طرح بحث: «اعتصاب عمومی» و ضرورت عملی بررسی تئوریک و تاریخی آن
در اعتراضات سراسری دی ماه ۹۶ که از شمالیترین تا جنوبیترین نقطۀ کشور در کمترین زمان به عرصۀ جنگ و جدال خیابانی با قدرت حاکمه تبدیل شد، سرعت رویدادها و سراسری شدن اعتراضات بهت اپوزیسیون را در پی داشت. نقطۀ حساس تاریخ فرا رسیده بود و بالأخره جنبش خودبخودی سرنگونیطلب در کف خیابان آمده بود، اما نیروهای کمونیست مطلقاً آمادگی قبلی برای چنین جنبشی نداشتند.
درهمان حال که رسانههای دست راستی مثل آمدنیوز و کانالهای تلگرامی چند هزار نفرهای که ردّشان به مجاهدین میرسید سریعاً خود را با سرعت اتفاقات هماهنگ میکردند و فراخوانهای مشترکی را در هماهنگی ساعت و محل تجمعات در شهرهای مختلف تعیین و توزیع میکردند، اپوزیسیون چپ هنوز در مرحلۀ اولیۀ خبررسانی اعتراضات گنگ بود و گیج میزد. عقب افتادن سرعت نیروهای چپ از هماهنگی با جنبش خیابانی در روزهای اول انکار ناپذیر بود؛ حتی در مرحلۀ تعیین شعارهای تهییجی و آژیتاتوری هم درماندگی و غیاب این نیروها کاملاً توی چشم میزد. درحالیکه مدام ویدیوهایی از شعارهایی در حمایت از پهلوی از اعتراضات مخابره میشد، بالأخره با چند روز تأخیر بلندشدن شعارهای مترقی تؤأمان «ضدرژیمی» و «ضدسرمایهداری» در بخشهای دانشجویی این غیاب و سکوت را شکست و بعدتر هم اقدامات سریالی جمعهای مخفی این عدم توازن را تا حدی تغییر داد. بااینحال سلطۀ شعارهای سیاسی دست راستی در جنبشی که ماهیتاً مُهر طبقاتیِ کارگران و محرومین و فقرای شهری و روستایی را بر خود داشت تا به آخر هم هشداردهنده و هم غیرقابل انکار بود.
از مرحلۀ آژیتاسیونهای اولیه که بگذریم، وظیفۀ فوری و به غایت مهم بعدی پیش گذاشتن تاکتیکها و گامهایی برای پیشروی جنبش به سوی فاز بعدی بود؛ هر یک از نیروهای اپوزیسیون چپ در این مقطع تاکتیکهایی را پیش رو گذاشت. با این حال نقطۀ اشتراک همۀ آنها (از جمله خود ما) این بود که اهرم سازمانیافته برای «تحقق» هیچیک از این تاکتیکها را نداشتند. بنابراین آنچه میماند در واقعیت در سطح «طرح بحث» و «آژیتاسیون» و «پروپاگاندا» حول این تاکتیک، بدون اهرمهای مادی و سازمانی عمل به آن بود.
یکی شعار فوری «مسلح شدن» و رفتن به فاز «مبارزۀ مسلحانه» سر میداد، یکی شعار «تشکیل کمیتههای محله»، دیگری شعار «تشکیل شوراها» را پیش میگذاشت و در نهایت گروههایی هم تاکتیک «پیش به سوی اعتصاب عمومی» را مطرح میکردند. کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری در آن مقطع ارزیابیاش از شرایط داخل آن بود که تاکتیکها یا شعارهای مطرح شدهای نظیر رفتن به فاز «مبارزۀ مسلحانه» یا «تشکیل کمیتههای محله» و «تشکیل شورا» تناسبی با مرحلۀ کنونی جنبش ندارند، ناشی از هیجانزدگیاند و در مواردی هم (مثل «تشکیل شورا») اصلاً بنا به ماهیت خود نمیتوانند با فراخوان ایجاد شوند بلکه محصول منطقی یک برهۀ خاص یعنی شرایط اعتلای انقلابیاند. در عوض با طرح و برجستهکردن تاکتیک «اعتصاب عمومی» آن را دقیقترین و مرتبطترین گام فوری و بعدی جنبش ارزیابی کردند.
«اعتصاب عمومی» طرحی بود که نه فقط از سوی بخشی از اپوزیسیون چپ، بلکه از سوی قویترین جناحهای بورژوازی هم مطرح میشد. با این تفاوت که اگر اپوزیسیون چپ طرح این تاکتیک را رو به طبقۀ کارگر عنوان میکرد، اپوزیسیون بورژوایی دست یاری به سمت بازاریان دراز کردهبود و «اعتصاب» را از آنان طلب میکرد. بالأخص در آن روزها پوسترهای پیاپی و بینام و نشانی از مجاهدین خلق در فضاهای مجازی دست به دست میشدند که روز و ساعت اعتصاب عمومی را تعیین میکردند[۱]، اما با سپری شدن روزها، نه تنها اعتصاب عمومیای رخ نمیداد که ضربآهنگ اعتصابات صنفی هم که هفتههای پیش از اعتراضات خیابانی به شکل سریالی خبرساز میشد کُندتر و کُندتر شده و تا سر حد توقف عقب نشستهبود!
این را که چرا شدت اعتصابات صنفی در آن ایام رو به کاهش رفت دو دلیل عمده داشت: از یک سو رژیم از واهمۀ انتقال اعتراضات به محیط های کار چنان فشارها و ارعابهای «پیشگیرانه»اش را بالا برده بود تا کارگران از ترس خوردن برچسب «براندازی» و «اغتشاش» از خیر همان اعتراضات صنفی قبلی هم موقتاً بگذرند؛ و از سوی دیگر هنوز جنبش اعتراضی ثبات و چشمانداز روشنی نداشت که بتواند اعتماد کارگران را جلب کند و آنها را به جای شرکت انفرادی در اعتراضات خیابانی مجاب به سازماندهی اعتصاب جمعی در همبستگی با اعتراضات خیابانی کند.
حمایت بخشی از اپوزیسیون چپ از شعار اعتصاب عمومی، همراه بود با غیاب توانِ لازم برای سازماندهیِ حتی یک هزارمِ چنین طرحی، یعنی مثلاً ترتیب دادن یک اعتصاب صنفی ساده در زمین واقعیت و ما هم از این قاعده مستثی نبودیم. در میان انبوهی از آژیتاسیونهای پراکنده، گهگاهی هم سعی بر ان بود که این شعار در متن اوضاع تشریح و تحلیل شود و از این رو خودِ ما وارد درجهای از پروپاگاندا شده بودیم. اما در تحلیل نهایی کل اپوزیسیون چپ- و از جمله ما- این سبک از آژیتاسیون حول طرح «اعتصاب عمومی»را از روی عجز و ناتوانی و غیاب سازماندهی واقعی برای گام ضروری بعدی جنبش پر میکرد. نقدهای بجایی به این سبک از فراخوانها و تهییجهایی که بیشتر از روی ناتوانی در سازماندهی پیشینی و تو گویی برای ارضای فراخواندهنده است وارد بوده و هست. با اینحال ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که اگر بخشی از اپوزیسیون پاسخ به این مسأله (و تعیین گام بعدی پیشروی اعتراض) را وظیفۀ فوری سیاسی خود قرار داده بود، بخش دیگری از همین اپوزیسیون چپ کلاً صورت مسأله را نادیده گرفته و به خبررسانی و تشویق درگیریهای خیابانی بسنده کردهبود؛ یعنی نقش ناظر منفعل را بازی میکرد.
چهار ماه بعد از اعتراضات سراسری دی، این بار در خرداد ۹۷ همزمان با گذشت یک ماه از اعتصابات بانه، این بار اعتصاب شکوهمند و سراسری رانندگان و کامیونداران سر رسید که همچون آتشی صدها شهر کشور را از شرق و غرب و شمال و جنوب در نوردید. این اعتصاب سراسری بلافاصله منجر به بالاکشیدن قیمت سوخت و شعلهور کردن اعتراضات بخشهایی از کشاورزان و دامداران و مرغداریها به ضرر ناشی از این اعتصاب شد. اعتصاب سراسری کامیونداران چنان حدی از تشدید وجهۀ طبقاتی جنبش را به نمایش گذاشت که در طول سالیان گذشته بیاغراق بیسابقه بودهاست. برخلاف زد و خورد خیابانی، این بار یک اعتصابِ کاری میرفت که خصلتی سراسری به خود بگیرد. به باور ما خرداد ۹۷ استثناییترین و مهیاترین لحظه برای تحقق طرح «اعتصاب عمومی» و جهش جنبش به جلو بود (واضح است که به پشتوانۀ سازماندهی و نه آژیتاسیونِ صرف). حتی خود جنبش تودهای نیز غریزتاً همین را حس کرده بود. اما مجدداً تأکید میکنیم این که چنین اتفاقی رخ نداد را باید بیش و پیش از هرچیز به پای غیاب نفوذ و سازمانیابی کمونیستی در جنبش کارگری گذاشت. با اینحال نه فقط این غیاب آزاردهنده بود، بلکه بیش از آن به رسمیت شناختهنشدن چنین غیابی ضربۀ بزرگتری بوده و هست. درست در اوج اعتصاب سراسری کامیونداران، بخش اعظم اپوزیسیون چپ مثل سابق سرش را با وقایع فرعی مانند «شام افطاری هنربندان» و در بهترین حالت پوشش وسیع خبر سفر رضا شهابی و دو تن دیگر از فعالین سندیکایی به دعوت کلکتیو سندیکاهای فرانسوی گرم میکرد.
دردناک است که اما اپوزیسیون راست لحظه را درستتر تشخیص داده بود و به اقتضای ماهیت بورژواییاش، تمامی تمرکزش را برای به اعتصاب کشاندن «بازار» خرج کرد، امری که البته با چند هفته تأخیر نهایتاً خود را در تعطیلی بازار کفاشان پایتخت و برپایی تظاهرات همراه با سر دادن شعارهایی مثل « مرگ بر بیکاری» و «مرگ بر گرانی» و شعارهای سیاسی مانند «دشمن ما همینجاست» نشان داد.
در اعتصاب سراسری کامیونداران، هیچ گواهی در اثبات استثنائیبودن چنین فرصتی بهتر از سرعت انتقال و هماهنگی اعتصاب از یک شهر به شهر دیگر، جو ناآرام جامعه در پیگیری اخبار این اعتصاب سراسری و برخوردهای به غایت قهری در برابر اعتصابشکنان نیست.
از سوی دیگر درست هم زمان با اعتصابات رانندگان و کامیونداران ایران، موفقیت نسبی اعتراضات مردم اردن علیه سیاستهای گرانی و ریاضتی حکومت شان میتواند درسهای مشابهی را در این همین زمینه به ما منتقل کند. در ابتدای کار بیش از ۳۰ اتحادیۀ صنفی (عمدتاً غیرکارگری) فراخوان به یک «اعتصاب عمومی» دادند، با کوتاه نیامدن حکومت در برابر اعتصابکنندگان، طبقۀ کارگر مقتدرانه به این اعتصاب پیوست و سرتاسر خیابانهای اردن در مرحلۀ انفجار تودهای قرار گرفت. بلافاصله دولت حاکم چنان فلج شد که پادشاه مجبور به دخالت و عذرخواهی شد. طبقۀ حاکم تصور میکرد برکناری نخستوزیر، انحلال دولت وقت و جایگزینیاش با یکی دیگر، تودهها را آرام خواهد کرد. سندیکاهای اردنی بلافاصله در برابر «خواست پادشاه» کوتاه آمدند و مردم را به سوی خانههایشان فراخواندند، اما دیگر دیر شده بود و جنبش کارگری عملاً ابتکار این اعتصاب عمومی را از دست سندیکاها درآوردهبود.
به جز این تجربه، صدها تجربۀ تاریخی متفاوت از انواع و اقسام «اعتصابات عمومی» در دست است که درسهای زیادی برای فرموله شدن و استفاده از سوی ما دارند: از اعتصابات عمومی کنترلشده و زماندار تا اعتصابات نامحدود؛ از اعتصابات سراسری با خواستهای صنفی تا اعتصابات عمومی سیاسی؛ از اعتصابات عمومی کاملاً خودانگیخته تا اعتصابات عمومی به پشتوانۀ فراخوانهای سندیکایی و حزبی و….
بدون درسگیری و بررسی دقیق این تجارب تاریخی نمیتوان به طور دقیق در مورد تاکتیک اعتصاب عمومی در ایران صحبت کرد. به همین دلیل است که ضرورتهای عینی جنبش اعتراضی ایران با نگاهی به دو تجربۀ متأخر دیماه ۹۶ و خرداد ۹۷ ، « گرایش بلشویک لنینیستهای ایران» را بر آن داشت تا با انتشار مجموعهای از متون دستچینشده، از حیث نظری و تاریخی نگاه دقیقتری به مبحث «اعتصاب عمومی» و جوانب مختلفش بیاندازد. خصوصاً آنکه این مبحث در ادبیات چپ فارسیزبان چندان گشوده نشده و مهجور ماندهاست.
برای ورود به این موضوع، قطعاً جزوۀ روزا لوکزامبورگ با عنوان «اعتصاب عمومی، حزب سیاسی و اتحادیههای کارگری» تنها متن جامع کلاسیک مارکسیستی است که سعی کرده با فرموله کردن تجربۀ اعتصاب عمومی ۱۹۰۵ روسیه، درک و دریافتش نسبت به این پدیده و رابطهاش با سندیکاها و حزب را در کشوری مانند آلمان صورتبندی و ارائه کند. هرچند جزوۀ «اعتصاب عمومی» لوکزامبورگ یکی از اولین و مهمترین متون در این زمینه است، ولی بعدتر مارکسیستهای دیگری (از جمله خود تروتسکی) نیز با نظر به تجارب تاریخی جدیدتر این درک و دریافت را تکمیل کردند.
چنانکه گفتیم به تدریج متون تألیفی و ترجمهای مرتبطی را دربارۀ «اعتصاب عمومی» تهیه و بر روی سایت منتشر خواهیم کرد. هدف از این کار جمعآوری مبانی نظری و تجارب تاریخی است که میتواند جمعبندی دقیقتری از طرح «اعتصاب عمومی» در وضعیت انفجاری کنونی ایران به دست دهد. در نهایت متون منتشره در قالب جزوۀ ویژهای تحت همین عنوان منتشر و در دسترس مخاطبین قرار خواهد گرفت.
هیأت تحریریه «گرایش بلشویک لنینیستهای ایران» – ۲ تیر ۱۳۹۷
[۱] . البته عموم مخاطبین در مواجهه با این پوسترها به هیچوجه متوجه نمیشوند که این طرحها و فراخوانها و جعلزدنها دقیقاً از کدام اتاق فکر بیرون آمده. ولی برای افراد حرفهای پیدا کردن این رد پا چندان غریب و دشوار نیست. در آن مقطع مجاهدین بالأخص فراخوانهای جعلی زیادی برای اعتصاب «نفتگران» توزیع کردند که هرگز هم میلیمتری به واقعیت نزدیک نبود. داشتن حتی یک درک عمومی از شرایط طبقۀ کارگر ایران هم میتواند یک تحلیلگر را به این نتیجۀ بدیهی برساند که کارکنان بخش صنعت نفت در بهترین حالت جزو آخرین بخشهایی خواهند بود که به چنین اعتصابی بپیوندند.