پاسخ به یک نقد دربارۀ طرح «اعتصاب عمومی» در ایران
ملاحظۀ رفیق «ک»
سلام رفقا، به نظر میرسد که شما اعتصاب عمومی را یک تاکتیک ، یعنی بخشی از روشِ سیاسیِ کار خود میدانید که باید برای ایجاد آن تبلیغ و حتا سازماندهی کرد. بر مبنای این نگرش اعتصاب عمومی فقط یک تکنیک مبارزاتی است، نه یک شیوهی تاریخیِ مبارزهی طبقهی کارگر که وقوع آن موکول به وجودِ مقدمات عینی است. البته این نگرش مختص به شما نیست، ولی فرق قضیه در این است که جریانهای دیگر که خارج کشوری هستند، بر مبنای موقعیت منفعل و تاکتیکناپذیری که دارند، و برای توجیه وضعیت منفعلشان بدون توجه به شرائطِ عینیِ جامعه و با کپیبرداری از روند تحریف شدهی انقلاب ۵۷ که حتا در آن موقعیت هم حضور نداشتند، از موضعی خیالپردازانه و آنارشیستی به روندِ مصنوعیِ خود به خودیِ اعتراضات خیابانی – اعتصاب عمومی و احیاناً قیام تشبث کنند. در نتیجه آنها منتظر میمانند تا پس از سرنگونی ناشی از اعتصاب عمومی موعود و احیانا قیامِ موعود به درون موقعیت عینی قدم رنجه نمایند. اما در مورد شما که در داخل مبارزه میکنید ارزیابی از موقعیت عینی برای تشخیص روند محتمل پیشرفت جنبش باید مبنای تکوین یک نطریهی تاکتیکی مشخص یا تئوری انقلاب شود، امری که دستیابی به آن برای نیروهای خارج از موقعیت هم ناممکن است و هم غیر لازم. میدانید که بنیان آنارشیسم بر اعتصاب عمومی به عنوان یک تکنیک دائمی و غیر تاریخی برای سرنگونی بورژوازی گذاشته شده است و انگلس در وقایع اسپانیا با باکونینیها در این باره مرزبندی میکند و روزا لوکزامبورک در «اعتصاب تودهای» با نتیجه گیری از درسهای ۱۹۰۵ روسیه ضمن تائید اعتصاب عمومی به عنوان یکی از بهترین ابزارهای کمکی به مبارزه ی سیاسی، به عینی بودن و تاریخی بودن آن و ضرورت بررسی مشخص در مورد امکان وقوع آن تاکید میکند. ضمن پوزش از رفقا برای ظاهر شدن به عنوان ناصح یکی از پاراگرافهای این نوشته ی روزا را در پیام جداگانه درج میکنم:
پاسخ ما
با درود به شما و ممنون از بیان ملاحظاتتان
به خاطر حساسیت خودمان به این مسأله، از طرح بحث شما بسیار استقبال میکنیم و اتفاقاً آن را با رفقای گرایش سیاسی خود- گرایش بلشویک لنینیستهای ایران- در میان گذاشتیم، چرا که در طول ماههای گذشته تقریباً تنها جریانی بوده که به طور سیستماتیک بر مسألۀ اعتصاب عمومی متمرکز شده و خُوب قطعاً در این مورد یکی از منابع ارجاعشان اثر «اعتصاب عمومی» رزا لوکزامبورگ بوده که پاراگرافهای ارسالی شما نیز مربوط به آن میشود.
اثر رزا لوکزامبورگ هرچند اولین اثر جامع کلاسیک در این زمینه بوده است، اما کاملترین نیست و ضمناً باید درنظر داشت که رزا اثر «اعتصاب عمومی» را در حمله به بوروکراسی اتحادیههای کارگری وقت در آلمان و حزب سوسیال دمکرات نوشته بود و بنابراین برخی ملاحظات او را باید در این چهارچوب فهم کرد. رزا در واقع برای اولین بار در مواجهه با موج اعتصابات عمومی در روسیۀ ۱۹۰۵ با این پدیده مواجه شد و همین مبنا و پایۀ درکش در این اثر شد. به همین خاطر است که نقش «خودانگیختگی» در این اعتصابات برای او اینقدر پررنگ بود. اما تجربیات زیادی به مدت یک قرن پس از این اثر نیز در تاریخ مبارزۀ طبقاتی رخ دادهاند که به تکمیل درک ما از «اعتصاب عمومی» کمک کردهاند. اگر مارکس و انگلس اولینبار در بحث با باکونینیستها موضوع اعتصاب عمومی را شکافتند، رزا لوکزامبورگ به عنوان شاهد زندۀ انقلاب ۱۹۰۵ روسیه این مبحث را فرمولبندی کرد و بعدتر سایرین (از جمله رهبران حزب بلشویک و دیگران) مجدداً به این مسأله بازگشتند.
*تروتسکی با بررسی تجارب دورانِ خود حداقل سه حالت را برای وضعیت یک «اعتصاب عمومی» متصور میشد. حالتی که حکومت با اعتمادبهنفس و قدرت، سینه سپرکرده و از آن سو اپوزیسیون چپ، بدون در نظر گرفتن توازن قوا و شرایط عینی و ذهنی، با ماجراجویی (و بیشتر به قصد ترساندن رژیم و نمایش زور و بازو) جرقههای اعتصاب عمومی را از بالا روشن میکنند؛ در اینجا حکومت آن را به سرعت درهم میشکند و از این تجربۀ شکست فقط تا مدتها جوّ یأس و رعب باقی میماند. در حالت دوم در شرایطی است که پایههای حکومت سست و بحرانزده است، با شروع اعتصاب عمومی، حکومت بلافاصله (پیش از رسیدنِ آن به نبرد نهایی) به همان اتحادیههای زرد متوسل میشود و تلاش میکند با دادن امتیازاتی اعتصاب را مهار کند و افسارش را به دست بگیرد. این کمابیش همان حالتی است که رزا لوکزامبورگ هم از آن بهعنوان یک اعتصاب عمومی «نمایشی» یاد میکند. در این حالت اعتصاب عمومی صرفاً بدل به یک مانور بوروکراتیک از سوی سازمان فراخواندهنده به قصد تخلیۀ خشم کارگران میشود. اتحادیههایی فراخوانش را میدهند و به سادگی فردای اعتصاب با زد و بند و کسب چند امتیاز فراخوان به لغوش میدهند. نمونههای این نوع «اعتصابات عمومی» را به وفور میتوان در اروپا و از جمله در جریانِ بحران یونان در سالهای اخیر دید. بگذریم که اگر چنین حالتی در کشورهایی نظیر ایران اتفاق بیفتد برخلاف اروپا بلافاصله از کنترل خارج میشود و کلیت حاکمیت را تهدید میکند (همین موضوع عیناً در ماههای اخیر در اردن رخ داد؛ اعتصاب سراسری که با فراخوان اتحادیههای رسمی و با مطالبۀ اقتصادی شروع شد، بلافاصله سیاسی شد؛ هرچند پادشاهی عملاً با برکناری فوری دولت قائله را خواباند تا دامن خودش را نگیرد). اما یک حالت سوم هم وجود دارد. حالتی که در آن اعتصاب عمومی سیاسی میتواند به قول انگلس مستقیماً به «سنگربندی خیابانی» و انقلاب منتهی شود؛ البته به قول تروتسکی اعتصاب عمومی در این حالت «بیش از هر شکل دیگر مبارزۀ طبقاتی، مستلزم رهبری مشخص و مصمم و بنابراین انقلابی» است. واضح است که با توجه به شرایط کنونی ما اعتصاب عمومی را به معنی سوم آن استفاده میکنیم.
* در همینجاست که تمایز درک مارکسیستی ما با آنارشیستها مشخص میشود. از منظر باکونین و بهطور کلی آنارشیستها کافی است که میلیونها کارگر در یک روز و یک ساعت دست از کار بکشند تا حکومت فروبپاشد و قدرت را دودستی تفویض کارگران کند. در واقع از منظر آنها اعتصاب عمومی سلاحی است که جای قیام مسلحانه و جای خود انقلاب را میگیرد.
*نکتۀ بعدی اینکه ما با این درک که اعتصاب عمومی را نمیتوان به شکل «تصنعی» ساخت به این معنا موافقیم که نمیتوان در «اتاقهای دودگرفته» نشست، ناگهان این «تاکتیک» را از ذهن تراوش کرد و سپس تاکتیک اعتصاب عمومی را بسته به میل خود به صورت «فراخوان» رو به تودههای کارگر مطرح کرد. درست به همین دلیل است که ما (برخلاف شیوۀ رایج در میان اپوزیسیون) هیچجا «فراخوان» به اعتصاب عمومی نمیدهیم و اصولاً خود را در وزن و قوراهای نمیبینیم که چنین کنیم. بلکه صحبت از ضرورت «تدارک» برای آن (رو به نیروهای پیشرو) میکنیم.
*اعتصاب عمومی «میتواند» به شکل خودانگیخته هم رخ دهد. اما این نه به معنی نادیده گرفتن نقش سازماندهی در آن است و نه به معنی اینکه باید دست به سینه نشست و منتظر پیشامدهای خودانگیخته شد. رزا لوکزامبورگ تجربۀ ۱۹۰۵ روسیه را دیده بود و نقش قوی خودانگیختگی را در اعتصاب عمومی سیاسی آن زمان تشخیص داد. اما این به معنی انکار نقش آژیتاتورها و کادرهای حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه و نفی تشکیلات رهبریکننده چه در شروع اعتصاب و چه پس از شروعش نبود. در مورد روسیۀ ۱۹۰۵، جرقههای اعتصاب از کارخانۀ پوتیلوف و در اعتراض به اخراج دو کارگر فعال این کارخانه رخ داد. کارگران به سراغ اتحادیۀ فرمایشی و پلیسی خود رفتند و این اتحادیه زیر فشار کارگران فراخوان به اعتصاب سراسری در سطح شهر داد. اما به دلیل فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی و خفقان، این اعتصاب از کنترل خارج و به سرعت به سایر شهرها رسید. بنابراین از این تجربه میتوان حالتی را درنظر گرفت که به جای یک «اتحادیۀ فرمایشی و دستساز» که ناخواسته به بروز اعتصاب عمومی کمک میکند، یک گروه و جریان انقلابی با اراده و آگاهانه چنین نقشی را ایفا کند.
*در اینکه شرایط عینی و سطح مبارزۀ جنبش باید مساعد و مطلوب طرح اعتصاب عمومی باشد، تردیدی نیست. حال باید پرسید اگر شرایط کنونی ایران برای اعتصاب عمومی مساعد نیست پس چه شرایطی دیگری را میتوان برایش تصور کرد؟ شورش دیماه و تداوم آن در سطح جدیدی در مردادماه، اینبار همزمان با اعتصابات سراسری کامیونداران و کارگران راهآهن و غیره، یک شرایط معمول و عادی نیست، بلکه به اعتقاد ما یک موقعیت بکر است برای نه فقط طرح این مسأله در بین پیشروهای جنبش کارگری، که برداشتن گامهای عملی برای تدارک آن (در صورتی که مثلاً انگلستان یا آلمانِ امروز هرگز در چنین موقعیتی قرار ندارد و اگر به فرض مثال همین الآن حوزۀ جغرافیایی فعالیت کمیته به یکی از این کشورها منتقل میشد، صحبت از اعتصاب عمومی به معنایی که شرحش رفت به شوخی میماند). اینکه همین امروز از دلِ اعتراضات کامیونداران بنری بیرون میآید که خطاب به معلم و کارگر، درخواست حمایت و پیوستن به اعتصاب را میدهد و درک میکند که «یک دست صدا ندارد»، شاخص خوبی است که برای سنجیدن فضای عمومی جامعه به نفع اعتصاب عمومی. اگر نیروهای پیشروی سوسیالیست از این وظیفه طفره بروند، معنیاش این است که دخالت و ابتکارعمل در چنین حوزهای را به اپوزیسیون راست واگذار کردهاند.
*اکنون که بحث «تدارک» به میان آمد، باید یادآوری کنیم که یک جریان انقلابی تاکتیکهایش را با وضعیت مشخص و واقعی جنبش تنظیم میکند و همیشه دو گام جلوتر را میبیند. یک جریان انقلابی خود منشأ اثر میشود و نه آنکه دست به سینه فقط انتظار تحولات آتی را بکشد. یک جریان انقلابی میتواند و وظیفه دارد ساعت را جلو بکشد. وقتی از تدارک برای اعتصاب عمومی میگوییم به این معنی است که فیالمثل وقتی امروز معلمان با آتش زدن فیشهای حقوقی خود اعتراضشان را نشان میدهند، چرا یک نیروی پیشرو نباید با تأثیرگذاری روی چند مهرۀ کلیدی در تشکلهای صنفیشان بهجای اقدام خنثای آتش زدن فیش حقوقی همین خشم آنان را متوجه بستنِ کلاسهای درس در مهرماه کند؟
* بنا به این توضیحات است که اعتقاد داریم اعتصاب عمومی، بهترین تاکتیک متناسب با شرایط «فعلی» است و واضح است که چنانچه شرایط تغییر کند، باید جایگزین دیگری یافت. شما وقتی به قطعنامههای بلشویکها در مقطع انقلاب ۱۹۰۵ نگاه میکنید، میبینید که روی نقش اعتصاب عمومی سیاسی تأکید میشود، اما وقتی دسامبر همان سال قیام مسلحانۀ مسکو رخ میدهد، با تغییر سریع در قطعنامههای سابق اعلام میکنند که جنبش به مرحلۀ قیام مسلحانه رسیده و اینبار مانور بر تاکتیک اعتصاب عمومی را هم وابسته به زمان و شرایط «شکل اصلی مبارزه، یعنی قیام مسلحانه» میکنند. از این رو میبینیم که اعتصاب عمومی یک نوشدارو نیست و تغییر شرایط میتواند آن را به امری فرعی تبدیل کند.
در انتها چنانچه مایل هستید میتوانید مباحث ما را حول بحث اعتصاب عمومی در آدرس Leninist.org دنبال کنید و اتفاقاً به زودی نیز رفقا بحثی ویدیویی دربارۀ این موضوع در قیاس با سایر تاکتیکهای مطرحشده از سوی اپوزیسیون چپ خواهند داشت.
با سپاس از شما
۲۲ مرداد ۱۳۹۷