مباحثهای دربارۀ «اعتصاب بازار»
اعتصاب بازار واکنشهای مختلفی را در میان مارکسیستها برانگیخت و در این مواضع از «حمایت بیچون و چرا» تا «بایکوت خبری» مطرح شدند. تحلیل منتشرشده از طرف «کمیته عمل سازمانده کارگری» [۱] دربارۀ اعتصاب بازار، به بخشی از این بحثهای مهم دامن زد، در اینجا قصد داریم یکی از نقدهای مطرحشده به مواضع ما، به همراه پاسخ به آن را منتشر کنیم.
منتقد (حامد فرخی)؛ نقدی به مواضع کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری دربارۀ اعتصابات بازار
از حیث جامعیت و پرداختن همه جانبه به خط سیرکلی جنبش اعتراضی طبقه کارگر و دیگر لایه های اجتماعی و مسائلی مثل برجام تحلیل خوبی بود، اما بهتر است بجای اشتراکات در اینجا قاعدتا به اختلاف دیدگاه مهمی در مورد رابطه جنبش کارگری و بازار در این تحلیل و اختلاف نظری که وجود دارد بپردازم. این تحلیل در ابتدا خیلی عالی به ماهیت متزلزل و محافظه کار خرده بورژوازی- خرده بورژوازی که گرچه لایه های پایینش در فشار معیشتی هستند اما با توجه به جزر و مد های اقتصادی جامعه به شدت به لحاظ سیاسی رنگ عوض می کنند- پرداخت اما در نهایت متاسفانه به طور اخص میان مثلا خواست های دموکراتیک زنان و اقلیت های قومی و جنسی و نیز تحرکات اعتراصی کشاورزان و خصوصا اعتراضات کامیون داران با اعتراضات لایه های نسبتا مرفه بازار تمایز قائل نمیشود و بازار را هم متحد طبقه کارگر ارزیابی می کند که میشود با یک برنامه عمل تحت رهبری و چشم انداز پرولتاریایی درش آورد و از سوی دیگر به طور عینی بدنه اجتماعی اعتراض را صرفا به لایه های پایین بازار تقلیل میدهد و از نقش رسانه هایی مثل آمدنیوز- که اتفاقا بنظر من این قشر پایگاه اجتماعی بسیار مناسبی میتواند برای اپوزیسیون راست باشد- غافل میشود.
هر چقدر در تحلیل از ماهیت متزلزل و محافطه کار این خرده بورژوازی و به طور اخص پیوند نزدیک چند قرنی با روحانیت شیعه و خصوصا سابقه ننگین و فوق ارتجاعی بازار در انقلاب ۵۷ اشاره شده در نتیجه گیری عملیِ شما، این قشر که چهل سال بدون شک یکی از پایگاه های اجتماعی اصلی جمهوری اسلامی بوده و به طور کلی ارتجاعی ترین لایه ی میانی هست، شده متحد استراتژیک انقلابی پرولتاریا! (حتی اگر بپذیریم منظور از بازار اینحا صرفا همان خرده کسبه هایی هستند که ممکن است به لحاظ میعشتی هم زیر خط فقر هم باشند) اما مسئله اینجاست کیفیت کنش سیاسی و چشم انداز اجتماعی این قشرِ فعلا معترض را نه صرفا به لحاظ میعشتی زیر فشار بودن، بلکه سوابق تاریخی و رابطه شان با طبقه بالا و پایینیشان نشان میدهد و از این طریق است که متوجه میشویم آیا اینها اصلا جنبش مستقل پرولتاریا و برنامه انقلابی ضد سرمایه داری را به رسمیت میشناسند!
در همین رابطه اصولاً اختلاف نظرم با این نتیجه گیری عملی و تاکتیک مشخص کمیته شما به خرده بورژوازی بازار و پتانسیل های سیاسی و عملی این قشر در دو سطح میتواند تقسیم بشود.
اول اینکه اصولا این تحریف واقعیت عینی جلوی چشممان هست که پایگاه قشری اعتصاب بازار را صرفا به فقیرترین بخش خرده بورژوازی تقلیل بدیم و بر فرض مثال اعتصاب طلا فروشان را نبینیم! چطور طلا فروش و یا هر قشر دیگری از لایه های فوقانی و مرفه خرده بورژوازی را که کل دغدغه اش اینست که چرا با بالارفتن قیمت دلار سود کاسبی اش تتزل یافته و n برابر طبقه کارگرِ چهار برابر زیر خط فقر در ماه درآمد دارد را میشود هم سرنوشت و به لحاظ برنامه ای یکپارچه و به حول یک پرچم و متحد پرولتاریا در نظر گرفت؟ روی کاغذ من و شما قاعدتا میتوانیم درک کنیم در یک دولت کارگری، خرده بورژوازی به مراتب بهتر از حالا امنیت و آرامش شغلی دارد و مطالبات دموکراتیک و اقتصادی اش به طور کامل تحقق پیدا میکند. اما غیر ممکن است که در شرایط بحران وحشتناک رهبری پرولتری، این بخش از خرده بورژوازی بتواند به طور بالفعل به این درک برسد. و از طرف دیگر بدون همراهی لیدر های بازار که قاعدتا مقبولیت اجتماعی بالایی نزد هم صنفی های خودشان دارند سازماندهی چنین اعتصابی اصلا امکان پذیر نبوده.
و جنبه دوم نقد من به این بینش و راهکار عملی ارائه داده شده که بیشتر شبیه جبهه خلق استالینیستی میماند و چه بسا مثل انقلاب ۵۷ و دقیقا برعکس نتیحه گیری فوق، پرولتاریا تبدیل به جاده صاف کن قدرت گیری بورژوازی تجاری سنتی شد و نیز مشخصا همین اعتصابات فعلی بازار که به قول خودتان احتمالا با کاهش و حتی ثبات قیمت دلار دوباره این قشر تبدیل به پاچه خوار توحش حاکم میشود اینست که اصولا هر چه قدر در میان خرده مالکان بازار به لحاظ اقتصادی و معیشتی ناهمگونی و بالا و پایین وجود دارد از حیث موضع گیری و کنش سیاسی بسیار یکپارچه و همگون برخورد می کنند یعنی انتظار میرود در صورتی که بحران اقتصادی و کشاکش های سیاسی تداوم پیدا کند و کار به جایی برسد که نه تنها اقشار فوقانی خرده بورژوازی بلکه حتی بخش عمده از بورژوازی و بیش از هرچیز سرمایه داری دلالی-تجاریِ مثلا از نوع موتلفه اسلامی که چهل سال است بخش عمده ای از حیات اقتصادی جامعه در انحصارش بوده زیر پای جمهوری اسلامی را خالی کنند و به آلترناتیو های بورژوایی دیگر جا خوش کرده در اپوزیسون راست فکر کنند و بر همین اساس حتی همین خرده کسبه ای که امروزه زیر فشار اقتصادی و تورم و بالا رفتن قیمت دلار دارد له میشود زیر قدرت هژمونیک و مقبولیت گنده های بازار رهبری و برنامه سیاسی آنها را بپذیرند و حتی یک نقش سیاسی واپسگرایانه مثل شعارهای خیابانی ایفا کنند.
پاسخ به نقد از گرایش بلشویک لنینیستهای ایران:
رفیق گرامی، شما مدعی میشوید که نویسندگانِ متن، «بازار را متحد طبقۀ کارگر ارزیابی میکنند»، در حالیکه هیچگاه چنین ادعایی مطرح نشده، چرا که اصولاً «بازار» محل فعالیت طیف گستردهای از اقشار است؛ از سرمایهداران کلان (وابسته یا غیروابسته به حکومت) در رأس هرم، تا کسبه (مغازهدار و) و تجار خردهپا و تولیدیهای کوچکی که در این بحران اقتصادی و زیر پای بورژوازی کلان لِه میشوند تا فروشندگان و کارگران باربر و غیره در کف هرم.
تا جایی که به متحدین بالقوۀ طبقۀ کارگر مربوط میشود، تأکیدِ متن، نه بر «بازار» به طور اعم که اتفاقاً مشخصاً بر لایههای پایین، تحت فشار، ورشکسته و بحرانزده و عاصی «خردهبورژوازی» است که تنها بخشیاش در بازار فعال است. طی ماههای گذشته اعتراض کشاورزان صاحبزمین کوچک و اعتصاب کامیونداران نمودهای دیگری از همین واکنشهای خردهبورژوای ورشکسته در خارج از حوزۀ بازار بود.
به علاوه شما گلایه میکنید که چرا در اعتصاب اخیر بازار، پایۀ اصلی آن را کسبۀ خردهپا میدانیم و مثلاً پیوستن صنف طلافروش در این اعتصاب را فراموش میکنیم.
پاسخ این است که در شروع هر اعتصابی ممکن است بخشهای مختلفی در آن شرکت کنند اما پیشروی و هزینههای مبارزه است که بخشی را عقب میزند و بخشی را به جلومیراند. در اعتصاب اخیر بازار هم دیدیم که برخلاف آنچه رایج تاکنون رایج بوده، اعتصاب صرفاً به تعطیلی دکان محدود نشد، بلکه جنبۀ تهاجمی و جنگ خیابانی و سیاسی به خود گرفت. قاعدتاً نمیتوان انتظار داشت که بخشهای مرفه و سنتی بازار که دستشان به اندازۀ کافی پر است، دلیلی برای پیوستن یا حمایت از جنگ خیابانی توآم با اعتصاب داشته باشند. بخشی مانند «صنف طلافروشان» اگر هم با تأخیر به این اعتصاب پیوست، فراتر از پایین کشیدن کرکره نرفت و بعد هم که با دستور و تهدید اتحادیۀ صنفی به سرعت بیسر و صدا عقبنشینی کرد و کرکرهها را بالا کشید. اما حتی در بین کسبۀ خردهپا هم همین تفاوتها دیده میشود: بخشی آغازگر اعتصاب بودند، برخی بااکره و با فشار سایرین به اعتصاب پیوستند و برخی هم علیرغم فشارها اعتصابشکنی کردند. در واقع خودِ منطق مبارزۀ طبقاتی کار خودش را انجام میدهد: بخشهایی از بازار که منفعت خود را با این اعتصاب در خطر میبینند، در تقابل با آن میایستند. بخشهایی با تردید اوضاع را دنبال میکنند و مثل کسی که نمیداند آب داغ است یا سرد، پایشان را آهسته و با احتیاط در آن میگذارند. بخش دیگری هم که ببش از همه عصیانزده است با بیپروایی اعتصاب را شروع و دیگران را پشت سر خود میکشد؛ با نیروهای ضدشورش درگیر میشود، کیوسک پلیس آتش میزند و چه به صورت صریح یا ضمنی منفعت خود را در «تغییر سیاسی» بزرگ میبیند (گیریم آمیخته به ایدئولوژی راست! که در میان صفوف طبقۀ کارگر هم کم نیستند کارگران آلوده به همین ایدئولوژی و مقصری برای آن نمیتوان پیدا کرد اِلا غیابِ خودِ اپوزیسیون مارکسیستی).
گذشته از اعتصاب اخیر بازار تهران، در موارد مختلف میبینیم که اعتراض این یا آن بخش از خردهبورژوازی بحرانزده مقطعاً با منافع کارگران و زحمتکشان همپوشانی پیدا میکند (مثلاً در مورد اعتصاب بانه که بستن مرزها تأثیر ویرانگرش را هم روی کولبران داشت و هم روی خردهفروشان. در اینجا کولبران به دلیل قرار گرفتن در ضعیفترین موقعیت از حیثِ چانهزنی و نداشتن وزنی برای اعمال فشار مجبور بودند که در کنار کسبه و مغازهدارانی بایستند که عملاً از آنها سود میبرند).
بنابراین نکتۀ اصلی متن بر سر جلب لایههای ورشکستۀ خردهبورژوازی (از جمله کسبۀ جزء و بحرانزده در بازار) است و نه کل بازار و کل خردهبورژاوازی. در اینجا شما به «پیوند نزدیک چند قرنی با روحانیت شیعه و خصوصاً سابقه ننگین و فوق ارتجاعی بازار در انقلاب ۵۷» اشاره میکنید که مورد توافق ما هم هست و راز مگویی نیست. فراتر از آن بر کسی پوشیده نیست که خردهبورژوازی حتی تاریخاً از پایههای اصلی وسیع فاشیسم هم بوده و این یکی ننگ را هم در کارنامهاش دارد! اما از این دقیقاً چه نتیجهای باید گرفت؟ اینکه خردهبورژوازی ذاتاً چنین است و باید به خشم و مبارزۀ آنها بیاعتنا بود؟ این خردهبورژوازی فارغ از علاقۀ ما بخش قابلتوجهی از جامعه است. اگر قرار باشد خردهبورژوازی همیشه آلت دست بورژوازی باشد پس منطقاً رسیدن به دیکتاتوری پرولتاریا در جامعهای که بخش غیرقابل انکاری از آن را همین طبقه شکل میدهد بسیار دشوار-اگر نه ناممکن- میبود. این بخش قابلتوجه از جامعه را بعد از قدرتگیری طبقۀ کارگر نمیتوان به آب دریا ریخت! بلکه باید آنها را به امر ساختن جامعۀ سوسیالیستی متقاعد کرد و مشارکت داد. اگر میتوان و باید «بعد از» قدرتگیری چنین کرد، پس نمیتوان تا «قبل از» آن کلاً این بخش را از معادلات کنار گذاشت.
اما چگونه؟ همانطور که اشاره شد و مورد توافق شما هم هست، خردهبورژوازی به خاطر موقعیت بینابینی خود میان طبقۀ کارگر و بورژوازی، مدام در حوزۀ سیاسی در نوسان است و نمیتواند نقش مستقل ایفا کند. به این اعتبار در نهایت یا باید در جبهۀ کارگران بایستد یا در جبهۀ بورژوازی. ایستادن در جبهۀ کارگران، یعنی پذیرش اتوریته و برنامۀ آن.
شما مینویسید: « اما غیر ممکن است که در شرایط بحران وحشتناک رهبری پرولتری، این بخش از خرده بورژوازی بتواند به طور بالفعل به این درک برسد». خردهبورژوازی مطلقاً قرار نیست خودبهخود به این درک برسد! چنانکه شما هم اذعان دارید، طبقۀ کارگر یا به طور دقیقتر بخش «پیشتازِ» آن باید رهبری مبارزه را به دست بگیرد. رهبری تنها با ارائۀ برنامه امکانپذیر است و چنین برنامهای قلب یک حزب انقلابی سوسیالیست است. بنابراین برای جلب خردهبورژوازی بحرانزده، قاعدتاً پیشتاز پرولتاریا باید پیشتر در حزب سیاسی خود متشکل شود. در غیر این صورت یا سوسیالیستها به جای جلب دیگری خود دنبالهرویشان میشوند یا خردهبورژوازی عاصی را به کمپ بورژوازی هُل میدهند. تا این جای کار هر دو به اهمیت نقش پیشتاز پرولتری معترفیم. منتها شما از بحران رهبری انقلابی، عملاً به نتیجۀ عملی میرسید که باید صحنۀ جنگ کنونی را ترک کرد یا اصلاً وارد آن نشد؛ یعنی به این معنا از پیش تمام پایههای خردهبورژوازی بحرانزده را یک جا به ارتجاعیترین نیروهای راست تقدیم میکنید و دست را از آنها میشویید! و برمبنای همین استدلال است که قدرت «آمدنیوزها» شما را هراسان از مبارزۀ عملی میکند!
ولی ما از بحران «رهبری انقلابی» این نتیجۀ عملی را میگیریم که باید با تمام قوا و بیشتر برای حل بحران «رهبری انقلابی» تلاش کرد؛ چرا که نتیجۀ فاجعهبارش ریزش طیف وسیعی از خردهبورژوازی بحرانزده به کمپ اپوزیسیونهای رنگارنگ بورژوایی است که تبعات بسیار خطیری برای طبقۀ کارگر و نبرد انقلابیاش خواهد داشت. به علاوه در مقطع اعتصاب بازار، ما کارگران را دعوت نمیکنیم که به صفوف معترضین بازار بپیوندند و دنبالهروی آنها باشند! بلکه مشخصاً میگوییم که از این فضای سیاسی مطلوب و گسیل نیروهای سرکوبگر به یک نقطه استفاده کنند و با طرح مطالبات و ازسرگیری اعتصابات مستقل خود وارد میدان شوند.
کل این بحث را تروتسکی چنین جمعبندی میکند:
« تحت شرایط اضمحلال سرمایهداری و بنبست وضعیت اقتصادی، خُردهبورژوازی تمایل دارد و تلاش میکند که خود را از غل و زنجیرهای ارباب و حکام قدیم جامعه برهاند. خُردهبورژوازی کاملاً قادر است که سرنوشت خود را به سرنوشت پرولتاریا گره بزند. برای این امر تنها یک چیز نیاز است: خُردهبورژوازی باید به قابلیت پرولتاریا برای هدایت جامعه به یک مسیر جدید ایمان بیاورد. پرولتاریا تنها با نیرو و ثبات قدم در اقداماتش و تهاجم ماهرانه به دشمن و موفقیت در سیاست انقلابیاش میتواند این ایمان را به وجود آورد.
اما وای به روزی که حزب انقلابی با قامت اوضاع جور در نیاید! مبارزۀ روزمرۀ پرولتاریا، بیثباتی جامعۀ بورژوایی را تشدید میکند. اعتصابات و اختلالات سیاسی، وضعیت اقتصادی کشور را وخیم میکند. خُردهبورژوازی میتواند موقتاً خود را با محرومیتهای روبهرشد آشتی دهد، منتها اگر بنا به تجربه به این نتیجه برسد که پرولتاریا در جایگاهی قرار دارد که بتواند او را به مسیر جدیدی هدایت کند. اما اگر حزب انقلابی با وجود تشدید بیوقفۀ مبارزۀ طبقاتی بارها ناتوانیاش را از متحد کردن طبقۀ کارگر به حول خود اثبات کند، اگر در نوسان باشد، سردرگم شود، خود را نقض کند، در آن صورت کاسۀ صبر خُردهبورژوازی سرریز میشود و کارگران انقلابی را به چشم مسببین فلاکت خود مینگرد» (تروتسکی، بورژوازی، خردهبورژوازی و پرولتاریا، ۱۹۳۲)
شما در متن خود اشارهای دارید به تأثیر و نفوذ «آمدنیوز». اگر اپوزیسیون راست بورژوایی با همکاری سرویسهای اطلاعاتی امپریالیسم، رسانههای پرزرق و برقی مثل «آمدنیوز» و «بیبیسی» و «صدای آمریکا» دارد، این اتفاقاً ما را به خطیر بودن وضعیت و اهمیت مطبوعات انقلابی و پروپاگاندا و آژیتاسیون سوسیالیستی میرساند و نه بالا بردن دستها به نشانۀ تسلیم در برابر دشمنان طبقۀ کارگر! نمیتوان انکار کرد که این رسانهها نه فقط در اعتصاب بازار، که در شورش دیماه ۹۶ هم تأثیر داشتند؛ فارغ از اینها میتوان تأثیرات نه فقط این رسانهها، که حتی برخی جریانهای خودی حکومت را هم در کارگریترین اعتصابات و اعتراضات کارگری نشان داد. از این فقط میتوان به این نتیجه رسید که دشمن ۲۴ ساعته در حال تلاش است، پس یک لحظه درنگ برای خواباندن فعالیت سیاسی انقلابی جایز نیست! نه آنکه کلاً دفتر و دستک را از صحنۀ مبارزۀ حساس کنونی جمع کرد!
در انتها شما میگویید « بینش و راهکار عملیِ ارائه داده شده» در این متن، «بیشتر شبیه جبهۀ خلق استالینیستی میماند». اما دستکم سطور بالا از تروتسکی، بهعنوان فردی که خود بیشترین سهم را در تئوریزه کردن مفهوم «جبهۀ واحد» و نقد به «جبهۀ خلقی» داشت، نشان میدهد که داشتن برنامه و چشمانداز جلب خردهبورژوازی بحرانزده به هر جایی برسد مطلقاً به «جبهۀ خلقی» (یعنی ائتلاف کمونیستها با احزاب بورژوایی و انقیاد طبقۀ کارگر به بورژوازی) نمیرسد!
[۱] . https://leninist.org/1397/04/05/اعتصاب-بازار-وظایف-ما/