اصول دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا (۱۹۱۸)
برگردان: آرام نوبخت
ما به عنوان مارکسیست ها، هرگز بُت پرستان دمکراسی صوری نبوده ایم. در جامعۀ طبقاتی، نهادهای دمکراتیک نه فقط مبارزۀ طبقاتی را محو نمی کنند، بلکه منافع طبقاتی را مطلقاً به شکلی ناتمام نمود می دهند. طبقات مالک، ده ها و صدها ابزار برای تحریف، واژگون سازی و نقض ارادۀ زحمتکشان در اختیار خود دارند. و نهادهای دمکراتیک همچنان به واسطه ای نه چندان کامل برای تجلی مبارزۀ طبقاتی تحت شرایط انقلابی تبدیل می شوند. مارکس انقلاب ها را «لوکوموتیو تاریخ» نامید. کارگران به دلیل مبارزۀ آشکار و بلاواسطه برای قدرت، انبوهی تجربۀ سیاسی را طی دوره ای کوتاه کسب می کنند و به سرعت از یک مرحله به مرحلۀ دیگر مسیر تکامل خود عبور می کنند. دستگاه حجیم نهادهای دمکراتیک به طور قابل توجهی از این تکامل عقب می مانند؛ هر چه کشور بزرگ تر باشد، دستگاه فنی آن ناقص تر است.
اکثریت مجلس مؤسسان از آنِ سوسیال رولوسیونرها بود، و طبق قوانین روال پارلمانی، کنترل حکومت به آن ها تعلق داشت. اما حزب سوسیال رولوسیونرها فرصت آن را داشت که طی کل دورۀ انقلاب تا پیش از ماه اکتبر این کنترل را به دست بیاورد. با این وجود آن ها از پذیریش مسئولیت های حکومت جا زدند و بخش اعظم آن را به بورژوازی لیبرال سپردند. دقیقاً با همین مسیر بود که سوسیال رولوسیونرهای راست، زمانی که ترکیب عددی مجلس مؤسسان رسماً آن ها را متعهد به تشکیل حکومت می کرد، آخرین بقایای نفوذ خود را به عناصر انقلابی باختند. طبقۀ کارگر، و همین طور گاردهای سرخ، خصومت شدیدی با حزب سوسیال رولوسیونرهای راست داشت. اکثریت عظیم سربازان از بلشویک ها پشتیبانی می کردند. عناصر انقلابی در ایالات، حس همدردی خود را بین سوسیال رولوسیونرهای چپ و بلشویک ها تقسیم می کردند. ملوانان که چنان نقش مهمی در رویدادهای انقلابی ایفا کرده بودند، یک دل و یک زبان در جبهۀ ما بودند. به علاوه سوسیال رولوسیونرهای راست به اجبار باید شوراها را که پیش از ماه اکتبر- یعنی قبل از فراخواندن مجلس مؤسسان- حکومت را در دستان خود گرفته بودند، ترک گویند. پس وزارت شکل گرفته به دست اکثریت مجلس مؤسسان، روی چه کسی می توانست برای پشتیبانی حساب کند؟ این پشتیبانی می توانست از سوی طبقات بالا در ایالات، روشنفکران، مقامات حکومتی و موقتاً به وسیلۀ بورژوازی در جبهۀ راست صورت بگیرد. اما چنین حکومتی فاقد کلیۀ ابزارهای مادی حکومت می بود، و در یک مرکز سیاسی همچون پتروگراد، از همان ابتدا با مخالفت غیرقابل مقاومت رو به رو می شد. اگر تحت این شرایط شوراها، ضمن تسلیم شدن به منطق صوری کنوانسیون های دمکراتیک، حکومت را به سمت کرنسکی و چرنوف می چرخاندند، چنین حکومت سازشکار و ناتوانی، تنها سردرگمی موقتی در حیات سیاسی کشور به بار می آورد و با طغیان های جدید طی چند هفته سرنگون می شد. شوراها تصمیم گرفتند که این تجربۀ تاریخی از موعد گذشته را به کم ترین زمان خود کاهش دهند، و مجلس مؤسسان را در نخستین روز برگزاری خود منحل کردند.
حزب ما به این خاطر شدیداً ملامت شده است. پراکندگی مجلس مؤسسان، تأثیر قطعاً نامناسبی در میان محافل اصلی احزاب سوسیالیست اروپایی ایجاد کرده است. کائوتسکی در یک رشته از مقالاتی که با فضل فروشی های همیشگی اش نوشته، به توضیح رابطۀ متقابل موجود میان مسائل اجتماعی-انقلابی پرولتاریا و رژیم دمکراسی سیاسی پرداخته است. و سعی در اثبات این دارد که برای طبقۀ کارگر، در بلند مدت همیشه صلاح کار این است که عناصر اساسی نظم دمکراتیک را حفظ کند. البته این به عنوان یک قاعدۀ کلی صحیح است. اما کائوتسکی این حقیقت تاریخی را به ابتذالی حرفه ای تقلیل داده است. اگر در تحلیل نهایی به نفع پرولتاریا است که مبارزۀ طبقاتی و حتی دیکتاتوری خود را از طریق مجاری نهادهای دمکراتیک مطرح کند، اما به هیچ وجه به این معنا نیست که تاریخ همواره چنین فرصتی را برای دست یافتن به این زفاف فرخنده در اختیارش قرار دهد. در تئوری مارکسیستی هیچ چیزی برای تضمین این نتیجه گیری وجود ندارد که تاریخ همیشه «مطلوب»ترین شرایط را برای پرولتاریا ایجاد می کند.
درحال حاضر سخن گفتن از این که چگونه مسیر انقلاب در صورت فراخوانده شدن مجلس مؤسسان در دومین یا سومین ماه خود تغییر کرده بود، دشوار می نماید. به احتمال زیاد احزاب مسلط سوسیال رولوسیونرها و منشویک ها در آن زمان، با هم و همراه با مجلس مؤسسان سازش می کردند، آن هم پیش چشم نه فقط عناصر فعال تر حامی شوراها، بلکه همین طور توده های دمکرات عقب مانده تری که شاید بنا به انتظارت خود نه به جبهۀ شوراها، بلکه به جبهۀ مجلس مجلس مؤسسان ضمیمه می شدند. تحت چنین شرایطی انحلال مجلس مؤسسان شاید به انتخابات جدیدی منجر می شد که طی آن حزب چپ اکثریت را به دست آورد. اما سیر رویدادها متفاوت بوده است. انتخابات مجلس مؤسسان در نهمین ماه انقلاب رخ داد. تا آن موقع مبارزۀ طبقاتی چنان شدتی گرفته بود که چارچوب های صوری دمکراسی را با نیروی درونی مطلق درهم شکست.
پرولتاریا، ارتش و دهقانان را هم به دنبال خود کشید. این طبقات در وضعیت جنگ مستقیم و خشن با سوسیال رولوسیونرهای راست بودند. این حزب، به یُمن دستگاه دمکراتیک بدقوارۀ انتخاباتی، اکثریت را در مجلس مؤسسانی که بازتاب دورۀ انقلاب تا پیش از ماه اکتبر بود، به دست آورد. نتیجه، تناقضی بود که مطلقاً نمی توانست در چارچوب محدودیت های دمکراسی صوری تخفیف داده شود. تنها فضل فروشانی که منطق انقلابی مناسبات طبقاتی را درنظر نمی گیرند هستند که می توانند در مواجهه با وضعیت پس از ماه اکتبر، برای پرولتاریا سخنرانی هایی پوچ و بیهوده در باب منافع و مزایای دمکراسی در جهت آرمان مبارزۀ طبقاتی ایراد کنند.
تاریخ مسأله را به گونه ای انضمامی تر و حادتر پیش کشید. مجلس مؤسسان، به دلیل خصلت اکثریت آن، محکوم به این بود که حکومت را به گروه چرنوف، کرنسکی و تسرتلی چرخش دهد. آیا این گروه می توانست سرنوشت انقلاب را هدایت کند؟ آیا می توانست در میان طبقه ای که ستون فقرات انقلاب را می سازد از حمایت برخوردار شود؟ خیر. هستۀ واقعی انقلاب طبقاتی، به نزاعی آشتی ناپذیر با پوستۀ دمکراتیک آن وارد شده است. با این وضعیت، سرنوشت مجلس مؤسسان قطعی شده بود. انحلال آن، تنها علاج ممکن برای این تناقضی بود که نه ما، بلکه کلّ سیر پیشین رویدادها خلق کرده بود.
http://marxists.org/
لینک مطلب در آرشیو فارسی لئون تروتسکی:
http://www.marxists.org/
Photo: اصول دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا (۱۹۱۸)
تروتسکی
برگردان: آرام نوبخت
ما به عنوان مارکسیست ها، هرگز بُت پرستان دمکراسی صوری نبوده ایم. در جامعۀ طبقاتی، نهادهای دمکراتیک نه فقط مبارزۀ طبقاتی را محو نمی کنند، بلکه منافع طبقاتی را مطلقاً به شکلی ناتمام نمود می دهند. طبقات مالک، ده ها و صدها ابزار برای تحریف، واژگون سازی و نقض ارادۀ زحمتکشان در اختیار خود دارند. و نهادهای دمکراتیک همچنان به واسطه ای نه چندان کامل برای تجلی مبارزۀ طبقاتی تحت شرایط انقلابی تبدیل می شوند. مارکس انقلاب ها را «لوکوموتیو تاریخ» نامید. کارگران به دلیل مبارزۀ آشکار و بلاواسطه برای قدرت، انبوهی تجربۀ سیاسی را طی دوره ای کوتاه کسب می کنند و به سرعت از یک مرحله به مرحلۀ دیگر مسیر تکامل خود عبور می کنند. دستگاه حجیم نهادهای دمکراتیک به طور قابل توجهی از این تکامل عقب می مانند؛ هر چه کشور بزرگ تر باشد، دستگاه فنی آن ناقص تر است.
اکثریت مجلس مؤسسان از آنِ سوسیال رولوسیونرها بود، و طبق قوانین روال پارلمانی، کنترل حکومت به آن ها تعلق داشت. اما حزب سوسیال رولوسیونرها فرصت آن را داشت که طی کل دورۀ انقلاب تا پیش از ماه اکتبر این کنترل را به دست بیاورد. با این وجود آن ها از پذیریش مسئولیت های حکومت جا زدند و بخش اعظم آن را به بورژوازی لیبرال سپردند. دقیقاً با همین مسیر بود که سوسیال رولوسیونرهای راست، زمانی که ترکیب عددی مجلس مؤسسان رسماً آن ها را متعهد به تشکیل حکومت می کرد، آخرین بقایای نفوذ خود را به عناصر انقلابی باختند. طبقۀ کارگر، و همین طور گاردهای سرخ، خصومت شدیدی با حزب سوسیال رولوسیونرهای راست داشت. اکثریت عظیم سربازان از بلشویک ها پشتیبانی می کردند. عناصر انقلابی در ایالات، حس همدردی خود را بین سوسیال رولوسیونرهای چپ و بلشویک ها تقسیم می کردند. ملوانان که چنان نقش مهمی در رویدادهای انقلابی ایفا کرده بودند، یک دل و یک زبان در جبهۀ ما بودند. به علاوه سوسیال رولوسیونرهای راست به اجبار باید شوراها را که پیش از ماه اکتبر- یعنی قبل از فراخواندن مجلس مؤسسان- حکومت را در دستان خود گرفته بودند، ترک گویند. پس وزارت شکل گرفته به دست اکثریت مجلس مؤسسان، روی چه کسی می توانست برای پشتیبانی حساب کند؟ این پشتیبانی می توانست از سوی طبقات بالا در ایالات، روشنفکران، مقامات حکومتی و موقتاً به وسیلۀ بورژوازی در جبهۀ راست صورت بگیرد. اما چنین حکومتی فاقد کلیۀ ابزارهای مادی حکومت می بود، و در یک مرکز سیاسی همچون پتروگراد، از همان ابتدا با مخالفت غیرقابل مقاومت رو به رو می شد. اگر تحت این شرایط شوراها، ضمن تسلیم شدن به منطق صوری کنوانسیون های دمکراتیک، حکومت را به سمت کرنسکی و چرنوف می چرخاندند، چنین حکومت سازشکار و ناتوانی، تنها سردرگمی موقتی در حیات سیاسی کشور به بار می آورد و با طغیان های جدید طی چند هفته سرنگون می شد. شوراها تصمیم گرفتند که این تجربۀ تاریخی از موعد گذشته را به کم ترین زمان خود کاهش دهند، و مجلس مؤسسان را در نخستین روز برگزاری خود منحل کردند.
حزب ما به این خاطر شدیداً ملامت شده است. پراکندگی مجلس مؤسسان، تأثیر قطعاً نامناسبی در میان محافل اصلی احزاب سوسیالیست اروپایی ایجاد کرده است. کائوتسکی در یک رشته از مقالاتی که با فضل فروشی های همیشگی اش نوشته، به توضیح رابطۀ متقابل موجود میان مسائل اجتماعی-انقلابی پرولتاریا و رژیم دمکراسی سیاسی پرداخته است. و سعی در اثبات این دارد که برای طبقۀ کارگر، در بلند مدت همیشه صلاح کار این است که عناصر اساسی نظم دمکراتیک را حفظ کند. البته این به عنوان یک قاعدۀ کلی صحیح است. اما کائوتسکی این حقیقت تاریخی را به ابتذالی حرفه ای تقلیل داده است. اگر در تحلیل نهایی به نفع پرولتاریا است که مبارزۀ طبقاتی و حتی دیکتاتوری خود را از طریق مجاری نهادهای دمکراتیک مطرح کند، اما به هیچ وجه به این معنا نیست که تاریخ همواره چنین فرصتی را برای دست یافتن به این زفاف فرخنده در اختیارش قرار دهد. در تئوری مارکسیستی هیچ چیزی برای تضمین این نتیجه گیری وجود ندارد که تاریخ همیشه «مطلوب»ترین شرایط را برای پرولتاریا ایجاد می کند.
درحال حاضر سخن گفتن از این که چگونه مسیر انقلاب در صورت فراخوانده شدن مجلس مؤسسان در دومین یا سومین ماه خود تغییر کرده بود، دشوار می نماید. به احتمال زیاد احزاب مسلط سوسیال رولوسیونرها و منشویک ها در آن زمان، با هم و همراه با مجلس مؤسسان سازش می کردند، آن هم پیش چشم نه فقط عناصر فعال تر حامی شوراها، بلکه همین طور توده های دمکرات عقب مانده تری که شاید بنا به انتظارت خود نه به جبهۀ شوراها، بلکه به جبهۀ مجلس مجلس مؤسسان ضمیمه می شدند. تحت چنین شرایطی انحلال مجلس مؤسسان شاید به انتخابات جدیدی منجر می شد که طی آن حزب چپ اکثریت را به دست آورد. اما سیر رویدادها متفاوت بوده است. انتخابات مجلس مؤسسان در نهمین ماه انقلاب رخ داد. تا آن موقع مبارزۀ طبقاتی چنان شدتی گرفته بود که چارچوب های صوری دمکراسی را با نیروی درونی مطلق درهم شکست.
پرولتاریا، ارتش و دهقانان را هم به دنبال خود کشید. این طبقات در وضعیت جنگ مستقیم و خشن با سوسیال رولوسیونرهای راست بودند. این حزب، به یُمن دستگاه دمکراتیک بدقوارۀ انتخاباتی، اکثریت را در مجلس مؤسسانی که بازتاب دورۀ انقلاب تا پیش از ماه اکتبر بود، به دست آورد. نتیجه، تناقضی بود که مطلقاً نمی توانست در چارچوب محدودیت های دمکراسی صوری تخفیف داده شود. تنها فضل فروشانی که منطق انقلابی مناسبات طبقاتی را درنظر نمی گیرند هستند که می توانند در مواجهه با وضعیت پس از ماه اکتبر، برای پرولتاریا سخنرانی هایی پوچ و بیهوده در باب منافع و مزایای دمکراسی در جهت آرمان مبارزۀ طبقاتی ایراد کنند.
تاریخ مسأله را به گونه ای انضمامی تر و حادتر پیش کشید. مجلس مؤسسان، به دلیل خصلت اکثریت آن، محکوم به این بود که حکومت را به گروه چرنوف، کرنسکی و تسرتلی چرخش دهد. آیا این گروه می توانست سرنوشت انقلاب را هدایت کند؟ آیا می توانست در میان طبقه ای که ستون فقرات انقلاب را می سازد از حمایت برخوردار شود؟ خیر. هستۀ واقعی انقلاب طبقاتی، به نزاعی آشتی ناپذیر با پوستۀ دمکراتیک آن وارد شده است. با این وضعیت، سرنوشت مجلس مؤسسان قطعی شده بود. انحلال آن، تنها علاج ممکن برای این تناقضی بود که نه ما، بلکه کلّ سیر پیشین رویدادها خلق کرده بود.
http://marxists.org/
لینک مطلب در آرشیو فارسی لئون تروتسکی:
http://www.marxists.org/