پیام اول ماه مه ۲۰۱۸: وقت ساختن تشکیلات است!
اول ماه مه امسال، ۲۰۱۸، یک اهمیت تاریخیِ استثنایی هم داشت و آن هم نزدیکی به ۲۰۰مین سالگرد تولد مارکس بود. یعنی تولد فردی در تاریخ که با تئوری و پراتیک خودش مسیر تاریخ را متحول کرد. امروز که دوباره مبارزۀ طبقاتی در ابعاد جهانی خیزبرداشته، شعار عمیق «کارگران جهان متحد شوید!» در مانیفست کمونیست، بیش از هر زمانی موضعیت سیاسی و مبارزاتی پیدا کرده.
اتحاد کارگران جهان، صرفاً یک شعار یا رسم تشریفاتی نیست؛ در عوض مسألۀ مرگ و زندگی جنبش کارگری جهانی است. امروز در امریکا، این کانون سرمایهداری جهانی، کارگران بعد از دههها خیانت اتحادیههای زرد دارند زور و بازو نشان میدهند. دهها هزار معلم در سراسر کشور مشغول مبارزه با کاهش دستمزد، افزایش هزینههای درمانی و پیامدهای دههها کاهش بودجه و ریاضت به دست دو حزب بورژوایی اصلی این کشور یعنی دمکراتها و جمهوریخواهان هستند. در اروپا کارگران فرانسه با سیاستها و تمهیدات ریاضتی و قوانین ضدّدمکراتیک حکومت ماکرون دست به گریبان هستند. در همین بین استادهای دانشگاه در انگلستان و صدها هزار کارگر صنعتی آلمان اوایل امسال اعتصابات بزرگی را به راه انداختند. ژانویۀ امسال کارگران یونان عملاً کشتیرانی و حمل و نقل عمومی را در مخالفت با سیاستهای ریاضتی حکومت سرمایهداری سیریزا تعطیل کردند.
اگر به چهار ماه اولِ سال ۲۰۱۸ نگاه کنیم، شاهد انواع اعتصابها و تظاهرات در سراسر دنیا هستیم. شورش فراگیر دیماه سال پیش در ایران، اعتصاب معلمان و استادهای دانشگاه در نیجریه و کنیا و زیمبابوه؛ اعتصاب سراسری معلمان تونس؛ اعتصاب معلمان مکزیک و برزیل و پورتو ریکو؛ اعتصاب سه هفتهای کارگران تکنسین چین؛ اعتصاب کارگران خودروسازی شهر وینزرِ کانادا و الی آخر.
این تحولات روی هم رفته فقط مرحلۀ اولیۀ فرایند بینالمللی مبارزۀ طبقاتی انفجاری و فزاینده را نشان میدهد. این تحولات و چشماندازهای جدیدی که میگشاید، درست نقطۀ مقابل چشمانداز تاریک و مأیوسی است که اغلب چپهای رفرمیست و خردهبورژوایی ترسیم میکنند؛ چپهایی که چون دور طبقۀ کارگر را بهعنوان یک نیروی اجتماعی بالقوه انقلابی خط کشیدهاند، وقعی به رشد مبارزات رادیکال کارگری نمیگذارند و در عوض با دیدن قدرتنمایی هر گروه راست افراطی، روی کار آمدن فاشیسم و پایان دنیا را اعلام میکنند!
در واقع این نفی نقش انقلابی طبقۀ کارگر همیشه توجیهی بوده برای سازش و سرسپردگی به بوروکراتهای اتحادیههای کارگری زرد و احزاب و سازمانهای رفرمیست چپ؛ یعنی جریانهایی که به جای فشار آوردن به دولت سرمایهداری برای کسب امتیاز به نفع جنبش کارگری، برعکس به جنبش کارگری به نفع سرمایه فشار میآورند.
این تجربهای بود که میلیونها نفر با سیریزا و سیپراسِ شیاد در یونان، ساندرز در امریکا، کوربین در انگلستان و حزب کارگر برزیل و نظایر اینها داشتند؛ با اینحال منطق مبارزه دارد هرچه بیشتر آنها را در تقابل و تصادم با حکومتهای سرمایهداری و این سوپاپهای اطمینانشان قرار میدهد.
تروتسکی در سند بنیانگذاری انترناسیونال چهارم به درستی نوشته بود که «جهتگیری و سمت و سوی تودهها، ابتدا و پیش از هرچیزی بنا به شرایط سرمایهداری متعفن تعیین میشود و بعد با سیاستهای خائنانۀ سازمانهای کهنۀ کارگری»؛ اما به قول او «از این دو فاکتور البته فاکتور اول تعیینکننده است: قوانین تاریخ، قویتر از دم و دستگاه بوروکراسی است».
همین قوانین تاریخ و اوضاع و احوال سرمایهداری یک نیروی اجتماعی را خلق کرده به اسم طبقۀ کارگر بینالمللی! نیرویی که قادر است همۀ محاسبات دولتهای سرمایهداری حاکم را برهم بزند.
علاوه بر این نقش کیفی، جهانی شدن تولید سرمایهداری نیز وزن کمّی طبقۀ کارگر دنیا را هم به طور چشمگیری افزایش دادهاست. ابعاد طبقۀ کارگرِ امروزِ دنیا قابل قیاس با دورۀ حیات مارکس و انگلس نیست. صدها میلیون کارگر جدید فقط از چین و هند به طبقۀ کارگر جهانی اضافه شدهاند. تحولاتی که در ارتباطات اینترنتی رخ داده باعث شده تا کارگران چهارگوشۀ دنیا بتوانند در لحظه با هم تبادل اطلاعات داشته باشند یا اعتراضاتشان را سازماندهی بکنند. در واکنش به استفادۀ روزافزون کارگران از چنین شبکههای ارتباطی بوده که میبینیم مثلاً سال پیش گوگل الگوریتمهای جستجوی اینترنتی را دستکاری کرد، فیسبوک به اسم مقابله با اخبار جعلی عملاً مشغول سانسور است، حکومت روسیه رئیس پیامرسان را برای دسترسی به پیامهای رمزگذاریشدۀ کاربران تحت فشار قرار داده و مقامات ایران هم به فیلترینگ تلگرام و فشار برای استفاده از پیامرسانهای داخلی روآوردهاند.
پیامدهای این فرایندها، بالقوه میتوانند پیامدهایی انقلابی باشند. هرچند الآن در خیلی از کشورها مبارزۀ طبقاتی روزمره متمرکز بر مسائل صنفی و رفرمهایی در حوزۀ دستمزد، بهداشت و درمان، آموزش عمومی، بازنشستگی و غیره است، اما در هر حال طبقۀ کارگر برای خلاصی همیشگی از شرّ این وضعیت فلاکتبار نیازمند برنامهای نه برای رفرم که برای سرنگونی سرمایهداری است و در همینجاست که وظیفۀ اصلی کمونیستها تعریف میشود.
مارکس سال ۱۸۶۵ نوشت:
«طبقۀ کارگر نباید دربارۀ دستاوردهای نهایی مبارزات روزمره مبالغه کند. نباید فراموش کند که مشغول مبارزه با معلولها است و نه علتها. نباید فراموش کند که دارد حرکت قهقرایی را به تعویق میاندازد، نه آنکه جهتش را تغییر دهد؛ که دارد مُسکِّن مصرف میکند، نه اینکه بیماری را درمان کند».
بنابراین هرچند باید در مبارزات روزمره حاضر بود، اما مارکسیستها نباید نقشۀ راه را گم کنند. مسألۀ ما نه کمک خیریهای به کارگران است، نه مبالغه کردن دربارۀ دستاوردهای مقطعی و نه تجویز مُسکِّن و آرامبخش به کارگران! مسألۀ ما ریشهکن کردن سیستمی است که بیوقفه نابرابری و استبداد و استثمار را میزاید: یعنی سرمایهداری! بنابراین مسألۀ کلیدی بر سر تبدیل مبارزۀ طبقاتی به یک مبارزۀ سیاسی آگاهانه برای تسخیر قدرت سیاسی و کوبیدن میخ تابوت این سیستم و ساختن یک جامعۀ نو است.
اما چهطور؟
مدتی قبل از اول ماه مه امسال و فراسیدن ۲۰۰مین سالگرد تولد مارکس، فرد دیگری ۱۴۸ ساله شد: لنین. معمار حزبی که توانست طبقۀ کارگر کشوری واپسمانده را به قدرت برساند و وظیفۀ اولین و تنها انقلاب سوسیالیستی و دولت کارگری جهان را انجام بدهد.
امروز نه فقط شرایط عینی انقلاب، که نیروی اجتماعی انجامدهندهاش یعنی طبقۀ کارگر به مراتب آمادهتر از دورۀ مارکس و حتی لنین است. اما انقلاب سوسیالیستی، بهعنوان تنها انقلاب آگاهانه و بابرنامه، سخت نیازمند تشکیلاتِ رهبریکنندۀ انقلاب است: حزب پیشتاز انقلابی! این اصلیترین وظیفهای است که با فوریت هرچهتمام پیش روی ما قرار میگیرد.
نه فقط شرایط کلی عینی، بلکه مجموعۀ تمام ضعفهایی که بالأخص در این خصوص در اپوزیسیون کنونی چپ ایران وجود دارد، پرداختن به وجوه و مسائل مختلف پیرامون چنین تشکیلات انقلابیای را جزو وظایف فوری ما (گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران) در دورۀ آتی قرار دادهاست!
به این امید که اول ماه مه سال آتی یا سالهای بعد از آن، به جای روز جهانی کارگر روز جشن پیروزی سرنگونی نظام کارمزدی باشد!
گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷