ارزیابی از جنبش جلیقهزردهای فرانسه
اعتراضات جلیقهزردهای فرانسه از منظر تاریخی مهمترین اعتراضات سراسری این کشور از زمان اعتصاب عمومی مه-ژوئن ۱۹۶۸ تاکنون است. تنفر عمیق از سرمایهداری و اوضاعی که این نظام ورشکسته چه در فرانسه و چه در سراسر دنیا به بار آورده- از سطح حیرتآور نابرابری اجتماعی گرفته تا انباشت بیوقفۀ ثروت در دست اقلیتی انگلی و سطوح بالای فقر- اکنون فوران کرده و مثل حبابهای آب به سطحِ حیات سیاسی آمده است. حمله به مغازههای لوکس ابرثروتمندان و تظاهرات در برابر بورس پاریس نمونههای سمبلیکی هستند که شدت این انزجار را نشان میدهند.
اِعمال «مالیات زیست محیطی» بر سوخت به دنبال کاهش مکرر هزینههای اجتماعی و افزایش شدید بیکاری (تا سر حدّ ۱۰ میلیون بیکار یا نیمهبیکار)، آن هم به موازات اعطای معافیتهای مالیاتی آنچنانی به ثروتمندان، دیگر کاسۀ صبر جامعۀ بحرانزده را لبریز کرد و جرقۀ اعتراضی را روشن کرد که خیلی زود سراسر فرانسه را درنوردید.
هرچند ماکرون در کانون آماج این حملات بود، اما مسأله فقط شخصِ او نیست. ماکرون، این بانکدار پیشین و رئیسجمهور فعلی، بهحق نمایندۀ راستین طبقۀ حاکم است. ماکرون به تنهایی چیزی نیست جز عروسک خمیهشببازی سرمایۀ اروپایی.
حکومت ماکرون در مواجهه با خشم و استیصال عمومی نشان داده که قصد ندارد از سیاستهای ضدکارگریاش کوتاه بیاید و هر طور شده این سیاستها را پیاده خواهد کرد، ولو به ضربِ برپایی دولت پلیسی-نظامی و برقراری دوبارۀ «وضعیت فوقالعاده». کوتاهآمدن حکومت ماکرون با اعلام لغو افزایش مالیات بر سوخت، صرفاً یک عقبنشینی تاکتیکی است؛ تاکتیکی که پشت سرش محاسبات نظامی و پلیسی قرار دارد.
بکارگیری خودروهای زرهی ارتش در خیابانهای فرانسه برای نخستین بار از سال ۲۰۰۵، استقرار تک تیرانداز بر سقف خانههای خیابان شانزِلیزه، اقدام ماه پیشِ ماکرون در بزرگداشتِ فیلیپ پِتان (دیکتاتور همدست نازیها) بهعنوان قهرمان جنگی، حملۀ پلیس به دانشآموزان دبیرستانی و بازداشت آنها، آمار بیش از ۲ هزار دستگیری تا این لحظه و بسیج ۸۹ هزار ژاندارم در سراسر کشور و … همه و همه مؤید این گفته هستند.
دمکراسی بورژوایی ماهیتش را این بار در مهد خودش فاش کرد. نشان داده شد که وقتی یک اپوزیسیون مردمی از پایین شکل بگیرد و امنیت سرمایه را به خطر اندازد، لبخندهای شیک سیاستمداران کنار میروند و از درون دستکشهای مخملیشان، مشتهای آهنین و تفنگ بیرون میآیند.
تحولات فرانسه نه مختصِ این کشور، که امری جهانی است. بیدلیل نیست که این جنبش از هلند و بلژیک تا بلغارستان و عراق گسترش یافت. سال ۲۰۱۸ میلادی، سال عروج مبارزۀ طبقاتی بود؛ سالی که با شورش سراسری ایران و تونس آغاز شد و اکنون با شورش سراسری فرانسه سال نویی در مبارزۀ طبقاتی آغاز میشود.
ماهیت و ترکیب طبقاتی جنبش
همانطور که گفته شد جنبش جلیقهزردها بازتاب خشم گسترده و فروخوردۀ بخش وسیعی از جمعیت است. این جنبش طبیعتاً چه به لحاظ سیاسی و چه اجتماعی جنبشی ناهمگون است. سیاست ارتجاعی افرایش بهای سوخت قطعاً نه فقط کارگران، که پیشهوران، تجار و کشاورزان خُردهپا، یقهسفیدها، مستمریبگیران، افراد خوداشتغال و سایر لایههای اجتماعی میانی را هدف گرفتهبود. کارگران حاشیهنشین و حومۀ کلانشهرها که کمرشان زیر اجارهبهای سنگین مراکز شهر خم شده، بخشاً به خاطر تعطیلی سیستم حمل و نقل عمومی حومه، برای رفتن به سر کار وابسته به خودروی شخصی هستند. جنبش جلیقهزردها، جنبش بخش پیشتاز طبقۀ کارگر و آگاهترین و متشکلترین عناصر آن نیست، بلکه یک جنبش تودهای است که اقشارِ دستخوشِ لختی و سکون را به میدان آورده. از نظر سیاسی، خیلی از حامیان انتخاباتی سابق و ریزشی ماکرون همراه با کارگران و جوانانی که هرگز در انتخابات اخیر پای صندوق رأی نرفتهاند نیز در این اعتراضات حضور دارند.
در واقع پایگاه جنبش جلیقهزردها بهخصوص در مراحل آغازینش در بین خرده بورژوازی روستایی و شهری بود. اما با پیوستن هرچه بیشترِ بخشهای وسیع طبقۀ کارگر تاکنون- از بهیارها و رانندگان آمبولانس تا آتشنشانها و کارگران پالایشگاهها و بنادر و کارگران شرکت آمازون و امثالهم- این جنبش به لحاظ طبقاتی رنگ و بوی «کارگری»تری به خود گرفته است.
انفعال چپ: دنبالهروی و سکتاریسم دو روی یک سکه
همانطور که اشاره شد جنبش جلیقهزردها در بدو امر یک جنبش خرده بورژوایی بود و برخی در طیف چپ آن را نوعی جنبش خردهمالکان و صاحبان اصناف کوچک و به این اعتبار غیرقابل دفاع میدیدند. در بدایت امر این جنبش بعضاً با جنبشی قیاس میشد که قریب به ۶۵ سال پیش «پیر پوژاد» در اعتراض به مالیاتها راه انداخت و از آن پس «پوژادیسم» لقب کرد. جنبشی که در واقع منافع اقتصادی مغازهداران و مالکان و مدیران اصناف کوچک را نمایندگی میکرد و به شدت در تقابل با جریان روشنفکری همراه با رگههایی از بیگانههراسی و یهودیستیزی بود.
خاستگاه طبقاتی خرده بورژوایی جنبش جلیقهزردها از یک سو و حمایت فعال احزاب راستگرای رقیب حکومت همچون حزب «جمهوریخواهانِ» سارکوزی و «جبهۀ ملی» سابق به رهبری لوپن از سوی دیگر، بسیاری را در طیف چپ به این نتیجه رسانده بود که حمایت یا مداخله در این جنبش بلاموضوع است (این دقیقاً همان عارضۀ سابقهداری است که بارها و در مقاطع مختلف در خودِ ایران و از جمله در آغاز اعتراضات دیماه ۹۶ در بین طیفی از «چپ» دیده شده).
فیالمثل آقای «دانیل کُن بندیت» از رهبران دانشجویی خرده بورژوای رویدادهای مه ۱۹۶۸ بیشرمانه اتهام «فاشیستی» را حوالۀ این جنبش کرد و در مصاحبهای با یکی از روزنامههای آلمان گفت: «اکثریت این جنبش جلیقهزردها از جبهۀ ملی میآیند، یعنی از مخزن راست افراطی».
فیلیپ مارتینز، رهبر «کنفدراسیون عمومی کارگران» (س.ژ.ت) با تکرار حرفهای مشابهی اعلام کرده بود که «مارش ما نمیتواند کنار چنین احزاب و افرادی باشد… اینها الگوی ما نیستند، ما کنارشان راهپیمایی نمیکنیم». س.ژ.ت حتی اوایل و تا قبل از فراخوان به اعتصاب در حمایت از جنبش، در مراکز کار بیانیههایی توزیع کرده بود که از کارگران میخواست در بستن جادهها مشارکت نکنند.
اتحادیههای محافظهکارتری مثل «قدرت کارگر» و «کنفدراسیون دمکراتیک کارگران فرانسه» (س.اف.د.ت) کم و بیش علناً در مبارزه علیه ماکرون کارشکنی کردند و این دومی حتی جنبش را «تمامیتخواه» خطاب کرد.
در مقابل، «ملانشون» (رهبر حزب چپ رفرمیست و پوپولیستِ «فرانسۀ تسلیمناپذیر») که پرچم سهرنگ را جایگزین پرچم سرخ کرده و به آغوش «میهنپرستی جمهوریخواهان» پیوسته، با موجسواری بر احساسات ضدآلمانی و ضداتحادیۀ اروپا و اعلام حمایت از جنبش، مطلقاً هیچ پاسخی برای بحران نداشته است جز بازگشت به ناسیونالیسم اقتصادی و آرای کینز.
در این میان «حزب ضدسرمایهداری نوین» نیز ضمن حمایت از جنبش در تقلاست که دست و پای کارگران و جوانان را به همان اتحادیههای سازشکار و بوروکراتی بند کند که از قانون کار ماکرون و خصوصیسازی شبکۀ ملی راهآهن به دست او حمایت کردهاند.
در آن سوی دیگر با طیف دیگری از چپ روبهروییم که به صرفاً گوشهای نشستن و تحسین کردن این جنبش «خودجوش» و تکرار آن مَثَل قدیمی بین چپهای فرانسه اکتفا میکند که: «هر آنچه جنب و جوشی دارد، سرخ است»[۱]. اما چنین گفتهای از اساس اشتباه و بسیار خوشخیالانه است. «راست» هم همانقدر میتواند در «جنبش و جوش» باشد که «چپ». بنابراین با آنکه جنبش جلیقهزردها نمودی از خشم و درماندگی فراگیر است که حقانیت دارد. اما این موضوع به تنهایی پاسخی به مسألۀ خصلت سیاسی این جنبش یا مسیر و جهت آن نمیدهد.
رویکرد مارکسیستهای انقلابی
به کسانی در طیف چپ که از خصلت «سردرگم» و «همهباهمی» این جنبش یا حمایت و دخالت نیروهای راست در آن، به نتیجۀ طفرهروی از مداخله در آن میرسند یا در عوض سعی میکنند با کف زدن برای وجه خودانگیختۀ اعتراضات شانههای خود را از پذیرش هرگونه مسئولیت خالی کنند، باید آن سخن کلیدی لنین را یادآوری کرد که در سال ۱۹۰۶ نوشت:
«هرآنکس که انتظار یک انقلاب اجتماعی “پالوده” را میکشد، هرگز عمرش برای دیدن چنین انقلابی قد نخواهد داد. چنین کسی دم از انقلاب میزند بیآنکه بفهمد انقلاب چیست … انقلاب سوسیالیستی در اروپا هیچ چیز نمیتواند باشد جز فوران مبارزۀ تودهای از سوی کلیۀ عناصر تحت ستم و منفصل. ناگزیر بخشهایی از خردهبورژوازی و کارگران واپسمانده در آن شرکت خواهند جست- بدون این مشارکت، مبارزۀ تودهای ناممکن است و بدون مبارزۀ تودهای، انقلاب ناممکن- و اینان نیز با ورودشان ناگزیر تمام پیشداوریها و خواب و خیالهای ارتجاعی و ضعفها و خطاهایشان را وارد جنبش خواهند کرد. اما به لحاظ عینی حملۀ اینان متوجه سرمایه خواهد بود. پیشتازِ طبقهآگاه در انقلاب، یعنی پرولتاریای پیشرفته، بهعنوان نمودی از حقیقت عینیِ این مبارزۀ تودهای رنگارنگ و ناهمساز و چهل تکه، قادر به متحد و هدایت کردن آن خواهد بود؛ قادر خواهد بود قدرت را تسخیر کند، بانکها را قبضه کند، از انحصاراتی که مورد نفرت همهاند خلع ید کند… و تمهیداتی را برای اِعمال دیکتاتوری خود به کار گیرد که در کلیتشان به سرنگونی بورژوازی و پیروزی سوسیالیسم خواهند انجامید…». وظیفۀ کمونیستها در این گفتار لنین روشن است و هر کسی میتواند تفاوت این گفتۀ صد سال پیشِ لنین را با رویکرد بسیاری در طیف چپ امروز به روشنی ببیند.
بحران حکومت و خطر راست افراطی
حکومتِ نه فقط فرانسه که تمام کشورهای سرمایهداری امپریالیستی به درجات مختلف در بحران هستند. ماکرون از زمان روی کار آمدن در سال ۲۰۱۷ تاکنون هفت وزیر خود را «از دست داده»؛ دستکم نیمی از اعضای حزب ماکرون دیگر به نشستها نمیآیند و گفته میشود که خود حزب در حال فروپاشی است. خلاصه بحرانی در رأس جامعه وجود دارد، هرچند که ماکرون با خونسردی سعی میکند خود را «ناپلئون» یا «ژوپیتر» (خدایِ خدایانِ روم باستان) معرفی کند!
اما وجود بحران حکومت و گسترش جنبش جلیقهزردها به درون طبقۀ کارگر نباید این را به معنی پیروزی خودبهخودی «چپ» درنظر گرفت.
در نظرسنجیهای اخیر تا پیش از برگزاری انتخابات ۲۰۱۹ اروپا، حزب لوپن توانسته نسبت به حزب ماکرون دست بالا را پیدا کند. نظرسنجی «مؤسسۀ افکار عمومی فرانسه» (IFOP) به تاریخ ۴ نوامبر (یعنی دو هفته پیش از آغاز جنبش) نشان میداد که آرای حزب ماکرون به ۱۹ درصد سقوط کرده، در حالی که حزب لوپن به ۲۱ درصد صعود داشته و حزب چپ ملانشون نیز به ۱۱ درصد تنزل پیدا کرده است. این یعنی هنوز راست افراطی در حال خیزش است و در آن سو نیز چپ رفرمیسم، درست مانند تجربۀ یونان، جاده صافکن راست افراطی خواهد بود. فقط دخالت بهموقع مارکسیستهای انقلابی است که میتواند این تناسب را برهم بزند.
اهمیت مطالبات انتقالی
لغو «مالیات زیست محیطی» بر سوخت، اصلیترین مطالبهای است که میتوان در زرادخانۀ خردهبورژوازی و پوپولیستها سراغ گرفت. به عبارت دیگر این مطالبه هرچند بحق بود، اما ماهیتاً دست به ساختار سرمایه نمیزد و درست به همین دلیل میتوانست خیل عظیم جریانات راست و پوپولیست را هم حول خود بسیج کند. اگرچه جنبش بسیار فراتر از این خواسته رفته، اما دستکم نشان داده شد که چرا به طرح مطالباتی ضدسرمایهداری نیاز است که بتواند اولاً جریانات راست-پوپولیستِ «حامی» جنبش را جلوی چشم تودهها افشا کند و ثانیاً بین سطح مطالبات موجود با مطالبات سوسیالیستی پُل بزند. فیالمثل مطالباتی از قبیل الغای مالیات بر ارزش افزوده بر اقلام مصرفی ضروری، اعمال مالیات تصاعدی بر ثروت و سود ابرشرکتها، حمل و نقل عمومی رایگان، مسکن اجتماعی ۹۹ ساله با اجارۀ ثابت و کم، ملیسازی شرکت توتال (بدون پرداخت غرامت) و به طور کلی ملیسازی تمام بخش انرژی تحت نظارت دمکراتیک کارگران و غیره، به سادگی میتواند چهرۀ واقعی نیروهای موجسوار راست-پوپولیست را افشا کنند.
برپایی «کمیتههای عمل»
ویژگی بارز جنبش جلیقهزردها در آن است که خارج از مدار اتحادیههای زرد پدیدار شد و درست همین ویژگی به آن خصلت انفجاری بخشید. اما رادیکالیسم این جنبش نمیتواند جایگزین ضرورت چشمانداز سیاسی و تشکیلات باشد؛ تشکیلات و سازماندهیای که متناسب با شرایط کنونی جنبش باشد.
تشکیل کمیتههای عمل نزدیکی زیادی با شرایط عینی موجود دارد. یک کمیتۀ عمل، ارگانی است که حول یک سری از مطالبات شکل میگیرد و تمامی نیروی سازماندهی خود را معطوف به گسترش دفاع از این مطالبات و سازماندهی تودهای حول این مطالبات میکند. برخی گروههای جنبش جلیقهزردها نقداً فراخوانهایی به ایجاد کمیتههای مردمی به منظور تصمیمگیری و هماهنگی فعالیتها دادهاند. برای نمونه گروهی از فعالین شهر «کومرسی» دست به ایجاد مجامع روزانه و برپایی یک کابین در میدان مرکزی برای سازماندهی و تصمیمگیری گامهای بعدی و صحبت با مردم و غیره و همین طور مسدود کردن ورودی شهر و جایگاههای سوخت زدهاند. از این شیوههای خودسازماندهی با هر درجه از ناپختگی یا آنارشی باید حمایت کرد. اما در عین حال نباید فراموش کرد که تجربۀ جنبش اشغال وال استریت و صدها مجمع عمومی که در آن شکل گرفت نشان داد که اگر این مجامع عمومی دیر یا زود به یک تشکیلات پایدار با افق سوسیالیستی استحاله پیدا نکنند، امکان فرسودگی تودهها و زیگزاگ زدن در آن وجود دارد؛ تشکیلاتی که نه حول افراد و شخصیتها بلکه حول یک برنامه (و مجموعهای از مطالباتِ منتهی به انقلاب سوسیالیستی) شکل گیرد. کمیتههای عمل فوریترین شکل سازماندهی هستند که چنین خصلتی را دارند و میتوانند در محیط کار، محل زیست، مدارس و دانشگاهها تشکیل شوند.
استقلال سیاسی و تشکیلاتی این کمیتهها از اتحادیههای کارگری زرد و بوروکراتیک، احزاب حکومتی و احزاب چپ رفرمیست یک ضرورت است. در واقع ایجاد این کمیتهها تنها راه برای برقراری اتحاد، هماهنگی و سازماندهی اعتصابات و اعتراضات مختلف و جلوگیری از استهلاک و تحلیل رفتن اعتراضات است.
این کمیتهها وظیفۀ حفظ اتحاد کارگران روستایی و حومۀ شهر، مقابله با شکافهای نژادپرستانه بهخصوص علیه کارگران مهاجر ساکن حاشیۀ کلانشهرها، پیگیری آزادی بازداشتیها، دفاع از تظاهرات و محلات در برابر توحش پلیس، مقابله با برنامۀ ریاضتی ماکرون و بازگشت خدمت نظامی اجباری، طرح و جااندازی مطالبات انتقالی ضدّسرمایهداری و در سطحی بالاتر تسلیح کارگران و ایجاد میلیشای کارگری و اعتصاب عمومی را به عهده خواهد گرفت. همانطور که تروتسکی یک سال پیش از اعتصاب عمومی ۱۹۳۶ فرانسه نوشت، ایجاد همین دست کمیتههای عمل است که «تنها ابزار درهم شکستن ماشین اپوزیسیون ضد انقلابی حزب و اتحادیههای کارگری» را فراهم میکند.
باز هم ضرورت مؤلفۀ رهبری انقلابی
خطر اصلیای که در کمین جنبش جلیقهزردها یا هر اعتراض تودهای دیگری علیه وضع موجود نشسته، اینست که در غیاب یک چشم انداز سیاسی و جهتگیری روشن، یا انرژی این جنبش پس از مدتی اعتراضات پراکنده بدون دستیابی به دستاوردی تلف شود یا دست آخر تسلیم و تابع مانورهای اتاقهای فکر حکومت شود. از این رو مسألۀ رهبری سیاسی یک مسألۀ مرکزی یا موضوع مرگ و زندگی جنبش است. رهبری انقلابی یعنی حزبی که بتواند با برنامهاش، نارضایتی کارگران و اقشار خردهبورژوازی بحرانزده را به پشت مطالبات سوسیالیستی بیاورد.
هنوز هم چه در فرانسه و چه در همه جای دنیا وظیفۀ اصلی طبقۀ کارگر یکی است: سرنگونی نظام سرمایهداری از طریق تسخیر قدرت دولتی، خلع ید از ابرشرکتها و نخبگان مالی، بازتوزیع عظیم ثروت و بازسازماندهی سوسیالیستی حیات اقتصادی. پس حیاتیترین مسأله ما سازماندهی پیشتازان کارگری و سوسیالیست طبقۀ کارگر فرانسه و جهان برای ایجاد حزب پیشتاز انقلابی است. تنها از این طریق است که جنبش تودهای خواهد توانست یک خصلت سوسیالیستی آگاهانه به خود بگیرد، با سرمایهداری و جنگ مقابله کند و مسألۀ تسخیر قدرت دولتی را طرح کند.
توسعه و تکوین کمیتههای عمل بهعنوان سازمانهای مستقل مبارزۀ طبقۀ کارگر پیوندی ناگسستنی و تنگاتنگ با پیریزی و ایجاد این رهبری انقلابی دارد. این کمیتهها استعداد آن را دارند که در شرایط خاصی به شوراها بالغ بشوند.
به کلام تروتسکی در مقالهای که اندکی پیش از اعتصاب عمومی ۱۹۳۶ فرانسه نوشت:
« بزرگترین خطر در فرانسه در این واقعیت نهفته است که انرژی انقلابی تودهها در طغیانها و فورانهای منفرد هرز برود… و راه را برای رخوت و بیاعتنایی هموار کند. فقط خائنان آگاه یا گیجسران ناامید هستند که میتوانند تصور کنند در موقعیت کنونی میتوان تودهها را کرخت و بیحرکت نگه داشت تا بالأخره حکومت … از بالا به رستگاریشان برساند. اعتصابها، اعتراضات، زد و خوردهای خیابانی و قیامهای مستقیم در موقعیت کنونی تماماً اجتنابناپذیر هستند. وظیفۀ حزب پرولتری نه مهار و فلج کردن این جنبشها، بلکه متحد کردن و تزریق بیشترین نیروی ممکن به آنها است»[۲]
این درس مهمی است که باید در پنجاهمین سالگرد اعتصاب عمومی ۱۹۶۸ فرانسه بهعنوان بزرگترین اعتصاب تاریخ اروپا فراگرفت[۳]. اعتصابی که به خاطر دو فاکتور به شکست انجامید: نخست، غیاب حزب انقلابی و خیانت حزب کمونیست (استالینیست) فرانسه و س.ژ.ت و دوم وقوع این اعتصاب در نقطۀ اوج سالهای رونق پساجنگ که به بورژوازی امکان اعطای امتیاز و خرید وقت برای تهاجم بعدی را میداد. فاکتور دوم امروز در شرایط اوج بحران اقتصادی سرمایهداری جهانی وجود ندارد؛ اما آنچه باقی است همچنان فاکتور اول، یعنی بحران رهبری انقلابی است.
گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران- ۲۰ آذر ۱۳۹۷
[۱] tout ce qui bouge c’est rouge