پیدایش طبقه اجتماعی در تاریخ
قدمت بشر به بیش از ۲.۵ میلیون سال قبل میرسد و این را میشود از ابزارهای سنگیای فهمید که اجدادمان برای باستانشناسان به ارث گذاشتند. منتها آن «گونه»ای که امروز به اسم «انسان» میشناسیم، عمرش خیلی کوتاهتر از این حرفهاست. انسانِ امروزی تقریباً ۲۰۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش بود که از افریقا تکاملش را شروع کرد.
اما نکتۀ جالب اینجاست که انسانها ۹۰ درصدِ این تاریخِ ۲۰۰ هزار سالهشان را در جوامعی زندگی کردند که اصلاً چیزی به اسم «طبقه» در آن معنی نداشت!
این موضوعِ کماهمیتی نیست وقتی مدام به ما میگویند که طبقات اجتماعی از «ازل» وجود داشتهاند و تا «ابد» هم خواهند داشت!
انسانهای این دوره بهاصطلاح «شکارچی-گردآورنده» بودند. یعنی دو راه بیشتر برای بقا نداشتند: یکی شکار و دیگری هم گشتن و گردآوری میوه و گیاهان خوراکی. حتی بعضی از این جوامع شکارچی اولیه تا همین امروز هم توانستهاند کم و بیش جان سالم به در ببرند[۱]؛ هرچند که البته به خاطر اصطکاک با دنیای بیرونی و جوامع طبقاتی شدیداً تغییر کردهاند، اما به نوعی «تاریخ زنده» هستند و تحقیقات بر آنها از خیلی ناگفتهها و اسرار اجدادِ ماقبل تاریخمان رمزگشایی میکند.
خلاصۀ شواهد باستانشناسی و انسانشناسی گواه این است که در این جوامع اولیه نه خبری از طبقه و دولت بود، نه پلیس و زندان، نه حاکم و شاه. همه برابر بودند و به یک اندازه در تصمیمگیری شرکت داشتند. به همین خاطر است که به این دوره اصطلاحاً «کمونیسم اولیه» گفته میشود. البته این عبارت نباید ما را فریب بدهد و تصور کنیم با یک بهشت بَرین و جامعۀ ایدهآل و بینقص طرف بودیم و لابد میخواهیم تاریخ را به عقب برگردانیم.
اما بالأخره چه شد که این جوامع بیطبقه بعد از هزاران سال بقا متلاشی شدند و نهایتاً از درونشان چیزی به نام «طبقه» متولد شد؟ اینجا مسأله جالب میشود و باید مثل کارآگاه چراغقوه به دست قدم به تاریخ گذاشت.
میدانیم که این جوامع اولیه فقط قادر بودند از پس نیازهای آنی و روزمرۀ خودشان بربیایند. شکار و جمعآوری میوه و گیاه، در واقع روش یا شیوۀ تولید مایحتاج زندگیشان بود و نوع همکاری و رابطۀ انسانها با همدیگر تابع این شیوه. تقلا برای پیدا کردن خوراک، وادارشان میکرد که کوچنشین باشند و مدام در حرکت. خودِ این کوچنشینی و کمبود غذا میطلبید که زاد و ولد پایین بیاید و بچههای کمتری لای دست و پایشان باشد تا همه فرصت مشارکت جمعی پیدا کنند و هرچه هم به دست میآورند بین همه تقسیم شود.
قاعدتاً این شرایط زندگی خیلی «ایدهآل» و ساده نبود. زندگی انسان در آن زمان وابسته به این بود که طبیعت با او مدارا بکند یا نه. یک خشکسالی یا سیل موقتی میتوانست منجر به قحطی و مرگ کل اعضای یک قبیله شود. خُب در این دورههای بحرانی گزینهای نبود جز حمله به دیگران و جنگ (هرچند خیلی نادر) یا پیدا کردن راه باثباتتری برای تأمین غذا.
همین نیاز مبرم به غذا بود که باعث شد حدود ۱۲ هزار سال پیش، شیوۀ جدیدی برای تأمین غذا کشف شود که تمام زندگی اجتماعی بشر را زیر و رو کند و بدل به یک نقطۀ عطف در تاریخ انسان شود. اینقدر مهم که اسمش را گذاشتند «انقلاب نوسنگی». انقلابی که قرنها طول کشید، اما روابط انسانها را از بیخ و بن تغییر داد؛ و اما این اتفاق مهم چه بود؟ کشاورزی!
«انقلاب کشاورزی» ابتدا از منطقۀ شام (سوریۀ امروز) شروع شد. ظاهراً اولین گیاهانی که در بینالنهرین کاشته شدند، گندم و نخود بودند و احتمالاً اولین حیواناتی که رام شدند، گوسفند و بز.
اینبار آن انسانِ کوچنشین گذشته، یکجانشین شد (و این خودش مقدمۀ شکلگیری روستا و شهر شد) و به جای «جستجوی» گیاه، شروع کرد به «کشت» آن و اهلی کردن حیوانات. به عبارت دیگر حالا یک شیوۀ جدید برای تولید مایحتاج شکل گرفت که نوع همکاری و رابطۀ انسانها را تغییر میداد.
الآن انسان برای اولین بار قادر بود که بیش از نیازِ فوری خود تولید کند. این تولیدِ مازاد بر نیاز، سرنخ اصلی برای درک نحوۀ پیدایش طبقات است، به این ترتیب که:
-این مازاد باید ذخیره میشد و این ذخیره هم نیازمند حساب و کتاب بود (بنابراین اتفاقی نیست که اولین استفادۀ سیستماتیک از زبان نوشتاری هم از این تاریخ آغاز میشود).
-مازاد غذا همانقدر که میتوانست ذخیره بشود، میتوانست دزدیده هم بشود. پس نیاز به محافظ مسلح هم به وجود آمد.
-این مازاد میتوانست از طرف گروه دیگری تصاحب بشود، پس انگیزۀ مادی برای جنگ و فتوحات هم ایجاد شد.
-وجود این مازاد میطلبید که برخی انسانها از کارهای کمرشکن و روزمرۀ تولید جدا بشوند و در عوض بتوانند ادارۀ این مازاد را در دستشان بگیرند. پس رفته رفته سر و کلۀ قشری پیدا شد که خودش در تولید نقش نداشت، اما میتوانستد به لطف کار اکثریت سر پا بماند.
بنابراین طی هزاران سال کم کم همان کسانی که کنترل مازاد تولید در دستشان بود، به یک طبقۀ کوچک حاکم مبدل شدند. طبقهای که با داشتن سیلوهای گندم و مردان جنگاور، قدرت به دستش افتاده و حالا در مقابل باقی اعضا خود را مدافع جامعه در برابر تهاجم و قطحی جا میزند.
همان کسانی که زمانی برای منفعت کل جمع، مسئولیت مدیریت مازاد تولید را به عهده داشتند، حالا کم کم خودشان را تافتۀ جدابافته و این موقعیت برتر را امری طبیعی و حق مسلم خود میدانستند. پس، از این به بعد هر تهدیدی که این موقعیت را به خطر میانداخت باید متوقف میشد و این یعنی آغاز سیستم زور و سرکوب.
از طرفی برای توجیه این موقعیت ممتاز، خرافات و افسانهها به نفعشان جعل و ساخته شدند. به دنبال چنین نیاز سیاسیای بود که یک کار تخصصی دیگر هم به وجود آمد: کاهنان و رهبران مذهبی. کسانی که وظیفهشان توجیه این ساختار طبقاتی بود. دولت اینگونه شکل گرفت.
انقلاب کشاورزی را اگر در قیاس با کل عمر انسانِ امروزی درنظر بگیریم، مثل یک چشم برهم زدن میماند؛ اما این رخداد تاریخ تکامل جوامع را از اساس تغییر داد. کشاورزی باعث افزایش منابع غذایی و تولید مازاد شد، همین هم باعث رشد جمعیت و تقسیم کار پیچیدهتر و نهایتاً ظهور جامعۀ طبقاتی و تمدن.
بنابراین به وجود آمدن جامعۀ طبقاتی ربطی به ذات بشر نداشت، بلکه دلایل اقتصادی و اجتماعی در پشت خود داشت و نتیجۀ ناخواستۀ تغییر و تحول در شیوۀ بشر برای تولید مایحتاج زندگی بود.
اما این تغییر در شیوۀ تولید انسان یک پیامد ناخواستۀ دیگر هم داشت: کشمکش بین حاکم و محکوم. هرجای تاریخ که ردّپایی از طبقات هست، مبارزۀ طبقاتی هم پیدا میشود. نمونهاش شهر باستانی چایونو[۲] در ترکیۀ امروز که قدمتش به ۱۱ هزار سال پیش برمیگردد. وقتی به معماری و دفینههای کشفشدۀ این منطقه نگاه میکنیم، به وضوح میتوانیم نابرابری در توزیع ثروت و قدرت را ببینیم. یک طرف آلونکهایی که چند ابزار کار سادۀ روزمره در آنها یافت شده و یک طرف خانههای بزرگ اربابی با کلی سلاح و مجسمه و حتی منابعِ ساخت ابزار (مثل سنگ چخماق که به واسطۀ تجارت بعد از یک مسافت طولانی سر از خانۀ حاکمان در آورده بود) و در کنار اینها معابدی که قربانگاه و ابزار ارعاب بودند. مجموع همۀ اینها اجرای یکی از باستانیترین جوامع طبقاتی را نشان میدهد، همراه با یک دولت سلسهمراتبی و پدرسالار و شدیداً ظالمانه.
اما حدود ۹ هزار سال قبل، مردم شهر سر به شورش گذاشتند. معبد و خانههای اربابان را به آتش کشیدند، یک رژیم هزاران ساله را ساقط کردند و مجدداً یک جامعۀ بیطبقه برگشتند که تا ۳ هزار سال دوام آورد. یعنی خلاصه وسط عصر حجر یک انقلاب اجتماعی رخ داد!
البته موردِ چایونو استثنا نیست و مشابه این نوع انقلابهای طبقاتی در دورۀ نوسنگی در نقاط دیگری از جمله آمریکا ثبت شده.
بنابراین تا اینجای بحث اولین نکتۀ کلیدی این هست که مسألۀ تولید «مازاد» و اینکه کنترل مازاد در دست کیست و چگونه توزیع میشود، ملاک اصلی درک مارکسیستی از طبقه است که از دورۀ باستان تا سرمایهداری مدرن کنونی به کار میآید.
منابع:
http://www.socialist.ca/node/2540
https://isj.org.uk/pre-class-societies/
https://socialistworker.org/2008/03/28/what-happened-10000-bc
https://socialistworker.co.uk/art/33429/Primitive+communism%3A+life+before+class+and+oppression
https://www.wsws.org/en/articles/2017/03/27/agri-m27.html
https://socialistworker.co.uk/art/27175/Letters
https://isreview.org/issue/112/political-economy-neolithic-states
https://isj.org.uk/this-quarters-selection-summer-2009/
http://www.urkommunismus.de/catalhueyuek_en.pdf
[۱] مثل !kung در آفریقای جنوبی، Hadza در تانزانیا، Semaq Beri در مالزی، Inuit در قطب شمال
[۲] Çayönü