سوسیالیسم و مبارزه برای رهایی زنان

زمان تقریبی مطالعه متن ۸ دقیقه
جس اسپیر

برگردان: آرام نوبخت

جنبش کنونی زنان، روی شانه های زنان بی­شماری ایستاده است که علیه ستم، در تمامی اشکال آن، مبارزه کردند و به اصلاحات قابل توجهی نیز دست یافتند. از جنبش سقط جنین گرفته تا جنبش کارگری و حقوق مدنی، زنان در صف اول مبارزه برای حقوق تمام مردم تحت ستم بوده اند. این «رزا پارکس» (و دیگر زنان سیاهپوست پیش از او) بود که در اتوبوس های تفکیک­شدۀ مونت­گومری (ایالت آلاباما) از دادن صندلی خود به یک مرد سفیدپوست امتناع کرد و همین جرقه های جنبش حقوق مدنی را روشن نمود. این «مادر جونز» بود که علیه کار کودک در اوایل قرن بیستم اعلان جنگ کرد و باعث شد که چشمان یک ملت به روی این موضوع باز شود. با یک چنین سنتی است که زنان امروز، مسیر مبارزه برای حداقل دستمزد ۱۵ دلار در ساعت را پیش می برند.

«مارتینا فلپس» و «کارولین دورُشِر»، دو تن از نخستین کارگران فست فود بودند که از محل کار خود در سیاتل بیرون رفتند و دست به اعتصاب زدند. «کشما سوآنت»، پس از پیروزی در کرسی شورای شهر، کارزار موسوم به «۱۵ Now» را در حمایت از حداقل دستمزد فدرال ۱۵ دلار در ساعت، به راه انداخت. همۀ این ها جرقه های جنبشی را روشن کرد که شاهد بود سیاتل به نخستین شهر بزرگ کشور تبدیل می شود که حداقل دستمزد ۱۵ دلار را درست یک سال بعد به تصویب می رساند. این پیروزی به دنبال دهه ها شکست جنبش کارگری از راه رسیده و بیانگر قدرت یک کنش سازمان­یافته حول یک مطالبۀ شفاف و روشن است.

بیانیۀ اخیر فروشگاه زنجیره ای «وال مارت» مبنی بر این که تا فوریۀ ۲۰۱۶ میزان پرداختی به کارگران آن کم­تر از ۱۰ دلار در ساعت نخواهد بود- افزایشی برای بیش از ۵۰۰ هزار کارگر در سطح کشور- نشانۀ دیگری است از این که کارگران با ورود به مبارزه، دستاوردهای ملموسی برای کل جمیعت نیروی کار ایجاد می کنند.

نابرابری درآمدی

اگرچه ایالات متحده درحال تجربۀ یک بهبود اقتصادی است، اما رکود عمیق است. بسیاری مردم هم­چنان به مبارزه در زیر بار سنگین بیکاری، اشتغال ناکافی، دستمزدهای نابرابر یا پایین، و هزینه های روبه رشد معیشت، به مبارزه ادامه می دهند. زنان، اکثریتِ کارگران با دستمزدهای پایین را شکل می دهند؛ زنان اکثریت کارگران محرومی هستند که ۲ دلار و ۱۳ سنت در ساعت، یعنی به مراتب کم­تر از حداقل دستمزد، دریافت می کنند؛ به همین دلیل زنان به شکل بی­تناسبی، تحت تأثیرات سوء قرار داشته اند.

حقوق محیط کار و تعیین حداقل دستمزد ۱۵ دلار در ساعت برای کارگرانی با حقوق پایین که اکثریت­شان را زنان تشکیل می دهند، به شکل قابل توجهی به بهبود شرایط اقتصادی و نیروی اجتماعی زنان کمک خواهد کرد. اگر گروه های جریان اصلی حقوق زنان و اتحادیه های کارگری بزرگ مبارزه برای ۱۵ دلار را به مبارزۀ وسیع­تر علیه تبعیض جنسی پیوند می دادند، در آن صورت هر دو مبارزه تقویت می شد. مباره برای ۱۵ دلار، مستلزم وحدت میان زنان و مردان کارگر با دستمزدهای پایین است که مشغول نبرد با یک دشمن مشترک هستند: شرکت های بزرگ. این وحدت می تواند گامی بزرگ به سوی غلبه بر شکاف هایی باشد که سرمایه داری بر ما تحمیل می کند.

نابود کردن ریشه های تبعیض جنسی و خشونت علیه زنان

نابرابری های میان مردان و زنان و خشونت علیه زن، از این ایدۀ عمیقاً جاافتاده نشأت می گیرد که زنان، مایملک مردان هستند، برای ارضای نیازهای مردان وجود دارند و باید وابسته به مردان و مطیع آن ها باشند. این ایده ها از نقش زنان در میراث بازتولید و مالکیت در جوامع طبقاتی سرچمشه می گیرد. زندگی جنسی زنان، به زاد و ولد کودکانی که دارایی مرد را به ارث خواهند برد، تقلیل می یافت، و زنان بنابراین خود به عنوان مایملک نگریسته می شدند.

ستم اقتصادی بر زنان، خود متضمن این خشونت ساختاری است. دلیل شمارۀ یک این که زنان هم­چنان با شرکای پرخاشگر خود باقی می مانند، این است که شرکای آن ها دسترسی این زنان به پول را تحت کنترل دارند و به این ترتیب توانایی اقتصادی برای فرار از این رابطه را برایشان باقی نمی گذارند.

از دانشگاه گرفته تا ارتش و منازل بازیکنان «لیگ ملی فوتبال»، تعرض جنسی و خشونت نسبت به زنان یک اپیدمی است. در رأس خشونتی که زنان با آن مواجه می شوند، پنهان­سازی وسیع خودِ این نهاد ها قرار دارد که به ستم بیش­تر بر قربانیان و دفاع از مرتکبین چنین اقداماتی می پردازند؛ یعنی یک فرهنگ زن ستیزی و ستم که باید درهم شکسته شود.

طی سال های اخیر، نسل جدیدی از زنان و معترضین به تبعیض جنسی، در حال مبارزه و مقاومت بوده است. تجاوز جنسی در دانشگاه ها، با اعتراض زنان و مردان جوانی که خواهان مقررات و محافظت سخت­تر برای قربانیان هستند، رو به رو شده است. به خصوص کمپین #CarryThatWeightالهام­بخش زنان برای پیوستن به همبستگی با یک قربانی تجاوز بود تا به او کمک کنند که بتواند بار این تجربۀ خود را به دوش بکشد و این عدم پاسخگویی دردآور از سوی دانشگاه را محکوم نماید. در سال ۲۰۱۱، هزاران نفر در سرتاسر جهان در «رژۀ روسپی ها» (slutwalk) شرکت کردند تا محکوم شدن قربانیان را به چالش بکشند.

تاریخ بارها و بارها نشان می دهد که برای تضعیف ایده های تبعیض جنسی، هیچ چیزی مؤثر تر از اتحاد زنان برای ایفای یک نقش کامل در جامعه و تولید و همین طور سازماندهی و مبارزۀ جمعی زنان و مردان برای منافع مشترک خود نیست.

پیش از آن که زنان در طول جنگ جهانی دوم به شکل گسترده به مراکز کار راه بیابند، از آن ها انتظار می رفت که فرزندان خود را بزرگ کنند، آشپزی و نظافت انجام دادند و تابع نفوذ شریک خود باشند. از آن جا که جنگ به اکثریت عظیم مردان نیاز داشت، بسیاری از کارخانه ها و مراکز کار بدون کارگر لازم باقی ماند، زنان برای نخستین بار در تعداد بسیار زیاد وارد ارتش نیروی کار شدند. به محض آن که جنگ تمام شد، بسیاری از زنان در محیط های کار باقی ماندند، شانه به شانۀ مردان کار کردند، نشان دادند که برابرند و در کنار مردان برای شرایط کاری و دستمزدهای بهتر دسته به مبارزه زدند. این تجربه به تضعیف ایده های تبعیض جنسی در محیط های کار و جامعه به طور کلی یاری رساند، و هم بنیانی را برای جنبش زنان در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی ایجاد کرد و هم الگویی برای چگونگی تداوم مبارزه برای پایان دادن به تبعیض جنسی، تعرض جنسی و خشونت علیه زنان.

به دست آوردن حق واقعی انتخاب

حقوق باروری و حق انتخاب، چیزی بیش از صِرف وضعیت قانونی سقط جنین است. زنانی که هنوز استطاعت غلبه بر موانع پرهزینه ای نظیر سفر طولانی به نزدیک­ترین کلینیک، دوره های ۷۲ ساعتۀ انتظار و مشاوره های های اجباری که همگی می تواند مستلرم چندین روز مرخصی باشد، ندارند، از دسترسی به بهداشت باروری محروم شده اند.

سوسیالیست ها مدافع حق واقعی انتخاب هستند: دسترسی همۀ زنان به مراقبت های رایگان و باکیفیت بالا برای جلوگیری از بارداری و همین طور سقط جنین رایگان و ایمن. سوسیالیست ها هم­چنین خواهان تأمین هر آن چه زنان و خانواده ها برای انتخاب زندگی نیاز دارند، هستند. بدون تأمین اقتصادی، مراقب رایگان از کودکان، مراقبت های پزشکی، دسترسی به غذای سالم، مسکن و آموزش مناسب، بسیاری از زنان احساس می کنند که بی­پشتوانه هستند و توانایی مراقبت های کافی لازم برای پرورش فرزند را ندارند.

موضوعیت سوسیالیسم

ستم بر زن، چیزی نیست که در «دی ان ای» بشر به ثبت رسیده باشد. ریشه های مادی این پدیده، همان جامعۀ طبقاتی است که در آن زندگی می کنیم، و همان نظام اقتصادی سرمایه داری که برای بقای خود به چنین جامعه ای وابسته است. هرگونه استراتژی با هدف کسب حقوق بیش­تر برای زنان و نهایتاً پایان دادن به ستم بر زن، بدون دست بردن به ریشه ها قادر به پیروزی هایی ماندگار نخواهد بود.

اما پرسش این است که بعد از نابودی ریشه ها، ما چه چیزی به جای آن خواهیم کاشت؟

تحت نظام سرمایه داری، تصمیمات بر اساس حداکثر کردن سود یک اقلیت ناچیز- صاحبان سهم و مالکان سرمایۀ مالی- اتخاذ می شوند. با تضعیف مقاومت طبقۀ کارگر از طریق شکاف های جنسیتی، نژادی، مذهبی و هویت جنسی، کارگران متقاعد به تحمّل چنین شکاف هایی می شوند. با غلبه بر این شکاف است که ما می توانیم به طور مؤثری به سازماندهی و مبارزه برای پیروزی های ملموس دست بزنیم، ضمن آن که کل نظام سرمایه داری را به چالش بکشیم.

از طریق مبارزۀ جمعی برای بهبودهای مشخص و عینی- حداقل دستمزد ۱۵ دلار در ساعت، مراقبت و آموزش رایگان کودک، مسکن و شغل شایسته برای همه و غیره- ما اعتماد به نفس و این اعتقاد را رشد خواهیم دارد که باید قدرت اقتصادی و سیاسی را از دستان مدیران ارشد شرکت های بزرگ قبضه کرد و آن را در دستان طبقۀ کارگر قرار داد. به محض آن که قدرت در دستان طبقۀ کارگر باشد، یک جامعۀ سوسیالیستی دمکراتیک می تواند ساخته شود، و بدین ترتیب تصمیمات اقتصادی بر مبنای تأمین و رفع نیاز مردم و محیط زیست و نه بر اساس حداکثر کردن سود عده ای قلیل، گرفته خواهد شد.

ریشه های تعیض جنسی و ستم بر زن

جنبش زنان در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، برای حقوق سقط جنین، دستمزد برابر در ازای کار برابر، و برخورد برابر در تمامی شئون زندگی، از ورزش گرفته تا محیط کار، به مبارزه دست زد و پیروزی های قابل توجهی هم به دست آورد. با این حال این دستاوردها یک به یک درحال بازپس گرفته شدن هستند، به ویژه دسترسی به مراقبت های باروری ایمن و با بهای نازل.

حمله به حقوق زنان، نسل جدیدی از زنان و مردان جوان را به این سؤال واداشته که: چرا باید به مبارزه برای همان حقوقی ادامه بدهیم که مادربزرگ های ما به دست آوردند؟! زنانِ بیش­تر و بیش­تری به مناصب مختلف دست پیدا می کنند؛ زنان، شمار عظیمی از حرفه های بسیار تخصصی نظیر پزشکی و مهندسی را شکل می دهند، و در تقریباً هر شاخه ای که تلاش کرده اند، به برتری دست یافته اند. پس چرا عقاید تبعیض جنسی و زن­ستیزی هنوز جان سختی می کنند؟

این پرسش ها، بسیاری را به این نتیجه رسانده که مشکل، پدرسالاری و امتیاز ویژۀ مردان نسبت به زنان است و در نتیجه راه حل، تغییر رویکرد مردان نسبت به زنان است، آن هم از طریق آموزش، این که مردان بیاموزند به امتیازات ویژۀ خود پایان دهند، و از طریق تشویق زنان به ایفای نقش های رهبری. اگرچه آموزش به مردان دربارۀ مسائل زنان و تشویق زنان به ایفای نقش های رهبری گام های مهمی به سوی متحد کردن مردان و زنان در یک مبارزۀ مشترک برای رهایی مشترک است، ولی در واقعیت امر ریشۀ تبعیض جنسی و پدرسالاری را هدف نمی گیرند. آن ها مردان را مقصر می دانند- که این خود در کارگران شکاف می اندازد- و نه شرایطی که ایده های تبعیض جنسی و خشونت مردسالارانه را تولید می کنند.

ریشۀ تبعیض جنسی و پدرسالاری چیست، و چگونه می توان به طور مؤثر آن را از بنیان های جامعۀ بشری دور انداخت و به رهایی زنان دست یافت؟

نابرابری میان مرد و زن یک امر «طبیعی» نیست که همواره وجود داشته و خواهد داشت. داده های باستان شناسی نشان می دهد که مردان و زنان در طول بخش اعظم تاریخ بشر- پیش از ظهور تمدن که که خود با ظهور کشاورزی ممکن شد- عموماً به عنوان دو جنس برابر زندگی می کردند. پیدایش جامعۀ طبقاتی، و تقسیم جامعه میان کسانی که برای گذران زندگی کار می کنند- کارگران یا طبقۀ کارگر- و کسانی که کنترل منابع مورد نیاز برای تولید را در دست دارند و از ثمرۀ کار کارگران زندگی می کنند- درگذشته مالکان برده و اربابان فئودال، و امروز طبقۀ سرمایه دار- عاملی بوده است که زنان تحت انقیاد مردان درآیند. منتها نه بدون مبارزه!

تاریخ تمدن، تاریخ مردان و زنانی است که برای بازپس گیری هر آن چه در دورۀ تکامل جامعۀ طبقاتی از دست بودند، مبارزه کردند: یعنی کنترل کامل و برابر بر ذخایر و منابع و نیروی تعیین آیندۀ خود. بنابراین پایان دادن به ستم بر زن، پیوند تنگاتنگی دارد با مبارزه برای پایان بخشیدن به جامعۀ طبقاتی و برای یک نظام اقتصادی تحت کنترل و ادارۀ دمکراتیک بنا به منفعت مردمی که کار می کنند. این چیزی است که با غلبه بر شکاف میان مرد و زن قابل تحقق است.

همان طور که «هلن کلر» در سال ۱۹۱۳ در مبارزه برای حق رأی زنان گفت:

«کشور برای ثروتمندترین­ها، برای شرکت ها، بانکداران، سفته بازان املاک و استثمارگران کار اداره می شود. مطمئناً پیش از آن که بتوانیم زنان را رها کنیم، ما باید زنان مردان را با هم آزاد سازیم. اکثریت بشر، کارگران هستند. مادام که مطالبات به­حق آن ها- مالکیت و کنترل زندگی و معاش آن ها- حقیر شمرده شود، ما نه می توانیم حقوق مردان را داشته باشیم و نه حقوق زنان را».

برای دامن زدن به یک مبارزۀ مؤثر برای جامعه ای که به نفع ۹۹ درصدی ها باشد، جامعه ای که در آن زنان مزد برابر در ازای کار برابر، مراقبت های رایگان از فرزند، آموزش رایگان و دسترسی آزاد و برابر به مراقبت های پزشکی باروری دریافت می کنند، ضروری است که بیش­ترین وحدت را در میان تمامی کسانی که تحت ستم این نظام هستند، یعنی طبقۀ کارگر، به وجود آوریم.

یکی از بزرگ­ترین موانع در برابر این مبارزۀ مشترک، بقایای سفت و سخت ایده های تبعیض جنسیتی دربارۀ مردان است، این ایده ها از آن رو تقویت می شوند که سیستم کنونی به مردان خرده نانی بیش از زنان می دهد. زنان و مردان به یک مبارزۀ دائمی علیه تبعیض جنسیتی در تمامی اشکال آن نیاز دارند. مؤثرترین روش برای غلبه بر پیش­داوری و تبعیض، خودِ مبارزۀ متحدانه است.

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 37 = 47