بحث آزاد (۲) : دربارۀ تاکتیک اعتصاب عمومی در ایران
طرح بحث (قسمت ۲)
با سلام. شما در پاسخ قبلی به صراحت گفتهای که اعتصاب عمومی از نظر شما دو چیز است:
۱- پدیدهای تاریخی – عینی و خود انگیخته آن طور که روزا لوکزامبورگ در کتاب «mass strike» تأکید کرده است.
۲- پدیدهای ارادی و آگاهانه ، یعنی پدیدهای ذهنی.
این که مارکسیستها باید اعتصاب عمومی خود انگیخته را سازماندهی کنند و حتا وقتی از طریق تحلیل شرائط عینی وقوع ان را پیشبینی میکنند باید به پیشباز آن بروند و در تبلیغات خود جای بخصوصی را به آن اختصاص دهند جزو بدیهیات است. ولی مشکل از آنجا شروع میشود که ما در مقابل اعتصاب عمومی به عنوان یک فرآوردهی عینی، اعتصاب عمومی ارادی را قرار بدهیم که بینیاز از محتوای خودانگیختهگی است، یعنی این که دستکم نیازی به ارزیابی میدانی از آمادگی پیشینی کارگران برای اعتصاب همگانی که خود بازتابی از موازنهی واقعی قوا و تناسبِ این شکل مبارزه است، ندارد. اینکه شما در پاسخ قبلی اعلام کردهاید:«در اینکه شرایط عینی و سطح مبارزۀ جنبش باید مساعد و مطلوب طرح اعتصاب عمومی باشد، تردیدی نیست»، و بعد به اعتصاب رانندگان و کارگران راهآهن اشاره کردهاید راستش خلط مبحث است، چون به این طریق شما برای اثبات اعتصاب عمومی نوع بند ۲ از نشانههای اعتصاب نوع بند ۱ استفاده میکنید، در حالی که آشکارا هم در پاسخ قبلی به وضوح از دو نوعِ مستقلِ اعتصاب عمومی، یعنی اعتصاب خودانگیخته و اعتصاب ارادی و آگاهانه سخن گفتهایدکه ربطی یه یک دیگر ندارند. در واقع شما برای اثباتِ دفاع خود از اعتصابِ غیرخودانگیخته نباید نیازی به یاری گرفتن از شرائط خودانگیختگی داشته باشید، و همانطور هم که اعلام کردهاید«مساعد و مطلوب بودن شرائط عینی و سطح مبارزهی جنبش» برای شما فقط به منظور «طرح اعتصابِ عمومی»، یعنی اعلامِ شعار آن از طرف شما لازم است نه برای خود اعتصابِ عمومی.
دوست من شما ضمن توضیح کوتاهی در مورد یک مقالهی دیگرِی از لوکزامبورگ اظهار کردهای که او هم از تاکتیک اعتصاب عمومی در هنگام آماده بودن شرائط سخن گفته است، درحالیکه همانطور که در بالا عرض شد، این موضوع جزو بدیهیات است که «در هنگام آماده بودنِ شرائط» اعتصاب، تاکتیک کمونیستها از آن متأثر شود و این نکته در همان کتاب لوکزامبورگ هم مطرح شده است و اصولاً وابستهگیِ هر تاکتیک کمونیستی به «شرائطِ آماده» برخاسته از دانش ماتریالیستی آنها است و طور دیگری نمیتواند باشد.
در مورد بند ۲ ازنفی جبرگرائی و قضا قدری بودن شروع میکنی و توضیح میدهی که مارکسیستها نباید منتظر وقوع رویدادهای عینی باقی بمانند و باید آگاهانه ساعت تاریخ را بجلو بکشند، محرک و کاتالیزور و شرائط را برای وقوع رویدادهای عینی تسهیل کنند، «جرقه» کار را بزنند و «خودمان آغاز کنیم»، و برای انجام اعتصاب عمومی «سازماندهی و تدارک» ببینیم؛ و تأکید میکنی که بخصوص از دی ماه ۹۶ شرائط خاصی فراهم شده و اعتصابات سراسری در حال انجام است.
دو برخورد به این فرمولبندی میتوان کرد؛ بند ۲ را نافی بند ۱ بدانیم و به قول روزا لوکزامبورگ اعتصابِ عمومی را مثل یک چاقوی ضامندار در جیب خود بدانیم که هر وقت بخواهیم آن را مسلح و غیر مسلح بکنیم، و عباراتی مثل «خودمان جرقه اش را بزنیم و خودمان آن را آغاز کنیم»، و آن را «سازماندهی و تدارک بکنیم» را به این معنی تفسیر کنیم، و یا این که بند ۱ را پیششرطِ بند ۲ و بند ۲ را مشروط به بند ۱ بدانیم و عباراتی مثل «ساعت تاریخ…محرک …تسهیل و کاتالیزور» را به این معنی بفهمیم. برخورد اول آشکارا برخورد سنتی آنارشیستی است و برخورد دوم برخوردِ مارکسیستی.
در مورد چکیدهی نظر روزا در کتابِ فوق، شما اصرار داری که او فقط برای نشان دادن جنبهی خودانگیختهی اعتصابِ عمومی کوشش میکند و بنابراین از این لحاظ کتاب کاملی نیست. در حالی که هدفِ اصلی او از طرح مسأله برخورد به انحرافِ ولونتوریستی در برخورد به اعتصاب عمومی از موضع یک مبارزِ ماتریالیست بوده است. روزا ضمن نشان دادن اعتصاب عمومی به عنوان یک ضرورت عینی، هم بر ارادهگرائی رهبران سوسیال دمکراسی خرده میگیرد که تحت تأثیر دیدگاه انگلس علیه اتحاد باکونینیها و همچنین تحتِ تأثیر لَختیِ سالها کارِ پارلمانیِ خود، موضعی نهیکننده نسبت به آن داشتند، و هم بر ارادهگرائیِ آنارشیستها که همزمان با نفی هرگونه کارِ سیاسی و هرگونه تلاش برای کسب قدرت سیاسی، با یک ارزیابی خیالی از امکانِ تجهیزِ مالی و آمادهسازیِ طبقهی کارگر (شرائطِ عینی)، اعتصاب عمومی در کل یک کشور و یا همزمان چند کشور را به عنوان شکل مبارزهای همیشه قابلِ اجرا که متکی به جایگاهِ اقتصادی بالفعل طبقه در راوبط تولید سرمایهداری است تا حد وسیلهی سرنگونی بورژوازی ارتقا میدادند. روزا اعتصاب عمومی را شکلی از مبارزه میداند که در وضعیت سیاسیِ خاصی امکان بروز مییابد و به عنوان نیروی کمکی خیلی مهمی همگام با مبارزهی سیاسی کارگران برای سرنگونی بورژوازی قابل سازماندهی است.
شما در پاسخ قبلی صریح گفتهاید نه تنها اعتصاب عمومیِ ارادی را ممکن میدانید بلکه حتا شکل به خصوصی از آن که به سنگربندی خیابانی منجر میشود را به عنوان تاکتیکِ خودتان برای موقعیت ما تجویز میکنید. در واقع شما یک شکل از پیش آمادهی اعتصاب را از میان چند گزینه دیگر به عنوان یک پروژه برای اجرا انتخاب میکنید. اشارهای که در این گزینشِ خود به انگلس میکنید در صورتی برای دیدگاه شما معتبر خواهد بود که نشان بدهید در آنجا انگلس عاملِ خودانگیختهگی را نفی میکند. همان طور که میدانید لوکزامبورگ همین سنگربندیهای خیابانی را هم مثل اعتصاب عمومی فرآوردهی شرائط عینی میداند. بنابراین شما از ریشه با نظر لوکزامبورگ مخالف هستید و اگر ثابت کنید که انگلس هم مثل شما فرایندِ اعتصابِ عمومی تا سنگربندی خیابانی را یک روند ارادی و پروژهای میدانسته است در مقابل لوکزامبورگ یک حامی بزرگ خواهید داشت. انگلسی که تا آنجا که خاطرم هست، به دلیل خیابان بندیهای جدید که امکان استفاده از توپ را مهیا میکرد(شرائطِ مادی)، دیگر سنگربندی خیابانی را به عنوان یک شکل موفق مبارزه در انقلابات نامحتمل میدانست.
وقتی شما در ادامه « تمایز درک مارکسیستی » خودتان را با آنارشیستها به این محدود میکنید که برعکس شما « از منظر آنها اعتصاب عمومی سلاحی است که جای قیام مسلحانه و جای خود انقلاب را میگیرد»، همزمان از راه برهان خلف در حال اعلام این نکته هستید که از لحاظ ارادی بودن اعتصاب عمومی با آنارشیستها در توافق کامل قرار دارید و اختلافتان منحصر به این است که آنها اعتصاب عمومی را به عنوان تنها وسیلهی سرنگونی بورژوازی میدانند، در حالی که شما آن را تا حد تنها پیششرط برای تنها وسیلهی انقلاب یعنی قیام مسلحانه (که باز به طور ارادی در مورد وضعیت مشخصِ ما آن را منحصر به سنگربندی خیابانی میکنید) تنزل میدهید.
قول میدهم که اگر در مواد آنارشیستی جستجو کنید، اصلی به عنوان نفی قیام مسلحانه نخواهید یافت. در نوشتهی «The Bakuninists At Work»، انگلس ضمن نشان دادنِ ناممکن بودنِ راه اندازی ارادیِ اعتصاب عمومی در ابعادِ مهم(مقایسهی کلان شهر صنعتیِ بارسلون و شهرک ۳۰۰۰۰ نفری الکوی)، برخی اقدامات مسلحانهی اتحادیه باکونینیها را متذکر میشود و حتی در پاراگرافی از همین نوشته که روزا لوکزامبورگ در آغازِ کتابِ خود آورده است ضمن اشاره به این که در برنامهی باکونینیها اعتصاب عمومی اهرمی است که انقلاب اجتماعی با آن «آغاز میشود»، به نظر آنارشیستها مبنی بر انهدام قهری مراکز قدرتِ بورژوازی در صورت کنار نرفتن بورژوازی بر اثر اعتصابِ عمومی کارگران پس از یک اخطار ۴ هفتهای و تهاجم بورژوازی برای شکستنِ اعتصاب که همهی فعالیتها را در یک کشور و یا همهی کشورهای صنعتی و یا همهی دنیا متوقف کرده است، اشاره میکند:
In the Bakuninist programme a general STRIKE is the lever employed by which the social revolution is started. One fine morning all the workers in all the industries of a country, or even of the whole world, stop work, thus forcing the propertied classes either humbly to submit within four weeks at the most, or to attack the workers, who would then have the right to defend themselves and use this opportunity to pull down the entire old society.
البته من همهی آثار باکونین را نخواندهام ولی مطمئنم که نفی مبارزهی مسلحانه از آدمی که مارکس را به اتهام سخنرانی در هلند پیرامون امکان انتقال مسالمتآمیز قدرت در برخی کشورهای کوچکترِ اروپا، سازشکار و بورژوا میخواند کاملاً بعید است.
باکونین با سرنگونی قهری بورژوازی مشکلی ندارد، بلکه با سرنگونی آن تحت رهبری حزبی محلی برای کسب قدرت سیاسی پرولتاریای شهری مخالف بود. او مارکس وانگلس و حزب سوسیال دموکرات آلمان را متهم میکرد که برخلاف برنامهی انترناسیونال به دنبال تشکیل دولتی از نوع چهارم در آلمان به نفع پرولتاریای شهری پس از سرنگونی بورژوازی هستند.
اما اجازه بدهید پس از این رودهدرازی وارد بحث شرائط مشخص خودمان بشویم:
شما چند بار در پاسخهایتان به شرائط پس از دی ماه و شورشهای خیابانی و نیز اعتصاب رانندگان و کارکنان راهآهن به عنوان توجیهی برای شعار اعتصاب عمومی اشاره کردهاید که من کل محتوای استدلالی نهفته در آن را خلاصه میکنم:
شما شرائط فعلی را چنین تصویر میکنید:
«شورش دیماه و تداوم آن در سطح جدیدی در مردادماه، اینبار همزمان با اعتصابات سراسری کامیونداران و کارگران راهآهن و غیره، یک شرایط معمول و عادی نیست، بلکه به اعتقاد ما یک موقعیت بکر است برای نه فقط طرح این مسأله در بین پیشروهای جنبش کارگری، که برداشتن گامهای عملی برای تدارک آن» .
اولاً به نظر من شما شرائط فعلی را کامل نمایش ندادهاید. بین شورشهای دی ماه ۹۶ و مرداد ماه ۹۷ سرکوب قهری کارگران هفت تپه، خروج کارگران هپکو و تظاهرات خیابانی در ۱۶ بهمن ، گسترشِ افقی و اضافه شدن ِگروههای دیگر مثل دختران خیابان انقلاب و دراویش گنابادی به عرصه مبارزهی خیابانی و تداوم اعتراضاتِ مالباختگان، صدور بیانیههای پیاپی و سراسیمهی اپوزیسیون راست داخل و خارج و پس از لختی و اعتراضهای کشاورزان اصفهان و اعتصاب مهم و طولانیِ کامیون داران در خرداد ماه ۵۷ را داریم که مواد و مصالح متنوعی را با خود به عرصهی مبارزه آورد.مرداد ۹۷ نه تنها ادامهی اعتصاب کامیونداران(که به نظر خیلی کم رونقتر از دور اول میرسد) و کارکنان راهآهن بلکه همزمان اعتراضات خیابانی قوی در منطقهی صنعتی امیرکبیر اصفهان، اعتراضات خیابانی در شاهین شهر، کرج ، گوهر دشت، تهران و شیراز و… را هم همراه داشت که از لحاظ سیاسی بازتاب خیلی مهمتری از دو اعتصاب نامبرده در جامعه و حاکمیت داشت.
در این میانه به جز چند شرکت بزرگ ورشکسته مثل نیشکر هفت تپه، گروه ملی اهواز، آذرآب، هپکو و..جای خالی چند هزار شرکت بزرگ با بیش از ۲/۵ ملیون کارگر صنعتی خالی است که در سکوت مطلق به سر میبرند، ایران خودرو، پالایشگاهها، پتروشیمیها، ذوب آهن، فولاد مبارکه ، سایپا و…شرکتهای دولتی بسیار بزرگ .
گذشته از وضع خاصِ چند شرکت بزرگِ خصولتی ورشکسته که ماهیت اعتصابات و اعتراضات در آن اساساً حقوق معوقه و شدیداً دفاعی است، ما با چه گرایش اعتصابی تهاجمیِ تدارک شدهای رو به رو بودهایم؟ شاید بتوان اعتصاب کامیون داران در دور اول را تنها نمونهی یک اعتصاب عمومی تهاجمی دانست که تنها علت خصلت تهاجمیِ آن و تداومِ موفقیت نسبی آن در توانائی معیشتی آنها و فضای وسیع و نوعاً خیابانیِ اعتصاب آنها دانست که سرکوب را تا اندازه ی زیادی مشکل میکند. ضمن این که میدانیم نمایندگان آنها شبانه مورد تعرض و ارعاب قرار گرفتند و موفقیتِ شایانی هم که موجب امیدواری و اشاعهی فکر اعتصابِ عمومی بشود به دست نیامده است.
گفتهاید :«اینکه همین امروز از دلِ اعتراضات کامیونداران بنری بیرون میآید که خطاب به معلم و کارگر، درخواست حمایت و پیوستن به اعتصاب را میدهد و درک میکند که «یک دست صدا ندارد»، شاخص خوبی است برای سنجیدن فضای عمومی جامعه به نفع اعتصاب عمومی». چرا نمیگوئید ماهها اعتصاب و درگیری نیشکر و هپکو و آذرآب حتی با یک اعتصاب حمایتیِ چند دقیقهای از طرف کارگران یک شرکت بزرگ مثل فولاد مبارکه یا ذوب آهن و یا حتا از طرف خودِ آنها به یکدیگر مواجه نشد و یا حتی تا فقط با یک بیانیه یا بنر؟ یا به نفع همین کامیونداران؟ آیا این شاخصی بسیار بد علیه فکرِ اعتصاب عمومی نیست؟
پرسیدهاید که « اگر شرائط فعلی برای طرح اعتصاب عمومی مناسب نیست، پس مشخصات شرائط مناسب چیست؟»
چرا ما باید در جست و جوی شرائط مناسب برای اعتصاب عمومی باشیم؟ این فکر سمج از کجا سرچشمه میگیرد که سرانجام روزی باید شرائط مناسب برای این شکلِ معینِ مبارزه فراهم شود؟ آیا این به معنیِ تحمیل خودمان به شرائطِ عینی و وارونه دیدنِ روابط نیست؟ همانطور که اشاره شد شما فکری در ذهن خود دارید که به دنبال شرائطِ «طرح کردنِ» آن میگردید و در هر حال در دنیای گستردهی واقعی همواره میتوان نشانههائی برای «حقانیت» هر فکری پیدا کرد. به عنوان یک ماتریالیست پرسش صحیح ما در واقع باید این باشد که:
شرائطِ فعلی برای « طرح کردنِ » چه مضمون و شکلی از مبارزه مناسب است؟
با طرح این پرسش شرائط برای جست و جوی کاملی مهیا میشود که گام اول آن کوشش برای شناختِ ساز و کارِ دینامیکِ تضادهای مهمی است که روشهای مبارزهی طبقهی کارگر ما در رابطه با آنها شکل میگیرد و امکان سازماندهی و رشد مییابد.
رفقا با خودمان روراست باشیم، با یک گل بهار نمیشود. اگر مثلاً آقای اسماعیل بخشی به عنوان نمایندهی شرکتی که همیشه چندماه حقوق معوقه دارد و مدام در جهت «تعدیل نیرو» حرکت میکند و از اوضاع و احوال بر میآید که آن را فعلاٌ به حالِ خود رها کردهاند، در حضور جمعی از کارگرانی که با شعار ما گرسنهایم اعتصاب میکنند خطاب به کل جامعه بگوید که شوراهای کارگری در این وضعیت بجرانیِ مملکت باید کل کشور را اداره کنند و بر حکومت هم نظارت کنند، و به عنوان یک الگو اظهار کند که ما این کار را در هفت تپه آغاز کردهایم، ما باید چه فکری بکنیم؟ آیا مثل برخی این توهمات را در بوق و شروع به ساختن سرود ملی برای حکومت شورائی قریبالوقوع بکنیم و آن را «شاخصی» برای استقرار سوسیالیسم بدانیم، یا این که محتاطانه از این فضای وهمآلود خارج شویم و بر آمار و ارقام و ساختارِ عمومی جامعهی سرمایهداری استبدادیای که در آن فعالیت میکنیم تمرکز کنیم و به یک نظریهی تاکتیکی برسیم که مهمترین تضادهای جامعه را به صورت یک مجموعهی دینامیک پیش روی ما مجسم کند و ما را در تشخیص شعارها و اتخاذ تاکتیکهای مناسب توانا کند؟
در موقعیت مشخص ما معنی این حرف من چه میتواند باشد؟
وضعیت فعلی سیاسیِ جامعه را سه تضادِ فعال مشخص میکند که هر یک به دورهی بحرانی خود وارد شدهاند و از آنجا که جمهوری اسلامی عنصر مشترک همهی آنها است، سهپایهی بحرانی را تشکیل دادهاند که در آن حل هر یک از تضادها موکول به حل دو تضاد دیگر میشود: بحران تثبیت خارجی یا ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی و کشور (طرف مقابل:قدرتهای امپریالیستی و منطقهای)، بحران تثبیت قدرت جمهوری اسلامی و قدرت سیاسی در کشور (طرف مقابل:رقبای جناحی) و بحران تثبیت داخلی جمهوری اسلامی و کشور (طرف مقابل:مردم) سه تضاد مزبور هستند. تکوین این سه پایهی بحرانی فرآوردهی تاریخ شکلگیریِ جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم بحران در بطن ساختار سرمایهداری استبدادی در کشور است.
قبل از پرداختن به هر شکل مشخصی از مبارزه و برای این که به عنوان مارکسیست از موضع طبقهی کارگر ایران در این زمینه فعالیت کنیم ابتدا باید بتوانیم بر اساس تحلیلِ این سهپایه بحرانی محتملترین دورنمائی را تخمین بزنیم که پیش روی جامعه قرار دارد. آنگاه برای رسیدن به بالاترین راندمان در چارچوب حل تضادِ «تثبیت داخلی» با توجه به موقعیت عینی و ذهنیِ طبقهی کارگر و تشکلهای مارکسیستی به این پرسش پاسخ دهیم که گرانیگاهِ سازمانیابی طبقهی کارگر از لحاظ مضمون مبارزه، نوع سازمان و تاکتیکهای مبارزاتی در جغرافیای این سهپایهی بحران باید در کجا قرار داشته باشد؟
به عنوان محصولات اجتماعیِ ناشی از بحران تثبیت داخلی (تضاد میان طبقهی کارگر و بقیهی زحمتکشان و روشنفکران مربوطه با سرمایهداریِ استبدادی که در هیئت جمهوری اسلامی چهار دهه حضور دارد) دو منبع انرژیِ انباشتهی خودانگیختهی مردمیِ در کشور فعال است که هر یک به تناسب معبرهائی که برای عبور خود در محیط استبدادی مییابند و در حدِ آگاهی جنینی نهفته در خود در حال تبدیل شدن به اعتراضهای سیاسیِ همگانیِ خیابانی و اعتصابها و اعتراضات صنفی هستند. انرژی انباشتهی سیاسیِ خودانگیخته با مضمون سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان نمایندهی سرمایهداری استبدادی، و انرژی انباشتهی اقتصادیِ خود انگیخته با مضمون مبارزه برای بهبودِ شرائطِ زندگی که در هر گام به سد ماشینِ سرکوبِ رژیم استبدادی بر میخورد.
در ادامهی پرسش بالا باید نتیجه گرفت که در وضعیت ما و با توجه به دورنمای محتمل کدام یک از این دو منبع انرژی میتواند مادهی لازم برای ایجاد گرانیگاه سازمانیابی طبقهی کارگر و زحمتکشان جامعه را ایجاد کند، و قابلیت تبدیل کدامیک به دیگری در این وضعیت با پشتیبانیِ استبدادِ ساختاریِ موجود بیشتر است؟ بازتابِ تحولات کدامیک از این منابع میتواند به مأخد مادیِ تاکتیکهای اصلیِ ترویجی، تبلیغی و سازماندهی و سازمانیابی نیروهای چپِ قادر به عمل تبدیل شود؟
سازماندهی مبارزات خیابانی «به معنی وسیع کلمه» و در تناسب با مانورهای سرکوب رژیم، تشکیل سازمانهای سیاسی وسیعِ کارگری، انجمنهای سیاسیِ منطقهای و ورود به مسیری که بر اساس موازنهی قوا دفاع و حملهی متناسب برای حفظ و توسعهی این ارگانیسمها را ممکن سازد که جبراً ماهیتی طولانی و پر پیچ و خم دارد، یا سازمان دادن اعتصابهای سراسری در سازمانها و شرکتهای بزرگ دولتی با مضمون مطالبات صنفی که در ظرف مدت کوتاهی ساز و کار اقتصادیِ کشور را فلج کند و زمینه را برای مواجههی نهائی و سنگربندیِ خیابانی و سرنگونی فوری فراهم کند؛ کدام یک؟
پاسخ
۱-الف: نوشتهاید“: « شما هم اینجا و هم در پاسخ قبلی به صراحت گفتهای که اعتصاب عمومی از نظر شما دو چیز است» و بعد پایینتر تکرار کردهاید: «آشکارا در پاسخ قبلی به وضوح از دو نوعِ مستقلِ اعتصاب عمومی، یعنی اعتصاب خودانگیخته و اعتصاب ارادی و آگاهانه سخن گفتهایدکه ربطی به یک دیگر ندارند».
در صورت لزوم پیام را دوباره گوش دهید. ما در پاسخ قبلی صحبت از «دو چیز» نکردیم؛ بلکه صحبت از دو «جنبه» از یک چیز (یعنی پدیده «اعتصاب عمومی») کردیم (وجه خودانگیخته و وجه ارادی). اینکه در هر اعتصاب عمومی ترکیب و نقش این دو وجه خودانگیخته یا ارادی (آگاهانه)، چقدر باشد بستگی به شرایط و نوع آن اعتصاب عمومی دارد. اما تقریباً در تاریخ ما با هیچ نمونهای از «اعتصاب عمومی کاملاً و مطلقاً خودانگیخته» روبرو نیستیم. در همۀ انواع اعتصاب عمومی ترکیبی از خودانگیختگی و دخالت آگاهانه وجود دارد (حتی در اعتصاب عمومی ۱۹۰۵ هم که سنگ بنای درک رزا بود از آنچه او یک اعتصاب عمومی خودانگیخته میدانست، وجود عناصر آگاهانه انکارپذیر نیست؛ مثلاً جرقۀ اولیه اعتصابات ۱۹۰۵ از کارخانه پوتیلوف به فراخوان یک اتحادیۀ فرمایشی-پلیسی از بالا بود و سپس اوضاع از دست آن اتحادیه به سرعت در رفت).
ب: در اینکه پیش کشیدن بحث اعتصاب عمومی «نیازی به ارزیابی میدانی از آمادگی پیشینی کارگران برای اعتصاب همگانی دارد» (و «خود بازتابی از موازنهی واقعی قوا و تناسبِ این شکل مبارزه است») بایکدیگر اختلاف نظری نداریم. ظاهراً اختلاف ما آنست که ما شرایط کنونی را برای یک اعتصاب عمومی مهیا و شما آن را نامهیا میدانید. ما با اشاره به اعتصابات سراسری کامیونداران و کارکنان راهآهن و دهها اعتصاب روزانه (که اذعان داریم وجه خودانگیخته در آن بارز است) و همینطور با اشاره به اعتراضات سیاسی در دو مقطع دی ۹۶ و مرداد امسال، سعی کردهایم مهیا بودن شرایط عینی و ذهنی را توضیح دهیم. اما چون شما دو وجه خودانگیخته/ارادی را نه دو جنبه مختلف در هر اعتصاب عمومی، بلکه دو شیوۀ متفاوت از اعتصاب عمومی و بیربط به هم برداشت کردید بنابراین مثالهایی که من از اعتصابات سراسری اخیر آوردهام را «خلط مبحث» نامیدهاید.
در مورد کتاب رزا، درست میگویید که تلاش او برای مقابلۀ تؤامان با سران اتحادیهها (و رهبری سوسیال دموکرات) از یک سو و گرایش آنارشیستی از سوی دیگر بودهاست. ما در این اختلافی نداریم و درون سایت گرایش نیز به قدر کافی به نظرات رزا پرداختهایم. مسأله آن بود که اولا رزا عمدۀ ارزیابی خود را بر مبنای اعتصابات ۱۹۰۵ گذاشته بود؛ ثانیاً در تقابل با بوروکراسی حاکم بر اتحادیهها و حزب سوسیال دمکرات سر ترکهاش را به سمت خودانگیختگی اعتصاب عمومی خم کرده بود و گمان میکرد تقابل بوروکراسی با تودههای در حرکت، نهایتاً در جریان یک اعتصاب عمومی آنها را به حاشیه جارو و منزوی خواهد کرد. ثالثاً بر این تصور بود که اعتصاب عمومی به تنهایی میتواند بر ناموزونی و غیرهمسانی سطح آگاهی تودههای درگیر اعتصاب غلبه کند. به این ترتیب رزا هم نقش یک تشکیلات سیاسی انقلابی را دستکم (و البته نه نادیده) میگرفت و ضمناً به وزن و اهمیت بخشهای پیشتاز جنبش کارگری در اعتصاب عمومی توجه نداشت. درحالیکه ما بعد از رزا یک قرن تجربههای متنوعی از انواع اعتصاب عمومی داشتهایم. در اعتصابات سراسری ۱۹۰۵ ، سوسیال دموکراتها کاملاً مبهوت بودند و بارها اذعان کردند که از جنبش عقب افتادهبودند و تازه در یک آزمایشگاه زنده بسیاری مسائل جنبش را توانستند فرموله کنند. اما در اعتصابات سراسری ۱۹۱۷ ، برخلاف ۱۹۰۵، با آنکه هنوز وجه خودانگیخته غالب بود، هم منشویکها و هم بلشویکها نقشی بسیار فعال و دخالتگرانه در جهتدهی به اعتصابات داشتند؛ مدام با رهبران کارگری وارد مشورت و بحث میشدند که آیا در این لحظه بهتر است پیشروی کرد یا عقبروی و چرا. این همان وجه آگاهانه و ارادی یک اعتصاب عمومی است (آن هم در بطن اعتصابی که بهرحال وجه خودانگیخته در آن غالب بود -۱۹۱۷).
پاسخ به استدلال شما دربارۀ «تدافعی» بودن اعتصابات کارگری کنونی:
پرسیدهاید: «گذشته از وضع خاصِ چند شرکت بزرگِ خصولتی ورشکسته که ماهیت اعتصابات و اعتراضات در آن اساساً حقوق معوقه و شدیداً دفاعی است، ما با چه گرایش اعتصابی تهاجمیِ تدارک شدهای رو به رو بودهایم؟»
مشکل بحث شما در اینست که هم «ماهیت» یک اعتصاب را ثابت درنظر میگیرید و هم آن را با دلایل اولیۀ بروز اعتصاب یکسان میگیرید و با وجود اتکای زیادتان به بحثهای رزا لوکزامبورگ، عجالتاً در این مورد به مهمترین بحث او مبنی بر تبدیل اعتصابات اقتصادی به سیاسی و بالعکس بیاعتنا هستید.[۱]از این گذشته از بحث شما چنین برمیآید که اعتصابات اقتصادی را تدافعی میدانید و اعتصاب سیاسی را تهاجمی که این خود یک تقسیمبندی بیدلیل و نادرست دیگر است.
ما اعتصاباتی از نوع هفتتپه و هپکو و فولاد را تهاجمی میدانیم. در مورد تمام این اعتصابات هرچند جرقه و محرک شروع اعتصاب خواستههای صرفاً اقتصادی و فوری مثل حقوق معوقه بود اما بلافاصله به مطالباتی مثل «لغو خصوصیسازی»، «آزادی کارگر زندانی» یا در موردی مثل هپکو به «مرگ بر دیکتاتور» و همینطور اعمال درجهای از «کنترل کارگری» ارتقا پیدا کرد. حتی از لحاظ عملی نیز این اعتصابات، بطور غیرقابل انکاری «تهاجمی» بودند چون همیشه یا به تظاهرات خیابانی (در مورد هپکو – تظاهرات متحدانه با کارگران آذرآب) یا به بستن راهآهن مرکزی (هپکو و فولاد اهواز) یا بستن جاده ترانزیتی (هفتتپه) و در مواردی بیرون انداختن مدیران بالایی یا حراست و همینطور درگیری با نیروی انتظامی منجر میشدند. اگر این اعتصابات تهاجمی نبود، اعتراضات خیابانی مشترک هپکو و آذرآب که سایر شهروندان را هم پشت خودش کشیده بود به قول فرماندار اراک، این شهر را به سطح قرمز امنیتی نمیرساند ؛ یا دلیلی نداشت که پای شورای تأمین استان به مسألۀ هفت تپه کشیده شود و کارفرما زیر فشار تن به برگزاری انتخابات آزاد و غیره بدهد. یا همینکه چندماه پیش علیرغم بحران اقتصادی، دولت زیر فشار اعتراضات کارگران و نگرانیهای امنیتی، ناخواسته ناچار به لغو خصوصیسازی هپکو شد و مسئولیتش را پذیرفت، یعنی این اعتصابات به قدر کافی تهاجمی بوده که دولت را در مورد مالکیت وادار به عقب نشینی کند و نقشههای چیدهشده برای تغییر کاربری زمین و سلاخی کردن این کارخانه به هم بخورد.
بنابراین به همان ترتیب که یک اعتصاب صنفی هم به سرعت میتواند «سیاسی» شود، وجه «تدافعی» یک اعتصاب با پیشروی میتواند به سرعت «تهاجمی» شود.
پرسیدهاید که: «چرا نمیگوئید ماهها اعتصاب و درگیری نیشکر و هپکو و آذرآب حتی با یک اعتصاب حمایتیِ چند دقیقهای از طرف کارگران یک شرکت بزرگ مثل فولاد مبارکه یا ذوب آهن و یا حتا از طرف خودِ آنها به یکدیگر مواجه نشد و یا حتی تا فقط با یک بیانیه یا بنر؟ یا به نفع همین کامیونداران؟ آیا این شاخصی بسیار بد علیه فکرِ اعتصاب عمومی نیست؟»
اولاً تا جائیکه مربوط به حمایت کلامی و مجازی (در سطح صدور بیانیه و بنر و غیره میشود) این حمایت از سوی بخشهایی مثل سندیکای شرکت واحد و سندیکای هفتتپه و تشکلهای معلمان کمابیش صورت گرفته است و مدام اخبار اعتراضات دیگر بخشها را بخشاً به شکل رفع تکلیف پوشش میدهند. اما موضوع اختلاف ما با این سبک کار بر سر اینست که در این دست حمایتهای کلامیِ سران اتحادیه در قالب بیانیه یا بنر، پایهها درگیر نمیشوند. درصورتیکه مسألۀ اساسی -به لحاظ آگاهی و همبستگی طبقاتی – بر سر آنست که پایههای کارگری باید درگیر این همبستگی طبقاتی بشوند تا بر روی خودشان هم تأثیر بگذارد. شما از نبود چنین «حمایتی» (مثلاً در قالب اعتصاب نمادین)، رأی به نامهیا بودن شرایط اعتصاب عمومی میدهید.
حال آنکه ما از به رسمیت شناختن این خلأ، نتیجۀ عملی میگیریم! چون وظیفۀ جاانداختن و درگیر کردن پایهها در حمایت را بهرحال بر دوش «پیشروهای کارگری» و به واسطه دخالت آگاهانه و هدفمند میبینیم. به همین خاطر است که این حوزه را خالی نمیگذاریم تا پایههای کارگری روزی روزگاری به طور اتومات به ضرورت همبستگی از اعتصابات در سایر بخشها برسند. شاید برای همان ۵ دقیقه اعتصاب نمادین در یک بخش به نشانه همبستگی با بخش دیگر به ۵ هفته یا ماه تلاش و پیگیریِ عناصر پیشرو نیاز باشد ؛ اما به مجرد اینکه این سبک از حمایت درون بخشهای جلوتر جنبش کارگری جا بیافتد، به سرعت به سایر بخشها هم سرایت خواهد کرد (برای اینکه سنجهای از این سرعت «انتقال» داشته باشید کافی است به شعارهایی که در یک کارخانه فریاد میشود و به سرعت کارخانۀ دیگر آن را برمیدارد طی همین چند ماهۀ اخیر نگاه کنید).
۲- در مورد توهمی بودن شعار تشکیل شورا در این فاز اختلاف نظری نداریم و بخش عمدۀ آن را اتفاقاً محصول انحرافات مارکسیستی مواضع تئوریک جریانی از اپوزیسیون میدانیم و آن را نقد کردهایم[۲].
در اینکه انتخاب و گزینش هر تاکتیکی نیز باید بسته به شرایط عینی و ذهنی و توازن قوا باشد هم شکی نیست و خود ما بارها بر آن تأکید کردهایم. مسأله میماند پاسخ ایجابی و کنکرت شما به این سوال که بالاخره به نظر شما پس «شرایطِ فعلی برای طرح چه مضمون و شکلی از مبارزه مناسب است؟»
اینجاست که شما وقتی به قسمت نتیجهگیری میرسید با طفرهرفتن از صحبت کنکرت، در لفافه صحبت از دو نوع منبع انرژی برای اعتراضات کنونی میکنید: اول-اعتراضات ضداستبدادی و دوم-اعتراضات صنفی (بدیهی است که هر دو در سطح مبارزۀ دموکراتیک هستند). آنگاه معتقدید که باید پرسید « مأخد مادیِ تاکتیکهای اصلیِ ترویجی، تبلیغی و سازماندهی و سازمانیابی نیروهای چپِ قادر به عمل» کدامیک از این دو منبع است؟! و طبق گفتۀ شما آن منبع، « گرانیگاه سازمانیابی طبقهی کارگر و زحمتکشان جامعه » خواهد بود.
درحالیکه در تمام این استدلال از به کار بردن هر نوع ادبیات مارکسیستی یا طبقاتی جا خالی دادهاید. در تمام صحبت شما معلوم نیست که این «گرانیگاه سازمانیابی طبقۀ کارگر» قرار است برای چه هدف یا کاری صورت گیرد؟ هدف براندازی جمهوری اسلامی است؟ یا هدف براندازی دولت سرمایهداری (فارغ از این شکل ویژۀ امروزش یعنی ج.ا ) است؟ به معنای دیگر از آنجایی که صراحت طبقاتی در پاسخ شما گم بود. پس بگذارید سرراست از شما بپرسیم که فهم شما از مرحلۀ انقلاب آتی چیست و آیا به عنوان مارکسیست وظایف آتی انقلاب ایران را دمکراتیک میدانید یا سوسیالیستی؟
سوال محوری برای شما آنست که «گرهگاه سازمانیابی کارگران و زحمتکشان» بیشتر بر مسائل ضداستبدادی است یا مسائل صنفی! حال آنکه سوال محوری برای ما آنست که کدامین حوزههای اعتراضی هستند که بالقوه قابلیت پیوند با یک مبارزۀ ضدسرمایهداری را دارند؟ از همین روست که مسائل صنفی امروز و مسائل دموکراتیکی مثل ستم ملی و ستم جنسی و غیره برای ما گرهگاهی میشود.
ثانیاً از تمام این حرفها گذشته، نوشتهتان را با یک پاراگراف بسیار عجیب[۳] تمام میکنید که از آن فقط میتوان نتیجه گرفت نویسنده یا کلاً برای اولین بار است که با ما برخورد میکند و کمترین زمانی برای خواندن بحثهای ما یا دنبال کردن سبک کار یا حتی نیمنگاهی به اصول و چشمانداز ما نکردهاست یا چون به هر ترتیبی میخواهد «اعتصاب عمومی» را ناممکن و ناکارآمد نشان دهد، جوری بازنمایی کرده است که گویی «اعتصاب عمومی» برای ما امری استراتژیک بودهاست! درحالیکه حداقل مسئولیت سیاسی شما برای وارد شدن به یک بحث حکم میکند که حداقل نیم نگاهی به دو سند پایهای ما انداخته باشید.
شما در توضیحاتتان صحبتهای گنگی از لزوم تشکیل «انجمنهای سیاسی» و «سازمانهای سیاسی وسیع کارگری» میکنید بدون اینکه قادر باشید هیچیک از این عناوین کلی را به شکلی کنکرت (و با مصداق) درون یک بحث مارکسیستی به کار ببرید. برخلاف کلیگوییهای شما که معلوم نیست از چه سازمانهایی و با چه برنامۀ طبقاتی صحبت میشود؛ ما سالهاست در مورد «سازمان سیاسی» که در حال تدارک برای آن هستیم (یعنی تشکیلات لنینیستی یا حزب پیشتاز انقلابی)، نه فقط بحثهای کنکرت شفاهی و کتبی زیادی کردهایم، بلکه گامهای “ابتدایی” عملی در جهت این هدف نیز برداشتهایم (تشکیل کمیته و هستههای سوسیالیستی داخل کشور). این سازمان سیاسی هم به جای یک «چپِ قادر به عمل» که معلوم نیست چیست، مختصِ کارگران پیشتاز سوسیالیست انقلابی است .
«اعتصاب عمومی» نه قرار است مسائل سازمانیابی جنبش را حل کند و نه تضادی با تظاهرات خیابانی و قیام مسلحانه و حتی ایجاد سندیکا و غیره دارد. تمرکز تاکتیکی بر مسألۀ اعتصاب عمومی در این فاز، مسألهای تاکتیکی مربوط به این فاز است و سایر مسائل سازمانیابی به قوت خود باقی است. اما اعتصاب عمومی قطعاً حل این مسائل را (نسبت به شرایط کنونی) تسهیل میکند.
در همین راستا اخیراً مجموعه بحثهایی در مورد مسائل تاکتیکی جنبش (با تمرکز بر نقد شعارهای اصلی احزاب اپوزیسیون و نیرویی که بر آن متمرکز کردهاند) منتشر کردهایم که لینک آن را میگذارم:
ا- طرح بحث:
https://leninist.org/1397/06/14/تاکتیک-سازمان-یابی-جنبش/
۲- نقد پروژۀ اتحادیۀ سراسری
https://leninist.org/1397/06/15/نقد-اتحادیه-سراسری/
۳- نقدی بر پروژۀ تشکیل مجامع عمومی و شورا
https://leninist.org/1397/06/18/نقد-مجمع-عمومی-و-شورا-حکمت/
[۱] لنین نیز در یکی از مقالات خود که به بررسی دقیق و آماری اعتصابات سراسری ۱۹۰۵ میپردازد، تبدیل دیالکتیکی اعتصاب صنفی و سیاسی به یکدیگر را به خوبی در طول سال ۱۹۰۵توضیح میدهد:
https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1910/ssir/index.htm
خلاصه مختصرشدۀ توضیحات لنین در این مقاله را در لینک زیر میتوانید بیابید.
https://leninist.org/1397/06/25/اعتصاب-عمومی-لوکزامبورگ-لنین-تروتسکی/
[۲] . https://leninist.org/1397/06/18/نقد-مجمع-عمومی-و-شورا-حکمت/
[۳] . «سازماندهی مبارزات خیابانی «به معنی وسیع کلمه» و در تناسب با مانورهای سرکوب رژیم، تشکیل سازمانهای سیاسی وسیعِ کارگری، انجمنهای سیاسیِ منطقهای و ورود به مسیری که بر اساس موازنهی قوا دفاع و حملهی متناسب برای حفظ و توسعهی این ارگانیسمها را ممکن سازد که جبراً ماهیتی طولانی و پر پیچ و خم دارد، یا سازمان دادن اعتصابهای سراسری در سازمانها و شرکتهای بزرگ دولتی با مضمون مطالبات صنفی که در ظرف مدت کوتاهی ساز و کار اقتصادیِ کشور را فلج کند و زمینه را برای مواجههی نهائی و سنگربندیِ خیابانی و سرنگونی فوری فراهم کند؛ کدام یک؟ »