سوفی شول: آخرین روزهای زندگی یک ضدّ فاشیست آلمانی
فیلم «سوفی شُول: آخرین روزها»، به کارگردانی مارک روتموند، شش روز پایانی زندگی دانشجوی ضدّ فاشیستی به نام سوفی شولد را بازسازی می کند و به تصویر می کشد. شول در فوریۀ ۱۹۴۳ به دلیل توزیع جزوه هایی در دانشگاه مونیخ، همراه با دیگر اعضای جنبش مقاومت دانشجویی «رز سفید» (Weiße Rose)، دستگیر و مدت کوتاهی پس از آن اعدام شد.
این فیلم بر مبنای رونوشت های بازجویی های صورت گرفتۀ پلیس از شول و همین طور دادگاه نمایشی او از سوی نازی ها، موسوم به «دادگاه مردمی» است. این اسناد چندین دهه برای عموم مردم غیرقابل دسترسی بود، به طوری که تا مدت ها در آرشیوهای جمهوری دمکراتیک آلمان (آلمان شرقی سابق) مدفون باقی ماند. فیلمسازان مصاحبه هایی را با شاهدان عینی، از جمله خواهر کوچکتر شول و پسر یکی از شرکت کنندگان در محاکمه ترتیب دادند.
این فیلم بر روی محاکمه و پرسش های شول متمرکز می شود که طی آن شول به اصول خود پایبند ماند و از خود به شکلی تحسین برانگیز و صادقانه دفاع کرد. او دیگر خود را به تلاش برای اثبات بیگناهی اش محدود نکرد، بلکه پرسش هایی را دربارۀ آزادی، وجدان و مسئولیت آغاز کرد. ظاهراً حتی مقامات گشتاپو هم تحت تأثیر صلابت این زن جوان قرار گرفتند.
شول یک مسیحی بود، اما فیلم روشن می کند که عقاید مذهبی او نبود که مقاومت وی در برابر نازی ها را تغذیه می کرد. مهمتر از این، شمار قابل توجهی از نمایندگان کلیسا از فاشیست ها حمایت کردند، و بسیاری دیگر صرفاً دهان خود را بسته نگاه داشتند و سکوت اختیار کردند. همچنین مقاومت او بر مخالفت مردمی روبه رشد با جنگ و پیامدهای آن نیز اتکا داشت. «رز سفید» صرفاً متشکل از تعدادی جوان ایده آلگرا نبود که خلاف جریان حمایت وسیع مردم آلمان از هیتلر شنا کنند.
شول خود اعلام می کند که در مقطعی امیدوار بوده که هیتلر برای حل مشکلات اجتماعی و ایجاد شرایطی که در آن هر کسی بتواند آزاد و شاد باشد، دخالت خواهد کرد. اما امیدهای آن ها تباه شده بود، اکنون او در تولید و توزیع جزواتی که ایده های مشترک بسیاری از مردم را بیان می کرد، فعال بود.
در آغاز سال تحصیلی، دانشجویان به اعتراض علیه سخنرانی یک رهبری نازی مونیخ دست زده بودند که اعلام کرده بود دانشجویان دختر باید بر بچه داری متمرکز شوند تا درس خواندن. در فوریۀ ۱۹۴۳، نازی ها وادار به تصدیق این امر شدند که ارتش آلمان متحمل شکست فاجعه باری در نبرد استالینگراد شده است و متعاقباً برای سربازان ازدست رفته عزای عمومی اعلام کردند. یک عضو سابق گروه «رز سفید»، «سوزان زلز هرتسل»، به یاد دارد که در سال ۱۹۴۳، «هر کسی فهمید که جنگ شکست خورده بود».
زلر هرتسل همچنین تأثیر الهامبخش ششمین جزوه ای که قرار بود از سوی «رز سفید» مدتی بعد توزیع شود، به یاد می آورد؛ مردم مشغول پچ پچ هایی بودند، هزاران نفر اکنون فراخوان به پایان به جنگ را می خواندند و این که هیتلر را یک کلاهبردار و شیاد می دانستند.
سوفی شول و دوستانش متقاعد شدند که هیتلر دیگر نمی تواند بر مسند قدرت باقی بماند. هف از اقدامات آن ها، باز کردن راه به سوی یک جنبش توده ای بود که بتواند به سقوط هیتلر بیانجامد. در عین حال نخستین جزوات گروه، گردش بسیار ناچیزی در بین حدوداً ۱۰۰ نفر داشت، اما بعداً همین تعداد به هزاران نفر رسید. دولت با برگزاری یک دادگاه نمایشی، صدور حکم مرگ و اعدام فوری و سریع، به عنوان ابزاری برای ارعاب عمومی واکنش نشان داد.
در آلمان، جنبش از پایین علیه هیتلر، نه به نفع متفقین بود و نه سیاست خارجی اتحاد شوروی. جناح استالینیست در اواسط دهۀ ۱۹۲۰، قدرت را در اتحاد شوروی و همین طور رهبری انترناسیونال کمونیست را قبضه کرده بود که این خود به شکست انقلاب چین طی سال ۱۹۲۶-۲۷ و آلمان در سال ۱۹۳۳ منجر شد. سیاست های فاجعه بار حزب کمونیست آلمان (KDP)، و رویگردانی آن از سازماندهی مبارزۀ متحدانۀ طبقۀ کارگر علیه فاشیسم، همگی به قدرت گیری هیتلر کمک کردند. این شکست خردکننده، که بعداً با امضای معاهدۀ هیتلر-استالین تکمیل شد، به فروپاشی روحی و سیاسی بسیاری از اعضای حزب کمونیست آلمان انجامید.
رابطۀ میان شول و الز گبل که طی دورۀ کوتاهِ حبس سوفی پیش می رود، وضعیت ناامیدی و یأس بسیاری از اعضای عادی حزب کمونیست را برجسته می کند. گبلِ سالخورده، که اساساً به دلیل ارتباطات خود با حزب کمونیست بازداشت و مسئول نظارت بر شول طی روزهای آخر او شده بود، از شجاعت و ایده آل گرایی شول به حیرت می آید. در این فیلم، گبل خدمات خود به نازی ها را با این استدلال توجیه می کند که بدون زنده ماندن، هیچ کاری نمی توان انجام داد. شول با حرارتِ تمام پیشنهاد گبل به خود مبنی بر همکاری با گشتاپو را رد می کند.
علاقۀ فعلی به فیلم هایی دربارۀ دورۀ نازی ها به هیچ رو تصادفی نیست. از یک سو، این علاقهمندی، بازتاب نگرانی و اضطراب از ظهور گروه های راست افراطی در آلمان نظیر حزب نئوفاشیست NPD (حزب ناسیونال دمکرات آلمان) است. به علاوه بیزاری رو به رشدی علیه تبلیغ و ترویج خودپرستی، بلندپروازی، و به حاشیه راندن محرومان اجتماعی، وجود دارد. در همان حال که سوفی شول به عنوان مبارز راه عدالت اجتماعی نگریسته می شود، وضعیت کنونی زیر سلطۀ سیاست های ناعادلانه و ضدّ اجتماعی قرار دارد.
تهیه کنندۀ فیلم، سِون بورگمایستر طی ملاحظاتی گفته است: «فیلم ما اساساً دربارۀ رایش سوم نیست، بلکه در عوض دربارۀ شهامت مدنی است: این تِم همواره موضوعیت دارد. می توانم تصور کنم که مردم حتی امروز برای چهره ای مانند سوفی شول اشتیاق دارند، کسی که بدون فکر کردن دربارۀ سرنوشت خود، بیرحمانه برای جامعه مبارزه کرد و کسی که بنابراین الگویی به ما بخشیده که جایگاهی در آگاهی ما به خود اختصاص داده است».
کارگردان فیلم، مارک روتموند توضیح داد که فیلم هایی نظیر این مهم هستند، چرا که این فیلم «دربارۀ عزت بشر است، دربارۀ دلسوزی و همدردی، که هر کسی در زندگی باید حفظ کند».
پنجمین جزوه ای که گروه «رز سفید» توزیع کرد، به چشم انداز یک اروپای متحد پس از هیتلر می پردازد. در این جزوه آمده است: «طبقات کارگر باید به واسطۀ سوسیالیسم عقلایی، از بند دولتِ بردگیِ فرومایه رها شوند. توهم یک جامعۀ اقتصادی خودبسنده، باید از اروپا رخت بربندد. هر فردی، حق دارد به بهترین چیزها در این جهان دسترسی داشته باشد!» ببینید که این گفته چه تقابل تندی با واقعیات زندگی امروز در اروپا دارد!
۱۶ آوریل ۲۰۰۶
برگردان: آرام نوبخت