تحلیلی از وضعیت کنونی جنبش و وظایف فوری ما
اعتصابات و تظاهرات خیابانی آبان و آذر کارگران هفتتپه و فولاد اهواز چنان تأثیر کیفی شگرفی بر جنبش کارگری ایران گذاشت که از شوش تا اهواز و از کرمانشاه تا اراک و از سنندج تا تهران را به تکاپو درآورد. سیل همبستگی را روانۀ هفتتپه کرد و به قدر دو دهه برای طبقۀ کارگر ایران درس به جا گذاشت.
هرچند این شروع حیرت آور و سریعاً مؤثر بود اما سادهلوحانه است اگر تصور کنیم که دشمن طبقاتی با اتاقهای فکر و صدها ابزار و سلاح و حیله و ترفندی که در چنته دارد آرام مینشیند تا این سیل به راه خود ادامه دهد. فعال شدن زنجیرۀ اعتصابات تعرضی هفتتپه و فولاد اگر نتواند در زمان مناسب به سایر حلقههای جنبش وصل شود، امکان سرکوب و تار و مار کردن پرهزینۀ آن یا فرسودن و تحلیل بردن آن از درون بسیار است. تعیین وظیفۀ سایر بخشهای پیشروی جنبش کارگری در این موقعیت حساس باید با نظر به مخاطرات چنین چشماندازی باشد.
اما نمیتوان وظایف و مسئولیتهای فوری خود را در این وضعیت تعیین کرد بدون آنکه پیشتر اقدام به ارزیابی از شرایط مشخصی که امروز جنبش در آن قرار دارد، شود. به همین دلیل در اینجا مروری به مهمترین خصائص جنبش در فاز کنونیاش میکنیم تا سپس برمبنای خلأهای موجود وظایف خود را استخراج کنیم.
از شورش خیابانی به اعتصابِ خیابانی
اگر در مقطع دیماه با شورشهای خیابانی بدون پشتوانۀ اعتصابات کارگری روبهرو بودیم، در عوض پس از آن تدریجاً قدم به دورۀ افول شورشهای دفعتی خیابانی گذاشتهایم و در عوض قدم به دورۀ صعود اعتصابات کارگری به پیشتازی کارگران صنعتی گذاشتهایم. بنا به علائم و نشانهها احتمال همزمانی تؤأمان اعتصابات کارگری با شورشهای خیابانی بیشتر میشود. این علائم بالأخص در دو تجربۀ ناب اخیر هویدا شد: تظاهرات خیابانی کارگران هفتتپه در شوش که همراهی مردم عادی و کسبه و آموزگاران و دانشآموزان را به همراه داشت و البته تجربۀ تظاهرات کارگران فولاد اهواز که در مرکز شهر (خیابان نادری) بالأخره با پیوستن بخشی از مردم عادی به آنان همراه شد.
سراسریشدن اعتصابات
اگر شورش سراسری ده روزۀ دیماه ۹۶، بعدتر خود را به شکل محدودتری در اعتراضات نیمه سراسری مرداد ۹۷ و به شکل شورشهای موضعی مانند شورش کازرون و شورش آب در خوزستان بروز داد، اما بالعکس اکنون اعتصابات صنفی از حالت موضعی و محدود پیشین به سمت سراسری شدن پیش رفتهاند که نمونههای آن را در اعتصاب سراسری بازار، سه دور اعتصاب سراسری رانندگان و کامیونداران و دو دور اعتصاب سراسری معلمان دیدیم.
اعتصابات خصلت تهاجمی میگیرند!
کشیدهشدنِ اعتراضات مشترک اواخر تابستان سال پیشِ هپکو و آذرآب اراک از محوطۀ محصور کارخانه به سطح شهر و مقابلۀ خیابانیشان با یگان ضدشورش، رویدادی بود که میتوان آن را پیشدرآمدِ ورود پیشروترین بخشهای جنبش کارگری به فاز تعرضی دانست؛ به فاصلۀ تنها چند ماه بعد، این کارگران فولاد اهواز بودند که این سبک از اعتصابِ همراه با تظاهرات خیابانی را برداشتند و در اهواز به اجرا گذاشتند. اکنون در سال ۹۷ اعتراضات خیابانی کارگران هفتتپه که تا پیش از این همیشه محدود به داخل شرکت بود، اینبار نه فقط به سطح شهر کشیده شده که مبتکر اتحاد و همبستگی با مردم شهر و سایر کارخانهها شد و شهر شوش را زیر پای کارگران به تسخیر موقت درآورد.
اتحاد و همبستگی با دیگر بخشها: حلقۀ مفقودهای که یافت شد
اگر به جنبش کارگری یک سال و نیم گذشته رجوع کنیم، یکی از بزرگترین ضعفهایی که علیرغم کمّیت اعتراضات کارگری میتوان در آن یافت تمرکز هر بخش بر مسائل و مشکلات و مطالبات فوری صنفی خود بدون ارتباط با بخشهای دیگر بود که مانع اتصال و پیوند آنها میشد و متعاقباً امکان انزوا و سرکوب سادهترشان را فراهم میآورد. اما کارگران هفت تپه برای اولین بار این سد را شکستند. اعلام حمایت و همبستگی کارگران کارخانۀ هپکو، گروه ملی فولاد اهواز و معلمان بهعنوان سه تا از پیشروترین بخشهای جنبش کارگری از کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و از یک دیگر، نشاندهندۀ یک جهش کیفی بزرگ و تعیینکننده رو به جلو است که میتواند تأثیر حیاتی بر مسیر جنبش داشته باشد.
اعتصابات اخیر هفتتپه و فولاد: نمایش پتانسیل رهبری طبقۀ کارگر
اعتصاب اخیر در هفت تپه و فولاد اهواز و جلب حمایت سایر زحمتکشان و اقشار مردمی نشان داد که پیشروترین بخشهای طبقۀ کارگر، نه فقط میتوانند پرچمدار دفاع از خواستههای سایر بخشهای طبقۀ کارگر باشند، بلکه فراتر از آن میتوانند رهبری اقشار میانی بحرانزده را هم به دست گیرند و آنها را هدایت کنند.
دو اعتصاب باشکوه هفت تپه و فولاد اهواز توانست کارگران را فارغ از قومیت یا مذهب یا جنسیت به صف کند؛ حمایت مردم و کسبۀ شهر، راننده و معلم و دانشجو و دانشآموز، کارگر اخراجی و منفرد تا کارگران سایر کارخانهها را به سوی خود جلب کند و همگی را بدل به یک قطب اعتراضی علیه حاکمیت کند و زیر پرچم شعارهای خود ببرد.
هزاران ساعت سخن گفتن از ظرفیت رهبری طبقۀ کارگر نمیتوانست قدرت کارگران را همانطور که در اعتصاب معلمان و کارگران هفت تپه و فولاد اهواز هم به خودشان و هم دیگران نشان داده شد، ثابت کند.
تعیین گامهای بعدی با توجه به شرایط کنونی
گذار از فعالیت سندیکایی به سوی کمیتۀ کارخانه و اِعمال کنترل کارگری
مبارزات کارگران هفتتپه تنها در عرض یک سال نه فقط خودش که به کلّ جنبش کارگری یک جهشی کیفی داد. مهمترین دستاورد مبارزاتی که هفتتپه برای جنبش کارگری ایران به بار آورد، گذاری بود که از چانهزنی سندیکایی به سوی «کنترل کارگری» طی کرد و با تشکیل یک «مجمع نمایندگان مستقل» تثبیت و از آن یک الگو ساخت (سعی میکنیم به زودی این تحول را به صورت مجزا، مستندسازی و مکتوب کنیم).
حکومت از پی سالها سرکوب متأسفانه توانسته بود بلایی را بر سر سندیکای نیشکر هفتتپه آورد که عین همان را بر سر سندیکای شرکت واحد هم آورده بود. با اخراج و بازنشستگی فعالین سندیکایی هفتتپه این ارگان عملاً ارتباطش را با پایههای کارگری هفتتپه از دست داده بود و جایگاهی نمادین پیدا کرده بود. اما نسل جدید و جوانی از کارگران پیشروی این شرکت که بعضاً هم سابقۀ فعالیت سندیکایی نداشتند، از بطن اعتصابات هردَم تعرضی هفتتپه ارگانی را خلق کردند که برای اولین بار در تاریخ دهههای گذشته، پا به عرصۀ نظارت و کنترل کارگری بر مدیران کارخانه گذاشت؛ انتخابات آزاد کارگری را به کارفرما تحمیل کرد؛ کارگران اخراجی را به سر کار بازگرداند؛ عزل یا نصب مدیران را منوط به توافق نمایندگان کارگری کرد و این اواخر اسناد تغییر کاربری اراضی و اختلاسها را رو کرد و یقۀ مالکان را گرفت، علاوه بر آن برای اولینبار شعار «ادارۀ شورایی» (مدیریت کارگری) از تریبون این کارخانه مطرح و برای کارگران شرح داده شد (هرچند که تا الآن این ایده فقط بین اقلیتی از کارگران که سطح آگاهی طبقاتی بالاتری دارند جاافتاده است). هم اکنون هم علیرغم فشارهای همۀ جانبۀ درونی و بیرونی و بگیر و ببند تا رسیدن به تغییر مالکیت شرکت از اعتصاب عقب نکشیدهاست.
اقدام مستقیمی که کارگران هفتتپه در نظارت و کنترل کارگری بر محل کار انجام دادند، الگویی است که باید نه فقط به سایر کارخانههای بحرانزده (خصوصاً بخشهای پیشرویی مانند هپکو و فولاد اهواز)، بلکه به سایر محلهای کار (مانند مدارس و دانشگاهها) هم منتقل شود. اِعمال کنترل و نظارت کارگری در شرایطی که هم بنگاههای اقتصادی در بحران هستند و هم حکومت ضعیفشده است، گام اساسی است که ما آن را مقدمۀ مدیریت کارگری میدانیم.
کمیتۀ مخفی اعتصاب- یک تجربۀ عینی برای تکثیر
با تهاجمیشدن و سراسری شدن اعتصابات از یک سو و تشدید فشار نهادهای امنیتی از سوی دیگر، ضرورت به کار بردن ترکیبی از وجه مخفی و علنی در سازماندهی اعتصابات بیشتر و بیشتر میشود. این درس را در هیچجایی بهتر از هفت تپه نمیتوان یافت. اعتصابات سریالی هفت تپه تجربهای غنی در تاریخ جنبش کارگری ایران پس از انقلاب ۵۷ است و از بسیاری جوانب معادلِ سالها درس عملی برای انتقال به سایر بخشهای جنبش کارگری دارد.
قبلتر در مطالب پیشین دربارۀ ویژگیهای «کمیتۀ مخفی اعتصاب» مفصلاً صحبت کردیم، اما تجربۀ هفتتپه کلاس درس زندۀ واقعی برای آموختن دربارۀ «کمیتۀ مخفی اعتصاب» است. مصداق یک کمیتۀ اعتصاب موفق را در هیچکجا مانند هفتتپه نمیتوان یافت.
با رشد کاربرد پیامرسانهایی مانند تلگرام، یک گروه خصوصی تلگرامی متشکل از کارگران شرکت میتواند عملاً نقش چنین ارگانی را ایفا کند؛ مدیریت چنین گروهی اغلب در دست کارگران باتجربه و نترس و جلودارِ محیط کار است که برای پایین آوردن میزان ضربهپذیری و به خاطر احتمال نفوذ عوامل کارفرما و حراست و اطلاعات به درون گروه، هویت خود را در این فضا پنهان میکنند تا سازماندهیها و هماهنگیها را از این طریق انجام دهند و در عوض در اعتراضات درون محیط کارخانه با هویت علنی خود ظاهر میشوند.
- چنین کمیتۀ اعتصابی دائمی است تا به محض عدم تحقق وعدههای مدیر و مقامات حکومت، تدارک مربوط به اعتصاب را آغاز کند و با ارزیابی از حال و هوای کارگران و نظرشان دربارۀ اعتصاب دربارۀ چند و چون کار تصمیم بگیرد.
- این کمیته در عین حال به جای رسانههای رسمی و محافظهکار محلی یا روابط عمومی دروغگو، رأساً با ایجاد کانال رسمی واقعیات را از دل اعتصاب به کلّ جنبش کارگری مخابره میکند.
- تجربۀ اعتصابهای قبلی و اشتباهات و درسها را نزد خود ثبت و به حافظۀ جمعی کارگران تبدیل میکند تا هر بار خطاها تکرار نشوند.
- جاسوسها، مخبرها و اعتصابشکنها را شناسایی و با ذکر نام افشا و منزوی میکند.
- اسناد محرمانه و پنهانکاریهای مدیران و مقامات استانی در ارتباط با شرکت را افشا میکند. تاکتیکهای مدیران و عواملش را برای شکستن اعتصاب (از پرداخت فوری حقوق تا دامن زدن به شکافهای قومی) خنثی میکند.
- با خبرنگاران و وکلای معتمد و همسو با کارگران در تماس است و از طرف دیگر برای انتقال تجربیات یا جلب همبستگی و اتحاد با فعالین سایر کارخانههای شهر ارتباط برقرار میکند. به وقت نیاز برای تأمین هزینههای اعتصاب، اقدام به ایجاد یک صندوق میکند و انبوهی از موارد مشابه.
در واقع در پشت اعتصابهای بزرگ و جانسخت، یک مکانیسم مخفی به اسم کمیتۀ مخفی اعتصاب وجود دارد و وجود همین کمیته است که اجازه میدهد حتی در صورت بازداشت رهبران عملی و علنی، اعتصاب به قوت خود باقی بماند. این درس مهمی است بالأخص برای بخشهایی مانند معلمان که هنوز نتوانستهاند به شکل بهینه سازماندهی مخفی و علنی را ترکیب کنند و متأسفانه در جریان دو اعتصاب سراسری مهر و آبان از این منظر ضربههایی خوردند (از دسترس خارج کردن دو اَبَرگروه تلگرامی معلمان در حین اعتصاب که از طریق دستگیری فعالین صنفی رخ داد).
سازماندهی اعتصابات نمادین: حلقۀ دیگری که باید فوراً فعال شود
از اهمیت بیچون و چرای اعلام همبستگی و حمایت مردمی و کارگری از اعتصابات اخیر هفت تپه و فولاد اهواز هر قدر هم گفته شود، کم است. با اینحال تا همین لحظه این همبستگیها به شکل پلاکارد و بنر و اطلاعیه بوده است. برای آنکه گام به گام شرایط عینی و ذهنی را برای یک اعتصاب عمومی سیاسی مهیا کرد باید در این مقطع حساس بتوان سبک و شیوۀ جدیدی از اعلام همبستگی را در جنبش کارگری جا انداخت. همبستگی در قالب یک اعتصاب -ولو محدود و نمادین و در حد چند دقیقه یا ساعت- به نشانۀ حمایت از دیگر بخشها به جای صرفاً به دست گرفتن پلاکارد و بنر.
بهعنوان مثال معلمان که به تازگی دور دوم اعتصاب را پشت سرگذاشته و با بازداشتها و سنگینترین ضربهها نسبت به دور اول روبهرو شدهاند به خاطر پاسخ نگرفتن مطالباتشان میتوان تصور کرد از الآن در حال تدارک برای اعتصابی برای یک یا دو ماه بعد باشند. به دلیل اهمیت حیاتی معلمان برای جنبش کارگری، در این حالت وظیفۀ اصلی و اساسی ما باید مقابله با نگاه اداری یا مناسبتی حاکمی باشد که در حال حاضر نسبت به مقولۀ اعتصاب در میان تشکلهای صنفی معلمان وجود دارد. در شرایطی که اولاً: معلمانی به طور انفرادی یا گروهی از اعتصابات هفت تپه و فولاد اهواز حمایت یا به آن پیوستهاند و ثانیاً:با پیوستن معلمان به اعتصابات هفتتپه و فولاد، توازن قوا میتواند برای معلمان تغییرکند و آنان را از انزوا درآورد، باید تمام قوا را به کار برد تا نگاه تقویمی که اکنون به سازماندهی دور سوم تحصن معلمان وجود دارد تغییر کند.
بعد از تجربۀ دو دور اعتصابی که طی آن معلمان نتوانستند دولت را پای میز مذاکره بکشاند، اکنون باید روشن شده باشد که حتی چانهزنی معلمان برای تحقق ابتداییترین مطالباتشان هم نیازمند گستردهتر و تعرضیتر شدن اعتصابشان است. پیوستن معلمان به اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز نقشی حیاتی برای خودِ معلمان و نجات اعتصابشان از بار انزوا و سرکوب دارد. متأسفانه در دور قبلی اعتصاب علیرغم همزمانی هر سه اعتصاب معلمان، هفتتپه و فولاد، اما معلمان از اعلام حمایت از کارگران هفتتپه بازماندند و این سبب شد که اخبار اعتصاب آنان به حاشیه رانده شود.
پیوستن معلمان به اعتصاب کارگران فولاد و هفتتپه نه فقط برای نجات اعتصاب خودشان ضروری است بلکه نقشی حیاتی برای کل جنبش کارگری کشور دارد. چرا که مجموع این سه بخش هستند که روی هم رفته مرکز ثقل جنبش کارگری کشور و کانون توجه جنبش کارگری بینالمللیاند و قابلیت کشاندن سایر بخشهای اعتراضی به دنبال خود را دارند.
چشم انداز اعتصاب عمومی
همانطور که از مقطع دیماه ۹۶ به بعد مکرراً گفتیم، وضعیت جامعه چه به لحاظ عینی و چه ذهنی و روانی هرچه بیشتر مستعد اعتصاب عمومی میشود و هم چند دور اعتصابات سراسری معلمان و کامیونداران از یک سو و هم همبستگی جدیداً به راه افتادۀ درون جنبش کارگری شرایط را کاملاً مستعد کرده است.
اهمیت یک اعتصاب عمومی در چیست؟ اعتصاب عمومی، بخشهای منفرد و مجزا و پراکنده را به هم متصل و به یک کلّ واحد تبدیل میکند؛ با مختل کردن اقتصاد، اعتمادبهنفس ازدسترفتۀ کل طبقۀ کارگر را برای ادارۀ جامعه به دست خودشان بازمیگرداند؛ مرز مطالبات صنفی و سیاسی را میشکند؛ بر شکافهای قومی، جنسیتی، مذهبی و دهها تفرقۀ دیگر میان کارگران غلبه و وحدت طبقاتی را تقویت میکند؛ نسل جدیدی از کارگران را بیهیچ تجربۀ پیشینی به مبارزۀ جمعی میکشاند؛ و در نهایت از قبال این تجربه جهشی عظیم در سطح آگاهی سیاسی و طبقاتی به وجود میآورد.
اعتصاب کنونی هفت تپه و فولاد اهواز و همبستگی که در کل کشور برانگیختند، لمحههایی از عناصر و ویژگیهای یک اعتصاب عمومی را در خود دارند، ولی در مقیاسی بسیار کوچکتر. اتحاد مردم شهر شوش در همراهی با کارگران فولاد و نظم و انضباطی که در ادارۀ شهر (تا سرحد نظافت خیابان) به عهده گرفتند، تصویر و درکی عینی از اعتصاب عمومی و تأثیرات شگرفش ولو در مقیاسی کوچکتر به ما میدهد.
زایش شوراها از دل اعتصاب عمومی سیاسی
اعتصاب عمومی، چرخۀ اقتصاد را مختل میکند، ولی حیات اقتصادی را به طور کامل قطع نمیکند، چرا که به هر حال نیازهای فوری به «بیمارستان» و «آتشنشانی» و «توزیع مواد غذایی» و «سوخت» و «حمل و نقل» و غیره باید پاسخ بگیرد؛ اینجاست که مسألۀ ادارۀ محلات و رسیدگی به امور اساسی پدیدار میشود و نطفههای شورا از دل آن زاده میشود.
در محیطهای کار، پدیدۀ اشغال کارخانه و متواری کردن مدیران و صاحبان کارخانه شدت میگیرد، تقلای رژیم برای اعتصابشکنی به ضرب سرکوب و بازداشت آغاز میشود و نهایتاً وظیفۀ دفاع از کارگران اعتصابی –با مسلح شدن به هر ابزار ممکن ولو سلاح گرم- هم به عهدۀ کمیتۀ اعتصاب میافتد.
به این اعتبار در شرایطی که دولت کنترل خود را روی اوضاع از دست داده، کمیتههای اعتصاب در بخشهای مختلف از وظایف خود فراتر میروند و عملاً بخشی از وظایف دولت را به عهده میگیرد و اینگونه است که ارگانی به نام شورا زاده میشود و درست همین کارکردش در ادارۀ جامعه است که آن را نطفۀ اولیۀ حکومت کارگری آتی میکند.
نقش رهبری انقلابی
اعتصاب به معنی واقعی کلمه مدرسۀ انقلاب است. اما بین اعتصاب تا انقلاب قطعاً مسیر بلند و سنگلاخی در پیش است که نمیتوان با هیجان و شعار طی کرد. تجربۀ تلخ شکست انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن ضدّانقلاب جمهوری اسلامی به تنهایی نشان میدهد که نه اعتصابها و نه حتی تشکیل شوراها تضمین قدرتگیری طبقۀ کارگر نیستند.
چه مثالی بهتر از اینکه در همین مجمع نمایندگان کارگری هفتتپه بلافاصله با اوجگیری اعتصاب، گرایشهای چپ و راست بروز پیدا کردند و یک طیف به زیر عبای طبقۀ حاکم خزید و طیف دیگر سر از زندان درآورد؟
تشکلهای پایهای کارگری و حتی شوراها هرچند عنصر لازم برای پیروزیاند اما کافی نیستند. به این اعتبار وسیعترین تشکلهای پایهای کارگری هم به خودی خود نمیتوانند پیروزی را تضمین کنند، مگر آنکه عنصر رهبری دخالتگر انقلابی در آن حضور داشته باشد.
به این دلیل که هرچند در مسیر مبارزه رهبران عملی ساخته و پیدا میشوند، اما این رهبران عملی طبقۀ کارگر زیر بمبارانهای ایدئولوژیک و سرکوب سخت و نرم و تاکتیکهای اتاقهای فکر طبقۀ حاکم چگونه میتوانند دوام بیاورند و قطبنما را گم نکنند؟ تشکیلاتی باید باشد که بتواند آنان را از حل شدن و زیگزاگ زدن نجات دهد؛ و بتواند به جنبش هم دشمنش یعنی سرمایهداری را بشناساند و هم بدیل آن، یعنی دولت کارگری را. به این حزب نیاز است چون این همه تجربه و آگاهی ضدسرمایهداری که ذره ذره سالها از دل مبارزات پراکنده به دست آمده، باید در یک جا جمع و محفوظ نگه داشته شود؛ تا تجارب جنبش کارگری از چهارگوشۀ دنیا در اختیار کارگران ایران قرار گیرد؛ تا پیشروان کارگری بدانند در مسیر مبارزه هر بار چه مطالبهای را جا بیندازند که چند گام مبارزۀ ضد سرمایهداری را تقویت کند؛ تا بتوانند در برابر حملات ایدئولوژیک رسانهها و کارشناسان و عوامل سرمایهداری تاب بیاورند؛ تا بتوانند نسلی مثل خود را تکثیر کنند که مبارزه را در غیابشان ادامه دهد.
چنین حزبی اکنون در صحنۀ مبارزۀ سیاسی ایران وجود خارجی ندارد، اما اگر به وجود بیاید، لیاقت این نام را نخواهد داشت مگر دهها رهبر عملی و پیشرُوی کارگری را از نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز تا هپکوی اراک و معلمان در خود داشته باشد.
کمیتۀ عمل سازمانده کارگری – ۵ آذر ۹۷