سِقط تاکتیک کمونیستی: گرایش مارکسیستهای انقلابی در مخمصۀ «جبهۀ جمهوری دوم»
طی چند هفتۀ گذشته رفقایی موضع ما را نسبت به مشارکت گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران به نمایندگی مازیار رازی در پروژهای به نام «جبهۀ جمهوری دوم» جویا شدهاند.
هرچند بحثهای مطرحشده در این جبهه میان سه جریان فکریِ مغایر[۱] به نظر ما کمترین ارتباط ممکن را با موقعیت فعلی جنبش کارگری و تنگناهای واقعی و مسائل حادّ پیشِ روی اپوزیسیون کمونیستی دارد، اما با این همه وظیفۀ سیاسی خود دانستیم که در برابر این پرسش نظر صریحمان را برای ثبت، نسبت به این پروژهها اعلام کنیم؛ خاصه به این جهت که گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران، یک سال پیش در گسست از این گرایش سابق شکل گرفت و اوایل امسال اعلام موجودیت کرد.
استفاده و سوء استفاده از مفهوم «اتحادعمل»
از آنجایی که نمایندۀ «گرایش مارکسیستهای انقلابی» (گ.م.ا) در توضیح ماهیت مشارکت در این جبهه به کرّات به مفهوم «اتحادعمل» ارجاع میدهد، بنابراین ابتدا به ساکن میبایست در این نقطه مکث کرد و توضیح داد که اتحادعمل چه هست و چه نیست، تا سپس بتوان به ارزیابیاش پرداخت.
اتحادعمل به طور فشرده عبارت است از یک تاکتیک موقت و لاجرم ناپایدار، برخاسته از یک نیاز واقعی و حول یک مطالبه یا مبارزۀ مشخص عملی، میان یک تشکیلات کمونیستی (ضمن حفظ استقلال اکید و حق نقد) با سازمانهایی نه الزاماً کمونیست اما صاحب نفوذ و بُرد در میان بخشهای مهمی از طبقۀ کارگر، به قصد افشای ناکارایی و تناقضات رهبری رفرمیست یا غیرکمونیستی در مقابل پایههایش یا به منظور دفع تهدید فوری ضدّانقلاب برای موجودیت جنبش کارگری و در تحلیل نهایی برای تغییر توازن قوا به نفع کمونیستها در مبارزۀ انقلابی.
تا به اینجا باید روشن باشد که اتحادعمل، مطلقاً نه به معنی وحدت برنامهای یا تشکیلاتی است که نیاز به پلاتفرم یا قانع کردن دیگری به الفبای برنامهای داشته باشد و نه امری استراتژیک و بلندمدت. اتحادعمل حول اهداف گنگ و ناروشن و کلی یا همراه با مسکوت گذاشتن اختلافات و نقدها در پیش و حینِ اتحاد عمل در تناقض با هدف اصلیاش است. نکتۀ محوری دیگر آنست که اتحادعمل به قصد تأثیرگذاری بر پایههای کارگری یک سازمان است و بدیهی است که اگر سازمانی اساساً فاقد چنین پایهای باشد، اتحادعمل با آن نقض غرض است. همچنین اتحادعملِ یک تشکیلات کوچک و نه چندان سازمانیافتۀ کمونیستی که پایههای اندکی دارد با تشکیلاتی که وزن و سازماندهی به مراتب بالاتری دارد نیز منتفی است، چرا که به راحتی از سوی دومی بلعیده میشود. نهایتاً اتحادعمل همیشه از یک نیاز عملی و در اصطکاک با مسائل عملی مبارزه سرچشمه میگیرد و حتی اغلب با فشار از پایینِ خودِ پایهها همراه میشود؛ بدون این نیاز، اتحادعمل به چیزی خالی از محتوا بدل میشود و جنبۀ صوری و تصنعی به خود میگیرد. به این اعتبار اتحادعمل، دِینی نیست که باید همیشه و همهجا به هر جریانی ادا کرد. مسألۀ اتحاد عمل در مبارزۀ کمونیستی بینالمللی بارها به بوتۀ آزمون گذاشته شده و برای بستن راه سوء استفاده از آن، شروط مربوط به یک اتحاد عمل قبلتر در اسناد تاریخی (از جمله تزهای کمینترن دربارۀ «جبهۀ واحد کارگری») آمده است.
«جبهۀ جمهوری دوم» و مصائب سانتریسم
با توجه به توضیحاتی که در بالا ارائه شد، به اعتقاد ما آنچه را که در هفتههای گذشته جریان داشته، نه تدارک برای یک اتحاد عمل ساده، بلکه با اغماض میتوان آن را روند مذاکرۀ گ.م.ا برای پیوست به «جبهۀ جمهوری دوم» دانست.
در این روند مذاکرۀ دو ماهه بر سر الحاق به «جبهه جمهوری دوم»، گ.م.ا به شیوهای غیرمسئولانه از ارائۀ یک خط «مکتوب» در شرح، دفاع یا نقد این جبهه، اهداف، الزامات و ضرورتش طفره میرود و در عوض اطلاع و ارزیابی مخاطب از این تصمیم سیاسی و اهدافش را به پیگیری ساعتها مصاحبۀ مطول تلویزیونی (آن هم با خصلت از هر دری سخنی) حواله میدهد. به زعم ما این طفره از التزام به بحث مکتوب، آن هم بر سر موضوعِ مهمی مثل جبههسازی با دیگر نیروهای سیاسی، هدفی جز بازگذاشتن فرصت تفسیر و تعبیر از محتوا و موضعگیریهای مطرح در جلسات شفاهی ندارد و در بهترین حالت میتوان آن را به پای مسئولیتناپذیری و شلختگی یک تشکیلات سیاسی گذاشت و در بدترین حالت به پای فرصتطلبی.
در اولین برنامه از این سلسله مذاکرات[۲]، به تاریخ ۱۷ مرداد، یکی از بنیانگذاران «جبهه» (کوروش عرفانی) بسیار روشن و واضح شرح میدهد که مقصود از این جبهه چیست: اینکه یک مانع مشترک (به نام جمهوری اسلامی ایران) در مقابل ما وجود دارد؛ پس احزاب مختلف- از چپ تا لیبرال- میتوانند در ظرف این جبهه متحد شوند تا مقدمتاً با کمکِ هم از این مانع عبور کنند و سپس بعد از آن زمینۀ تشکیل مجلس مؤسسان و «دومین جمهوری» پس از سرنگونی جمهوری اسلامی ایجاد شود. به زعم بنیانگذاران این جبهه آنچه میتواند همچون چسبی این احزاب مانعهالجمع را به دور یکدیگر نگه دارد، عبارت است از اعتقاد به سه اصل «جمهوریت، دمکراسی و لائیسیته». بنابراین هدف استراتژیک این جبهه چه در مقالۀ پایۀ ک.عرفانی[۳] و چه در اساسنامه[۴] و چه برنامۀ فوق هم به شکل مکتوب، هم شفاهی و هم با رسم چارت و دیاگرام، از ابتدا در حضور نمایندۀ گ.م.ا رو به مخاطبین ارائه میشود.با همۀ اینها میبینیم که مازیار رازی در این برنامه به جای ورود به نقد ماهیت این جبهه و استراتژیاش، فقط به واژۀ «دوم» در نام این جبهه، نقد ملایمی همراه با مزاح میکند.
در واقع رویۀ سانتریستی اتخاذ شده از سوی م.رازی در این جلسات بدین شکل است که در مقابل هر سؤالِ مجری و درخواستِ اعلام موضع مشخص دربارۀ جوانب مختلف این جبهه، چنان پاسخهای عمومی و کلیگوییهایی طرح میشود تا قابلیت انطباق با هر تفسیر و تعبیر متناقضی را داشته باشد؛ و نهایتاً بدین شیوه بتواند از هرگونه تقابل سفت و سخت با اصول و ماهیت این جبهۀ بورژوایی اجتناب کند.
به عنوان مثال با اصول سهگانه این جبهه (یعنی جمهوریت، دمکراسی و لائیسیته) که در حقیقت مانیفست بورژوایی بنیانگذاران این جبهه و چشمانداز آنست، اعلام توافق میشود؛ منتها با چسباندن قیدهایی مانند «البته منظورمان جمهوری شورایی است» و «دمکراسی همان سوسیالیسم است» و غیره؛ راه را برای تفسیر به رأیهای بعدی باز میگذارد؛ به نحوی که نه مخالفت صریح با اصول این جبهه صورت گرفته باشد و نه توافقی که نشود زیرش زد. به نوعی با دست پس میزند و با پا پیش میکشد.
نمونۀ دیگر این برخورد جایی است که هر سه شرکتکننده قرار است برداشت خود را از یک جبهۀ موفق ارائه کنند. رامین کامران (نمایندۀ جریان ایران-لیبرال) که قبلاً جبهۀ مقاومت (رزیستانس) فرانسه را بهعنوان نمونۀ موفقی از همکاری کمونیستها با راستترین عناصر مثال آورده بود، اینبار جبهۀ پشت سرِ خمینی را هم بهعنوان یک نمونۀ موفق تاریخی{جدای از جهتگیری سیاسی آن} عنوان میکند و م.رازی نیز به سیاق مشابهی به نمونۀ موفق جبهۀ مقاومت فرانسه ارجاع میدهد. در واقع تمام این مثالها مطرح شدهاند تا نشان دهند که امکان قرارگیری کمونیستها و راستها در یک جبهۀ سیاسی وجود دارد و علیالقاعده جبهۀ جمهوری دوم هم میتواند همین امکان را محقق کند. اینجاست که م.رازی نه فقط از تمایز بین مفاهیمی مثل «اتحاد عمل»، «جبهه واحد» و «جبهه خلقی» صرف نظر میکند که عجالتاً خود را در توافق با این سبک از جبههسازیهای خلقی نشان میدهد.
دقیقاً و اتفاقاً به همین دلیل است که عضو مؤسس جبهه (ک.عرفانی)، به حق گام به گام کلیگوییهای سانتریستی م.رازی را حمل بر توافق برای رفتن بر سر نقاط موردِ اتفاقِ بعدی میکند. نهایتاً پس از ساعتها جلسۀ مشترک در برنامۀ مهرماه، م.رازی اعلام میکند که «نظر ما نسبت به جبهۀ جمهوری دوم مساعد است و امیدواریم دیگران هم به آن بپیوندند[۵]». در انتهای این برنامه شاهدیم که دیگر نه اختلاف اساسیِ ناگفتهای از طرف گ.م.ا باقی مانده و نه مانعی از طرف سخنگویان حزب ایران آباد و ایران لیبرال برای الحاق این گرایش مارکسیستی به جبهه. اینجاست که انتظار میرفت رویۀ سانتریستی م.رازی در این جلسات، دیر یا زود به دیوار سخت بربخورد و لاجرم موعد تصمیم بر سرِ ایستادن در این سو یا آن سوی خط فرا برسد. چون نتیجۀ منطقی سیر این توافقات قاعدتاً میبایست پیوستن گ.م.ا به این پروژه را در بر میداشت. پیوستی که علیالقاعده به معنی پذیرش استراتژی بورژوایی این جبهه و در واقع عدول از اصول مارکسیسم انقلابی میبود؛ اینجا بود که م.رازی در یک مخمصه و موقعیت بغرنج قرار میگیرد: یا باید استراتژی انقلابی خودش را به نفع این جبهۀ بورژوایی کنار بگذارد یا حالکه دو جریان دیگر را تا اینجا به معنی دقیق کلمه معطل خود کرده، یک راه فرار اضطراری برای خروج از این جبهه بیابد. از این رو نهایتاً با «جِرزنی» و طرح اختلاف سرهمبندیشده و بدون اشاره به برنامۀ بورژوایی این جریانات، با یک زیگزاگ اعلام میکند که امکان الحاق وجود ندارد. و اما چرا؟ در این جلسۀ وداع، او تازه پس از ساعتها بحث، میپرسد که آیا جمهوری دوم، «استراتژی» این جبهه است؟! اما اگر تصور کنید که او از طرح این سؤال میخواهد به نتیجۀ «اختلاف اصولی» با این جبهه برسد، به خطا رفتهاید! در عوض او بی هیچ نقدی به استراتژی بورژوایی جبهه، هستۀ اصلی نقدش را معطوف به انتخاب «نام جبهه» میکند و درست در دقایق آخر مجدداً راه را برای بازگشت بازمیگذارد و ضمن تضمین آنکه با محتوا مشکلی ندارد و تنها مشکلش با «نام جبهه» است، پیشنهاد میکند چرا نام به «جبهۀ اپوزیسیون مترقی[۶]» تغییر داده نشود؟ تو گویی با یک چرخش قلم بر سر نام، برنامۀ بورژوایی این جبهه قرار است تغییر کند. با اصرار بر تغییر نام در واقع م.رازی فرصتطلبانه سعی میکند هم در این جبهه باشد و هم نباشد.
پلۀ فرار اضطراری بعدی که برای فرار از الحاق به این پروژه جور شده بود نه فقط از تناقضات قبلی نکاست که آن را به حد اعلا رساند. در اینجا م.رازی بعد از بیش از دو ماه از گذشت توافقات اولیه با سران این جبهۀ بورژوایی، میگوید مشکل این جبههسازی اینست که «از بالاست»، حال آنکه جبههسازی باید از «پایین» صورت بگیرد!
در واقع م.رازی که درحال دست و پازدن برای رهایی از موقعیت بغرنجی است که خودخواسته در آن گیر افتاده، بهانهای بهتر از این پیدا نمیکند که به دو نیروی سیاسی با درک تماماً بورژوایی نسبت به مقولۀ حزب و جبهه و کارکرد آتی آن در انتقال قدرت از بالا ، موعظه کند که باید از انقلاب اکتبر بیاموزند و مانند بلشویکها «از پایین» این کار را بکنند[۷]! تقلای م.رازی برای خلاصی از موقعیت بغرنجی که گ.م.ا را درش گیر انداخته، به قدری غیرهوشمندانه و پرتناقض بود که «پوزخند» کوروش عرفانی به تنهایی حاوی این پیام بود که دست او را در «جرزنی» تا به آخر خواندهاست.
حال این سوال پاسخنگرفته باقی میماند که آیا واقعاً به دو ماه و اندی وقت نیاز بود تا دست آخر با این سطح نازل از استدلال و تناقضهای تودرتو، عدم الحاق به جبهه اعلام شود؟ از آنجایی که م.رازی در سلسله مصاحبههایش اعلام میکند که «ما به نقدِ کسی جواب پس نمیدهیم»، پس بالاجبار پاسخ به این سؤال را خودِ ما به عهده گرفتهایم.
علتالعلل این همه سرگردانی و تناقض
دیماه ۹۶ صفبندیها را تشدید کرد. ائتلافها، گسستها و الحاقها و اتحاد عملها و جبههبندیها در کل اپوزیسیون سرعت گرفت. شتاب و سرعت عمل جنبش و نقطۀ عطفش یعنی دی ماه ۹۶، قاعدتاً میبایست اپوزیسیون بحرانزدۀ مارکسیستی را تکان میداد تا زنگار دههها چُرت و سکون را پاره کند. اینکه یک تشکیلات مارکسیستی به جای تنظیم فعالیتهایش با ضرباهنگ جنبش، در این دورۀ حساس سر از پروژههای کاغذی مانند ائتلاف با نیروهای بورژواییِ خارج کشوریِ درحاشیه و بیپایه در میآورد، به زعم ما نه فقط نشانۀ تب که فراتر از آن احتضار است؛ در بهترین حالت نشانۀ چنگ زدن به هر چیزی برای خروج از انزوا است، وگرنه تحولات چند ماهۀ گذشتۀ جنبش به قدر کافی برای هر جریان دخالتگر کار تعریف میکند که اصلاً حتی فرصت فکر کردن به چنین پروژههایی نداشته باشد. وگرنه چه دلیل و اضطرار دیگری میتوان سراغ گرفت که گ.م.ا بهعنوان داعیهدار دفاع از سنت انقلابی تروتسکی مجبور شود خودش را کنار آقای رامین کامرانِ ضدلنینی قرار دهد که در مصاحبهای[۸] صراحتاً قاسم سلیمانی را تروتسکیِ زمانه معرفی کرده بود؟
***
اکنون دقیقتر به این سؤال میپردازیم که توجیه حضور گ.م.ا در تدارکات این جبهه چه میتوانسته باشد. اگر انگیزه از ابتدا «اتحادعمل» با این نیروها بوده است که در این حالت کمترین نیازی به این بحثهای مفصل اصولی و برنامهای برای جبههسازی نمیبود. اگر هدف افشای بنیانگذاران این طرح و اهداف بورژوایی آن بود که ترتیب تنها یک مناظرۀ سیاسی جدی به تنهایی این هدف را میتوانست تأمین کند. و در سناریوی سوم اگر هدف، واقعاً پیوستن به چنین جبههای بوده که در این صورت باید قاعدتاً برای یک مدعی مارکسیسم انقلابی روشن باشد که «جبههسازی» (یعنی تشکیل ائتلاف سیاسی با نیروهای بورژوایی) پاگذاری بر اصول همان مارکسیسم انقلابی است.
این توهم محض است اگر مارکسیستهایی تصور کنند که قدرت یک جبهۀ سیاسی، از جمع عددی سازمانهای سازندهاش میآید؛ برعکس، برآیند سازمانهایی با برنامههای سیاسی مغایر و در تقابل با هم، میتواند صفر و حتی منفی باشد و تجربۀ جبهههای خلقی سند تاریخی اثبات این بحث است و بنابراین الحاق به چنین پروژهای، اقدامی ضدمارکسیستی است. ورود گ.م.ا به پروژۀ مذاکره برای الحاق به «جبهۀ جمهوری دوم» در بهترین حالت یک تاکتیک محکوم به شکست و یک خودزنی مفتضحانه بودهاست و در بدترین حالت یک مانور فرصتطلبانه.
اگر تصمیم ورود به مذاکره برای الحاق به این جبهه را فقط یک مانور «تاکتیکی» تفسیر کنیم (به این معنی که از ابتدا قصد بر الحاق نبوده و هدف، استفاده از تریبون و تأثیرگذاری بر پایههای این دو جریان لیبرالی بوده است)، چنین مانوری به این میماند که کسی برای بلندتر شدن قدّش، سرش را بِبُرد و زیر پاهایش بگذارد! ابتدا به ساکن به این دلیل که حزب ایران آباد و جریان «ایران لیبرال» اصولاً فاقد هرگونه پایهای-ولو غیرکارگری (کارگری پیشکش)-برای تأثیرپذیری هستند و طُرفه آنکه چه بسا برای نجات همین پروژۀ کاغذی خودشان بر پایههای گ.م.ا حساب باز کردهبودند! و ثانیاً مانور مذاکره برای الحاق به «جبهه جمهوری دوم» نه فقط با افشاگری همراه نبود که ضمن مخدوش کردن مفاهیم «اتحاد عمل» و «جبهه»، بذر توهم نسبت به ظرفیتهای این جبهۀ بورژوایی (تا سر حدِ امکانِ تبدیلش به «بدیل مهمی در اپوزیسیون» و یک «آلترناتیو رهبری» [۹]) هم پراکند. به این اعتبار این نه یک «تاکتیک» مارکسیستی که یک مانور ضدمارکسیستی است.
نهایتاً همین دست مانورهایی که به اسم تاکتیک کل انرژی و اعتبار یک تشکیلات مارکسیستی را به پای پروژههای بیتأثیر و بیسرانجامِ این چنینی میکشاند و به تتمۀ اعتبار سیاسی یک گرایش مارکسیستی بدون هیچ دستاوردی چوب حراج میزند و دست آخر هم خودِ تاکتیسین را در چشمِ مخاطب به عنوان یک فرد حرّاف و جِرزَن و فرقهگرا معرفی میکند، به هیچ چیز نمیتوان تعبیر کرد اِلا عجز در پیوند با جنبش زنده و واقعی در داخل کشور و چنگ زدن به هر چیزی برای خروج از این بنبست.
میان «فرقهگرایی» و «فرصتطلبی» نوار باریکی است و فقط اتحادعمل اصولی است که میتواند تعادل حرکت روی این نوار را حفظ کند. خطای فاحش در این است که برای اثبات عدم فرقهگرایی، خود را وارد پروژههای محتوم به شکستِ اینچنینی کرد و بدون هیچ ارزیابی یا یک خط توضیح، مسأله را نیمهکاره رها کرد.
اینکه این بحثهای شفاهی «رو به جنبش[۱۰]» بوده و نه پشت درهای بسته و با دیپلماسی پنهانی، هرچند شرط لازم است، اما کافی نیست. از علنی و «رو به جنبش» بودن نمیتوان به نتیجۀ اصولی بودن و صحت یک تاکتیک و دستاوردش رسید.
همینکه از زمان طرح پروژۀ جمهوری دوم حتی یک پاراگراف بحث مکتوب در این باره از طرف گ.م.ا ارائه نشده و در عوض به بحثهایی شفاهی اکتفا شده است که میتواند هر لحظه امکان تفسیر و تأویلهای دلبخواه و سلیقهای را فراهم آورد، نشاندهندۀ بیمسئولیتی و نگاه فرمالیته و هرچه پیش آمد خوش آمد به مسائل سیاسی است. ایکاش جریانی که با حساسیت و بعضاً «ذرهبین به دست» ضعفهای کل اپوزیسیون چپ را دنبال و انگشتنما میکند، یک دهم از آن همه حساسیت را درباره تصمیمات سیاسی خود به کار میبرد و تجدیدنظری جدی در ریشههایی که منجر به این دست مانورهای مفتضحانه میشود میکرد.
گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران – ۳۰ مهر ۱۳۹۷
منابع:
بررسی ضرورت یک جبهه سیاسی در شرایط کنونی (۸ اوت ۲۰۱۸ – ۱۷ مرداد ۹۷)
https://www.youtube.com/watch?v=0s8lve3iLL8
بررسی شرایط موفقیت یک جبهه سیاسی- جمهوری دوم ایران (۲۲ اوت ۲۰۱۸ – ۳۱ مرداد ۹۷)
https://www.youtube.com/watch?v=DFSRJhNqoDI
آسیب شناسی تلاش های قبلی برای تأسیس یک جبهه موفق (۵ سپتامبر ۲۰۱۸ – ۱۴ شهریور ۹۷)
https://www.youtube.com/watch?v=orxZ2SluFHo
پاسخ به پرسشهایی دربارۀ جبهه دوم (۱۰ اکتبر ۲۰۱۸ – ۱۸ مهر ۹۷)
https://www.youtube.com/watch?v=e1EuXFvI07g
[۱] . کوروش عرفانی (به نمایندگی از حزب ایران آباد)، رامین کامران (به نمایندگی از جریان ایران-لیبرال) و مازیار رازی (به نمایندگی از گرایش مارکسیستهای انقلابی)
[۲] . https://www.youtube.com/watch?v=0s8lve3iLL8
[۳] . «جمهوری دوم ایران (راهکار برون رفت از بن بست)» – کورش عرفانی
https://news.gooya.com/2018/07/post-16750.php
[۴] . سایت جبهه جمهوری دوم:
http://j2iran.org/معرفی_جبهه/
[۵] . https://www.youtube.com/watch?v=orxZ2SluFHo
[۶] . «جبهۀ نیروهای مترقی اپوزیسیون»
[۷] .واکنش ک.عرفانی با «فاجعه نامیدن» انقلاب اکتبر، با توجه به برنامۀ بورژوایی حزبش غیرقابل انتظار نیست؛ اما تلاش یک کمونیست برای جلب یک سیاستمدار بورژوا به الگوی انقلاب اکتبر جداً نوبر است.
عین همین برخورد تناقضآمیز جای دیگری (در برنامۀ «آسیب شناسی تلاش های قبلی برای تأسیس یک جبهۀ موفق ») نیز تکرار میشود. زمانیکه .م.رازی به طرف مذاکره اعلام میکند که شاید از خلال این مذاکرات، بتوان برنامۀ سیاسی طرف مقابل را تغییر داد و مثلاً «از انقلاب دموکراتیک آنان را به انقلاب سوسیالیستی قانع کرد»! مجموع این دست برخوردهای متناقض نشان میدهد که سخنگوی گ.م.ا یا کوچکترین درکی از نه مسألۀ «مذاکره» و اصول اتحاد عمل و جبهه ندارد؛ یا آنکه درک مارکسیستی خود را عجالتاً به دلایل تاکتیکی در گنجه پنهان کرده است.
[۸] . https://youtu.be/ax-FQz1MLzQ
[۱۰] . قضاوت دربارۀ اینکه آیا واقعاً جنبش در اوضاع و احوال کنونی وقعی به این بحثها و پروژهها میگذارد را به دیگران میسپاریم.