اپوزیسیون چپ شدیداً نسبت به خطرات هشدار دادند و خواهان ساخت شوراها به عنوان ارگان های مستقل ضروری قدرت توده های انقلابی شدند. اما روز ۵ آوریل، استالین در سخنرانی ننگین خود خطاب به هزاران کادر حزبی در «تالار ستون ها» در مسکو، اصرار کرد که حزب کمونیست چین باید بلوک خود را با «چیانگ» حفظ کند.

«چیانگ کای­شک دارد از انضباط اطاعت می کند. کومینتانگ یک بلوک است، نوعی پارلمان انقلابی، با جناح راست، چپ، و کمونیست ها. چرا کودتا کنیم؟ چرا جناح راست را بیرون بیاندازیم، در حالی که اکثریت را داریم و جناح راست به ما گوش می دهد؟ … درحال حاضر ما به جناح راست نیاز داریم. افراد قابلی دارد که هنوز ارتش را هدایت و آن را علیه امپریالیست ها رهبری می کنند. چیانک کای­شک شاید با انقلاب همدلی نداشته باشد، اما او درحال هدایت ارتش است و نمی تواند کاری جز هدایت آن علیه امپریالیست ها انجام دهد. مضاف بر این، افراد جناح راست، روابطی با ژنرال چانگ تسو لین ]جنگجوی منچوری[ دارند و به خوبی می فهمند که چگونه روحیۀ آن ها را تضعیف کنند، و بدون این که حمایتی کرده باشند، آن ها را با تمام دار و ندارشان به جهش به جانب انقلاب تهییج کنند. آن ها روابطی با تجار ثروتمند هم دارند و می توانند از آن ها پول جمع کنند. بنابراین از آن ها باید تا به آخر استفاده شود، مانند لیمو چلانده شوند و بعد دور انداخته شوند» (تراژدی انقلاب چین، هارولد. ر. آیزاکز، انتشارات دانشگاه استنفورد، ۱۹۶۱، ص. ۱۶۲)

روز ۱۲ آوریل، درست یک هفته پس از سخنرانی استالین، «چیانگ» ضربه را وارد آورد، باندهای اراذل و اوباش را برای ویران کردن «اتحادیۀ عمومی کارگران» به شهر اعزام کرد. روز بعد، حزب کمونیست چین فراخوان به اعتصاب ۱۰۰ هزار کارگر داد، اما چیانگ کای­شک با ارتش و تیربار واکنش نشان داد، و صدها نفر را قتل عام کرد. در قلمروِ «ترور سفید» طی ماه های بعد، هزاران کارگر کمونیست نه فقط در شانگهای بلکه در دیگر شهرهای تحت کنترل چیانگ، به قتل رسیدند.

ادامه دارد

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 3 = 4