بخش ۲- نقدی به پروژه تشکیل «اتحادیه سراسری»
متن پیاده شده:
پروژۀ تشکیل «اتحادیۀ سراسری» همانقدر که خیلی زود مطرح شد، خیلی زود هم به حاشیه رفت، بنابراین نیازی به تمرکز ویژهای بر این مبحث نیست . همینکه نهایتاً با صدور یک فراخوان و جمعآوری تعدادی امضا- آن هم عمدتاً از خارج کشور- قضیه فیصله داده شد، به تنهایی هم غیرجدی بودن این تیپ طرحها را نشون میدهد و هم غیرمسئول بودن این بخش از اپوزیسیون چپ را.
اتحادیۀ سراسری، همانطور که از اسمش برمیاید، یعنی تعدادی اتحادیه یا سندیکا در بخشهای مختلف جنبش کارگری وجود دارند، قبلاً تشکیل شدهاند و فعال هستند که قرار است از پیوستنشان به یکدیگر و رفتنشان زیر یک چتر واحد، جنبۀ سراسری به خود بگیرند.
اما مسأله بر سر اینست که اتحادیههایی که در این بحث مفروض گرفته شدهاند، وجود خارجی ندارند. آیا برای ساخت یک دیوار نباید پیشتر آجرهایش وجود داشته باشند؟ آن آجرها کجا هستند؟ کل چیزی که بعد از این همه سال قلع و قمع باقی مانده دو سندیکای شرکت واحد و سندیکای هفتتپه هستند که عملاً به قدری سرکوب شدهاند و زیر حلقۀ تنگ امنیتی رفتهاند که ارتباط با پایههای کارگریشان را از دست دادهاند. دلیلش هم این است که اساساً ساختار سرمایهداری ج.ا هیچ سندیکا یا تشکل مستقلی را تحمل نمیکند.
سندیکای شرکت واحدی که زمانی دو تا اعتصاب در دهۀ هشتاد سازمان داد و با این کارش تکانی به جنبشِ سوت و کورِ آن زمان داد، اکنون در دهۀ نود نهایتاً با روشن کردن چراغ یا کُند کردن سرعت (آن هم به شکل محدود) اعتراضش را نشان میدهد و وقتی اعتصاب سراسری کامیونداران که صنف نزدیک به خودش است اتفاق میافتد، نهایتاً با کلی تأخیر به صدور یک بیانیه مجازی حمایت کفایت میکند. اتفاقاً در سفر اخیر رضا شهابی و داوود رضوی به اروپا که به دعوت سندیکاهای اروپایی بود. طی جلسهای که در سوئد برگزار شده بود؛ از داوود رضوی در مورد فعالیتهای سندیکا سوال میشود. از لابلای پاسخی که عضو هیأت مدیرۀ سندیکا به این سوال میدهد، نشانههای بحران سندیکا قابل شناسایی است. رضوی در پاسخ میگوید: «ما از هزاران نفر حق عضویت میگیریم، نشریه وکانال تلگرام داریم و دردها و مسائل کارگران را در آنجا بازتاب میدهیم». نکتهای که بلافاصله در این جواب به چشم میخورد آنست که اگر چندین هزار راننده حق عضویت به سندیکا میدهند؛ چرا این چندین هزار نفر در زمانِ اعتصاباتی که به فرخوان سندیکا روی میدهد غایب هستند؟ آیا جز اینست که متأسفانه رابطۀ این چندهزار نفر با سندیکا فقط در حق عضویت دادن خلاصه و سندیکا نتوانسته آنان را درگیر مبارزه کند؟ اینکه سندیکا از اعتصابات بزرگ دهۀ هشتاد امروز رسیده به چراغ روشن کردن محدود در دهۀ نود خودش نشان میدهد که بخش عظیمی از پایههای کارگریاش را (البته نه خودخواسته بلکه بخاطر سرکوب) از دست داده است و این امری انکارناپذیر است. ثانیاً همینکه نمایندۀ سندیکا بیان مشکلات کارگران را از مهمترین فعالیتهای سندیکا اعلام میکند نشان میدهد که از حوزۀ اصلی فعالیت خود دور افتاده است. وگرنه که کارگران مشکلات خود را به خوبی میدانند و اینکه سندیکا همان مشکلات را به رو کارگران اعلام کند، چیز جدیدی به آنان اضافه نشده است.
تصور کنید کلاً دو سه سندیکای مستقل در ایران وجود دارد که این وصف حال بزرگترینِ آنهاست! مجموع تمام اینها ما را به این نتیجه میرساند که باید «بحران سندیکایی» در ایران را به رسمیت بشناسیم.
حتی خیلی قبلتر از این، بحران سندیکایی در ایران خودش را با خروج منصور اسانلو از کشور و پیوستنش به اپوزیسیون بورژوایی نشان داد. چون وقتی منصور اسانلویِ سندیکالیستی که سابقاً مدافع سفت و سخت تفکیک کار صنفی و سیاسی از یکدیگر بود هم فهمید که نمیشود با کار صرفاً صنفی به جایی رسید، این در واقع عصارۀ تجربۀ بخشی از سندیکای شرکت واحد بود؛ حال این نکته که اسانلو دنبال برنامههای بورژوایی افتاد موضوع دیگریاست.
همین بحران را به نوع دیگری در سندیکای هفتتپه هم میتوان دید؛ سندیکای هفت تپه هم بخاطر سرکوب در یک دهۀ گذشته قادر به برگزاری بیش از یک انتخابات نبودهاست و بسیاری از اعضای هیأت مدیره اش بازنشسته شده یا فعالیتشان محدود شدهاست؛ در اعتصابات سریالی هفتتپه در سال ۹۶ دیدیم که سندیکا از جریان اعتصاب عقب افتاد؛ کانال سندیکا همیشه در پوشش اخبار اعتصابات عقب بود و حتی بخشی از سندیکا (یعنی رضا رخشان) یک انشعاب به سمت کارفرما داد.
با اینحال خوشبختانه فاز جدید اعتصابات ۹۶ در هفت تپه، فعالین و کارگران مبارز جدیدی را جایگزین سندیکای زیرضربرفته قبلی کرده و الان طیف جدیدی هستند که پرچم مبارزۀ طبقاتی را در هفت تپه بالا نگه داشتهاند و بخاطر فشار همینها و به پشتوانۀ اعتصابات سریالی بدنۀ کارگری بود که کارفرما در تیر ۹۷ ناچار به برگزاری انتخابات آزاد شد. بنابراین این بار بجای سندیکا تشکل دیگری در حال احیا شدن است که اعتصابات سریالی هفت تپه، مانع و سدی در برابر سرکوب کارفرما و دولت علیه این تشکل شده است. اما نکتۀ مهمی که تقریباً هیچکس به آن توجهی نمیکند این است که این کمیتههای مخفی اعتصاب بودهاند که از سال ۹۶ تا همین امروز، اعتصابات هفت تپه را سازماندهی میکردهاند و حتی همین الان هم که مجمع نمایندگان در هفت تپه تشکیل شده است، این کمیتهها فعال هستند- ولو اینکه خود کارگرها، این کمیتهها را به این نام نشناسند و انچه از اینها میبینند صرفاً کانالهای تلگرامی درونی کارگران باشه که هویت گردانندگان آن معلوم نیست. اما در هر حال کارکرد این کانالها همان سازماندهی مخفی برای اعتصاب است.
اما برگردیم به بحث اصلی: یعنی ایجاد تشکل سراسری کارگران.
جدای از رویداد استثنائیای که این روزها در هفت تپه در حال رخ دادن است، میبینیم که هنوز متأسفانه آجرهای مخصوص ساخت تشکل سراسری کارگران وجود خارجی ندارند! و اگر در شرایط استبدادی ایران وجود میداشت جای تعجب بود! عملاً در ایران نه اتحادیهای که پایۀ کارگری داشته باشد وجود دارد، نه واقعاً ساخت یک اتحادیۀ مستقل (که فقط صوری نباشد*) در چهارچوب این سیستم ممکن است و نه حتی اگر وجود داشته باشد هم میتواند جوابگوی شرایط کنونی جنبش باشد؛ شرایطی که کارگران در آن عملاً وارد فاز تقابل سیاسی با حاکمیت شدهاند.
بنابراین گذاشتن وقت و انرژی پای پروژههای تخیلی و بیارتباط با وضع کنونی جنبش مانند پروژۀ «اتحادیۀ سراسری» که حتی یک قدم هم در دنیای واقعی رنگ واقعیت نمیتواند به خودش بگیرد عملاً مانعتراشی برای پرداختن به مسائل اساسیتری است که با تحلیل از شرایط امروز فرموله شده است؛ یعنی تشکل مخصوص سرنگونی انقلابی که در ادامه به آن خواهیم رسید.