مقالۀ ارسالی: فهم لنینی امپریالیسم
توضیح بلشویک لنینیست: از دورۀ جنگ سرد تا کنون کلوب کشورهای امپریالیستی چه تغییری کرده است؟ و این تغییرات چه الزامات سیاسی را برای مارکسیستها به وجود آورده است؟ آیا چین و روسیۀ امروزی جزو کشورهای امپریالیستی هستند؟ رقابتها و مداخلات توسعهطلبانۀ جمهوری اسلامی و ترکیه و امثالهم را چهطور میتوان در عصر امپریالیسم توضیح داد؟ آیا در این کشورها با زایش پدیدهای به نام «خُرده امپریالیست» روبهرو هستیم؟
در این مقالۀ ارسالی، آرش دوستحسین تلاش کرده است به بسیاری از این سؤالات پاسخ دهد.
اهمیت این بحث در الزامات و نتایج عملی و سیاسیای است که با خود به همراه دارد. لغزش مسبوق به سابق بخشی از مارکسیستها (حتی درون طیف تروتسکیست) به سمت یکی از اطراف درگیر در تنازعات امپریالیستی، رسیدگی به بحثهای جدیتری را در مورد مفهوم امپریالیسم در عصر حاضر در دستور کار قرار میدهد.
گرایش بلشویک لنینیستها، ضمن اعلام این نکته که بحثهای منتشر در این مقاله الزاماً منعکسکنندۀ دیدگاه نظریاش نیست، اما از این دست از نقدها و بحثها بسیار استقبال میکند و امیدوار است به این بهانه بتواند در اولین فرصت با تهیۀ مطالبی جداگانه درک و دریافت خود را نسبت به این مقوله، صفبندیهای امپریالیستی و الزامات سیاسی هریک منتشر کند.
***
فهم لنینی امپریالیسم.[۱]
یا چرایی «آنتی شیطان بزرگ» بودن به جای «آنتی امپریالیست» بودن!
آرش دوستحسین
یکی از بنیادینترین دلایل مخالفت و خروج بلشویکها و انترناسیونالیستها از بینالملل دوم و تشکیل بینالملل سوم، شوونیسم و حمایت اپورتونیستی احزاب چپ و سوسیال دموکراتهای کشورهای اروپایی از سیاستهای جنگطلبانه و امپریالیستی دولتهای متبوع خودشان بود.
در حالی که لنین و بلشویکها از یکسو و لوکزامبورگ و لیبکنشت و اسپارتاکیستها از سوی دیگر با این شعار که : «دشمن در داخل است»، در برابر سیاستهای میلیتاریستی دولتهای متفق و متحد صفآرایی کرده بودند و در برابر جنگ امپریالیستی، سربازان ارتشهای درگیر را دعوت به دست کشیدن از جنگ و برگرداندن لولهی سلاحهایشان به سمت اربابان داخلی میکردند، سوسیال شوونیستها و اپورتونیستهای سوسیال دموکرات امپراتوری آلمان و اتریش-مجارستان به بهانهی استثمار طبقهی کارگر خودی توسط بورژوازی بزرگ امپریالیسم انگلستان و فرانسه، و برای قدرتگیری بورژوازی ملی، با سیاستهای میلیتاریستی ویلهلم دوم و کارل یکم همراهی کردند و از سوی دیگر احزاب خواهر آنها درانگلستان و فرانسه به بهانهی دفاع از مام میهن (بخوانید امنیت ملی) ، رای به مداخله و مشارکت در جنگی دادند (جنگ امپریالیستی اول [۱] ) که تاریخ جهان را به کلی و منطقهی ما را به شکل خاص تحت تاثیر قرار داد.
امپریالیسم)آنگونه که لنین تشریح کرده( وضعیتی از سرمایهداری است که انباشت و مونوپل مالی/ پولی سرمایه به حدی میرسد که بورژوازی ملی، دیگر در چارچوب مرزهای سیاسی خودش نمیتواند به بازتولید و انباشت ادامه دهد. در نتیجه شرکتها و بانکهایی که با به ورشکستگی کشاندن دیگر رقبای داخلی به حد مشخصی از رشد رسیدهاند، با یکدیگر اقدام به تشکیل یک کمپانی یا کنسرن میکنند تا با دیگر کمپانیها و کنسرنهای جهانی یا منطقهای به معامله یا رقابت بپردازند.
اما از آنجایی که مونوپل شدن سرمایه در یک بورژوازی ملی و رقابتهای کنسرنها در سطح منطقهای یا بینالمللی با دیگر بورژوازیهای ملی ، سوای از رقابت مالی سرمایهها به رقابتهای سیاسی و ژئوپلتیک نیز منجر میشود. در نتیجه اقتصادهای بورژوازی ملی که تبدیل به اقتصاد های امپریالیستی و نوامپریالیستی میشوند، خوی و ذاتی به شدت مهاجم و پراشتها برای دستیابی به منابع جدیدتر به اضافهی بازار مصرف جدید پیدا میکنند که دو جنگ امپریالیستی اول و دوم میان امپریالیستهای کلاسیک انگلستان و فرانسه بهمراه متفقین خود از یک سو و نو امپریالیست های آلمان و ایتالیا بهمراه متحدین خود از سوی دیگرنمونهی این خوی مهاجم و پر اشتها هستند. به قول لنین در دوران سرمایهداری – که استعماری بود- دنیا یک بار تقسیم شده، امپریالیسم تنها دورهی تقسیم مجدد جهان است.
این متن تلاش میکند خرده امپریالیسم بودن جمهوری اسلامی و نوامپریالیست بودن روسیه را مستدل و مستند کند و در نتیجه نشان دهد همراهی با سیاستهای منطقهای روسیه و ایران تحت لوای مارکسیسم وآنتی امپریالیسم ، به بهانهی رویارویی با سیاستهای فرامنطقهای ناتو، نمودی از ماکیاولیسم و تنها حمایت از نوامپریالیسمی در برابر دیگر امپریالسمهای درگیر در جنگ امپریالیستی چهارم[۲] محسوب میشود.
در اصل سوسیال شوونیستها در کنار استالینیستهای وطنی و چپهای مدافع حرم و اسد و البته افسران جنگ نرم با گفتمان «امنیت ملی»، با توسل به ماکیاولیسم – دشمن دشمن من، دوست من است- به بهانه و به اسم مبارزه با امپریالسم، که برای آنها در آمریکا خلاصه میشود و بس، در حال ریختن آب به آسیاب خرده امپریالسم شیعهی جمهوری اسلامی، که به شکل تمامعیاری به نیمهامپریالیسم روسیه وابسته است، هستند. خرده امپریالیسمی که بشدت پتانسیل تبدیل شدن به یک رژیم فاشیستی و میلیتاریستی تمام عیار را دارد.
به همین دلیل چپ ضد امپریالیست مدافع روسیه و ایران، در ادامهی خط امام «راحل»، فقط جناح چپ ناسیونالیسم و شوونیسم ایرانی است که آن را به جای ضدامپرالیست، «ضدشیطان بزرگ» مینامم. در این مقاله برای مدون کردن و تحلیل این نظریه تلاش میکنم. برای چنین تحلیلی میبایست از مقدماتی واقعی آغاز کرد، مقدماتی که نمیتوانند دلبخواهی و جزم باشند، بلکه مقدماتی که شرایط عینی و مشخص را تحلیل عینی و مشخص کند و هم از نقطهنظر تاریخی و تکوین آن، هم از نظر دیالکتیکی و فرگشت آن بتواند شرایط مشخص معاصر ما را توضیح دهد.
برای خواندن کامل متن Pdf را دانلود کنید