رفرمیسم چپ در باتلاق لابی جمهوری اسلامی
بیانیهای که اخیراً از سوی جمعی از چهرههای «فرهنگی» و «دانشگاهی» جهان برای نجات «برجام» خطاب به موگرینی منتشر شده، جنجالهای زیادی را به ویژه در طیف چپ به دنبال داشت. در نگاه اول ترکیب امضاکنندگان این نامۀ سرگشاده کمی متناقض و مانعالجمع به نظر میرسد: از ترانه علیدوستی (سلبریتی تبلیغاتچی ستاد انتخاباتی اصلاحطلبان) و عبدالکریم سروش (معمار و مجری تصفیۀ عقیدتی دانشگاهها) تا چهرههایی همچون هاروی و چامسکی و ژیژک که بهعنوان «سلبریتیهای چپ» در دنیا و بالأخص طی سالهای اخیر در ایران جولان میدهند. اما در واقعیت امر نقاط مشترک سیاسی زیادی میان اینان است که نهایتاً همگیشان را در بزنگاههای مختلف کنار هم جمع میکند.
وقتی خودِ موگرینی با چرخشی ۱۸۰ درجهای از عضو فدراسیون جوانان حزب کمونیست ایتالیا به نمایندۀ عالی اتحادیۀ اروپا در سیاست خارجی و «امور امنیتی» بدل میشود، چندان نباید از دیدن برخی نامها در این فهرست جا خورد!
اما مخرج مشترک این سلبریتیهای چپ در آن است که همگی از سطح انتقاد به سرمایهداری فراتر نمیروند؛ برای آنها رادیکالیسم انقلابی یا هیچ وقت معنا نداشته یا خیلی وقت است که بهعنوان امری کهنه کنار گذاشته شده. در عوض «رئال پلتیک» قطبنمای اتخاذ مواضع آنهاست. سیاستی که خود محصول ناباوری به پتانسیل انقلابی طبقۀ کارگر و تغییر رادیکال از پایین است و لاجرم آنان را به جستجوی تغییر در بالا میکشاند. اینجاست که باید بدانیم پمپاژ سیستماتیک تبلیغاتی که این چند ساله در ایران برای به شهرت رساندن این «چپها» شدهاست، بیدلیل نبوده. سیل عظیم ترجمۀ آثار چامسکی و ژیژک و کُرنل وست و هاروی و باتلر و آبراهامیان و آصف بیات و حمید دباشی و … که بازار کتاب ایران را قُرُق کردهاست و همینطور ظهور انواع مؤسسات چپ علنی که با ترجمههای دست چندم از افاضات اینان درسگفتار برگزار میکنند یا مؤسسات امنیتی (مثل «ترجمان») که «جریان ترجمه» از این رفرمیسم چپ را در دستور کارشان قرار دادهاند، یک پروژۀ حسابشده است. کافی است یکی از این سلبریتیهای چپ عطسه کند تا فردا ترجمه و تفسیر و تأویلش در این مؤسسات و مجلات ارائه شود! اینجاست که در همهمۀ این همه شهرتسازی برای این سلبریتیهای چپ، صحبتی از نتایج سیاسی فرصتطلبانه و راستروانۀ مواضع اینان به جوانانی که سالها با آثارشان تغذیه شدهاند نمیشود!
در اینجا از این فرصت پیش آمده استفاده میکنیم تا مختصراً نگاهی کوتاهی بیاندازیم به ملغمهای از این چپ ضدانقلابی رنگارنگ که این روزها در قامت «لابی» جمهوری اسلامی در کنار «ترتیتا پارسیپورِ» بنیانگذار لابی «نایاک» و جنایتکارانی مثل فرخ نگهدار و دغلکارانی مانند مسعود بهنود ایستادهاند و در جبهۀ لابی جمهوری اسلامی قلم میزنند.
چامسکیِ «آنارشیست» که تا همین اواخر مصاحبههای زیادی با شبکۀ پرس تی وی جمهوری داشته، لااقل تمایلات ضدّمارکسیستی و خصومت عمیقش با حزب بلشویک، رهبران انقلاب اکتبر روسیه و نخستین دولت کارگری برآمده از آن را انکار نمیکند. اما همانطور که گفته شد در مرکز این خصومت تاریخی، ضدیت او با نقش انقلابی طبقۀ کارگر قرار دارد که این ضدیت گاه و بیگاه در جاهای مختلف خود را بروز میدهد. مثلاً در جریان حملات نظامی ترکیه و سلاخی «عفرین»، چامسکی از محکومیت کشتار ترکیه و دفاع از کُردها آغاز میکند. اما «دفاع» از کردها را نه در نیروی اعتصاب و اعتراضات طبقۀ کارگر ترکیه و جهان و مبارزه برای سرنگونی رژیم ارتجاعی اردوغان، که در عوض در دخالت امپریالیسم امریکا و نیروی نظامیاش میجوید.
در طرف دیگر دیوید هاروی است که خودش را «مارکسیست» و منتقد سرسخت سرمایهداری معرفی میکند. اما «مارکسیسمِ» هاروی خصلتی تماماً آکادمیک و غیرانقلابی دارد. در تقلبی بودن این مارکسیسم همین بس که عصارۀ دههها رسالهنویسی او در باب شهری شدن سرمایه دست آخر باید در تبدیل شدنش به بیلبوردِ تبلیغاتی یکی از هارترین نهادهای شهری ایران (شهرداری تهران) دید[۱]!
در تمام نوشتههای هاروی و به خصوص آنهایی که به سؤال اساسیِ «چه باید کرد؟» میرسند، غیاب نقش و پتانسیل انقلابی طبقۀ کارگر خودنمایی میکند. در عوض در دیدگاه هاروی سایر نیروهای اجتماعی و جنبشهای جدیدی مثل «اشغال وال استریت» و «۹۹ درصدیها» هستند که قرار است جای انقلاب و سرنگونی دولت سرمایهداری به دست طبقۀ کارگر را بگیرند!
هاروی علیرغم همۀ انتقادهای «تئوریک»اش به سرمایهداری، در عمل وقتی قدم به حوزۀ سیاست میگذارد، چون چیزی برای عرضه ندارد، دست آخر به همان دولت سرمایهداری متوسل میشود. به عنوان نمونه در بحبوحۀ تهاجم امپریالیستی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ هاروی هرچند انگیزۀ سودآوری را در پشت این تحرکات نظامی تشخیص داد، اما با بازگشت به عصر روزولت بر این باور بود که با یک «نیو دیل»[۲] جدید و ایجاد فرصتهای سرمایهگذاری در امریکا میتوان این محرک سود را اگرنه کاملاً متوقف که لااقل مهار کرد! به این معنا، نقد او به سرمایهداری حداکثر و در بهترین حالت فراتر از اصلاح این نظام نمیرود.
اما در بین همۀ اینها، ژیژک پدیدۀ دیگری است! یک شارلاتان به معنی دقیق کلمه. نگاهی به فهرست موضوعات کتابهای سرهمبندیشدهاش- از «مدفوع شناسی» تا «الهیات»- به قدر کافی سندی بر آشفتگی فکری و گندهگوییهای فاضلمآبانه و خالی از محتوای فکری اوست.
ژیژک نمونۀ تیپیک شیادهای آکادمیکی است که چند سالی است در محافل روز «چپِ نو» جولان میدهد و پای ثابت خیلی از نشریات آنها- مثل «نیو لفت ریویو»- است. برای او سلبریتی ماندن، تعبیر این سخن است که بدنامی هم نوعی شهرت است!
ژیژک که از قضا حامی «موسوی» در «جنبش سبز» بود، سال ۲۰۱۳ در مصاحبه با نشریهای گفته بود: «از دیدن این چپهایی که میخواهند به اصول و رؤیای راهحل رادیکال وفادار بمانند و همیشه هم آخر سر به حاشیه رانده میشوند، سیر شدهام». همین جمله به اندازۀ کافی گویای اصول سیاسی او-یعنی فرصتطلبی- است. ژیژک از آن زمان تاکنون با سرعت محیرالعقولی چرخش به راست داشته است. سال ۲۰۱۵ به پناهجویان فراری از خاورمیانه تاخت و آنها را خطری برای فرهنگ غرب عنوان کرد. در سال ۲۰۱۶ هم در مصاحبهای با کانال ۴ انگلستان اعلام کرد که اگر شهروند امریکا بود، به ترامپ رأی میداد! مضحک است که چنین فردی اکنون پای بیانۀ اخیر علیه تصمیم ترامپ امضا میزند!
اما فهرست راسترویهای این مشاهیر رفرمیسمِ «چپ» تمامی ندارد. اگر بخشی در مقابل تهدید یا حملۀ نظامی امپریالیستی، در جبهۀ بورژوازی مغلوب قرار میگیرند؛ برخی دیگر صراحتاً خود را کنار جنگهای «بشردوستانۀ» امپریالیسمِ غالب میچپانند. نمونۀ این گفته جناب پروفسور ژیلبر آشکار است که مارس ۲۰۱۱، فقط دو روز بعد از تصویب قطعنامۀ ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل و چراغ سبز به جنگ لیبی، صراحتاً از جنگ ناتو به عنوان یک گزینۀ بشردوستانه برای عقب زدن حملات قذافی به اپوزیسیون حمایت کرد.
در واقع فرصتطلبیها و انبوهی از راسترویهای این سلبریتیهای «چپ»، چیزی نیست جز نتیجۀ منافع طبقاتی و شعلی؛ نداشتن اصول سیاسی انقلابی؛ جایگزین کردن مارکسیسم انقلابی با مارکسیسم تقلبی آکادمیک؛ و در نهایت تبدیل شدن به عروسک خیمهشببازیای برای ترسیم مارکسیسمی خنثی و اخته در رسانههای جریان اصلی بورژوازی جهانی.
متأسفانه نقد به بیانیههایی از جنس نامۀ سرگشادۀ اخیر به موگرینی عموماً از جانب راستترین گرایشهای جنگطلب و در مرکزشان مجاهدین خلق بوده است. روی کار آمدن ترامپ و انتخاب جان بولتون به سمت مشاور امنیت ملی امریکا، جان دوبارهای به کل اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی، از جمله سلطنتطلبان و مجاهدین خلق که به حق باید نسخۀ المثنای جمهوری اسلامی در تبعید خواندش، بخشید. تمام همّ و غم این اپوزیسیون، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به ضرب تحریم و حملۀ نظامی امپریالیستی و لابد به ارمغان آوردن دمکراسیای است که امروز در خرابههای افغانستان و عراق تا لیبی و سوریه باید بیابیمش!
به این اعتبار آنهایی که برای نجات جمهوری اسلامی و برجام دست به دامن موگرینی و اتحادیۀ اروپا میشوند همانقدر ارتجاعی هستند که دخیلبستگانِ به ترامپ برای واژگونی جمهوری اسلامی. در این کشمکش، ما در جبهۀ سوم جای میگیریم. برای ما نه صِرف براندازی جمهوری اسلامی، که نیروی اجتماعی این براندازی و آلترناتیوِ جایگزینش اهمیت دارد. حفظ استقلال سیاسی طبقۀ کارگر از جناحهای مختلف رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی و امپریالیسم، موضوع مرگ و زندگی جنبش کارگری است. مسألۀ ما، تعیین تکلیف نهایی با دولت سرمایهداری (فارغ از اشکال رنگارنگ حکومتی آن) است. خطر جنگ و حملۀ نظامی امپریالیستی، ما را نه در کنار بوژوازی «خودی» قرار میدهد و نه در برابر نیروی «خارجی». در عوض در این حالت تشکیل یک جبهۀ سوم انقلابی، با اتکا به طبقۀ کارگر ایران و منطقه و کشورهای متخاصم، برای فلج کردن ماشین جنگی و تبدیل جنگ به انقلاب علیه طرفین نزاع، هدف فوری و فوتی ما خواهد بود. موضع ما افشای هر دو جبهۀ ارتجاعی سرمایهداری و سربازپیادههای آنان است.
جایگاه امروز ژیژکها و هارویها در این نامه، بنبست و سرنوشت نهایی مارکسیسم آکادمیک و رفرمیسم چپ را نشان میدهد. حجم عظیم آثاری که تمام این سالها به واسطۀ ترجمه و درسگفتار از این جریانات به نسل جدید تزریق شده، جز سردرگمی و گیجی برای آنان چیزی به بار نیاورده است. در عوض بازگشت به سُنن مارکسیسم انقلابی، به تجربیات حزب بلشویک، انقلاب اکتبر، اپوزیسیون چپ و انترناسیونال چهارم و از همه مهمتر اتکا به یک تشکیلات انقلابی، نقطۀ اتکای نیرومندی است که از فرد در برابر این سیل ایدئولوژیهای چپ بورژوایی و خردهبورژوایی محافظت میکند.
گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران – ۲ خرداد ۹۷
[۱] . در آذرماه سال ۱۳۹۵، دیوید هاروی با مشارکت و سخنرانی در همایش «زنان و زندگی» شهرداری تهران که به گواه همگان یک همایش فرمایشی و با هدف تبلیغات انتخاباتی قالیباف بود شرکت کرد. نکتۀ حائز اهمیت آنکه پیشتر دهها دانشجو و فعال چپ با انتشار نامۀ سرگشادهای به هاروی از او درخواست کردهبودند که در این همایش شرکت نکند؛ ولی او نه تنها در این همایش سخنرانی کرد، بلکه از دادن حتی یک خط پاسخ به نامۀ اعتراضی مذکور هم طفره رفت.
[۲] New Deal