به مناسبت ۲۲ آوریل، روز زمین
علی فولادی
تا همین اواخر افسانۀ رایجی بوده که نه فقط راستها، بلکه چه بسیاری «سبزها» علیه مارکس میپروراندهاند، مبنی بر اینکه او مسألۀ استثمار محیط زیست را به کل از قلم انداخته چون بر این گمان بوده که رشد اقتصاد و تکنولوژی خودبهخود مشکل را حل خواهد کرد یا اگر هر اشاراتی داشته تنها مربوط به برههای بوده که «مارکس جوان» میخوانیمش.
در عوض فاستر، نویسندۀ کتاب «اکولوژی مارکس» تلاش موفقی کرده تا نشان دهد که بالعکس ایدههای اکولوژیکی و زیست محیطی در کانون چشمانداز ماتریالیستی مارکس و انگلس از اوایل دهۀ ۱۸۴۰ بوده است.
مارکس هم در کاپیتال و هم در نوشتههای متعدد دیگری به این موضوع اشاره کرده است که سرمایهداری از قِبَل محیط زیست و تخریب آن نیز ارزشهای هردم بیشتری خلق میکند.
جملۀ مشهوری از مارکس است که میگوید «تولید سرمایهداری تکنولوژی را رشد میدهد و فرایندهای اجتماعی متعدد را به یک کلّ اجتماعی واحد بدل میکند، اما تنها به بهای فرسودن و تحلیل بردن سرچشمۀ اصلی کلّ ثروت، یعنی: خاک و کارگر».
بحران زیست محیطی در سرمایهداری یکی از اشکال دیگر تضاد منافع طبقاتی، تضاد میان نیازهای اجتماعی و سود خصوصی است. اگر امروز میتوان تصویر گویایی از این گفته داشت: گرمایش زمین، تغییرات اقلیمی، انقراض گونهها، جنگلزدایی، خشکسالی و … خلاصه نابودی سیارۀ ما.
بنابراین نتیجۀ کلیدی و رادیکالی که از این گفته به دست میآید این است که حلّ بحران زیست محیطی بدون دگرگونی انقلابی شیوۀ تولید سرمایهداری و جایگزینیاش با سوسیالیسم ناممکن است. در حالیکه که میبینیم این روزها هرچند کتابها و مقالات انتقادی بسیاری در باب سیاستهای تخریبی سرمایهداری و نئولیبرالیسم منتشر شدهاند، اما بسیاریشان از موضع نوکینزی و آنتونی گیدنز (مبتکر «راه سوم») بودهاند. یعنی مواضعی رفرمیستی که شکلدهندۀ سیاستهای مسلط بر حکومتهای «چپگرا»ی موجود حاکم بر جهان از زمان بحران انرژی دهۀ ۱۹۷۰ و بهخصوص بعد از فروپاشی شوروی بودهاند. این سیاستها ضمن انتقاد لفظی و سطحی به سیاستهای تخریبی نئولیبرالی و بحران سرمایهداری، وارد عمق نمیشوند و حتی در جنبههای گوناگون- منجمله وضع برخی قوانین در حمایت از محیط زیست- گسست کاملی از خود سیاستهای نئولیبرالی هم نداشتهاند و لذا این قوانین و پیمانها در چهارچوب سرمایهداری عملاً بیاثر هستند.
پیمان اقلیمی پاریس در سال ۲۰۱۶ از جمله پیمانهایی بود که از سوی حکومت فرانسوا اولاند تصویب و طرح شد (حکومتی که به اسم حزب «سوسیالیست»، در حوزۀ محیط زیست همان اندیشۀ نوکینزی-گیدنزی را ادامه میدهد و در حوزۀ قانون کار و جنگهای ناتو و سیاستهای پلیسی همان سیاستهای نئولیبرالی سارکوزی را). به قول جیمز هنسن، از دانشمندان برجستۀ حوزۀ آب و هوا، این پیمان هم فقط «شیادی» بوده و «مشتی کلمۀ بیارزش و وعده».
با این حال حکومت ترامپ در جهت جنگ تجاری خود با چین و منافع کلانی که از قِبَل تولید سوختهای فسیلی منجمله زغال سنگ میبرد، از این پیمان خارج شد و اگر هم اعتراضی از سوی شرکتهای بزرگ به این تصمیم شد، با این منطق اقتصادی بود که این تصمیم ترامپ چه بسا آنها را با مالیاتها یا تعرفههای ناشی از عدم عضویت در این پیمان بینالمللی روبهرو کند.
ترامپ در عین حال این دو سال با خروج از پیمان اقلیمی پاریس، جنگ تجاری با چین، بهخصوص خروج یا عدم امضای پیمانهای TTP یا TTIP، شکلی از حمایتگرایی و ناسیونالیسم اقتصادی را در چهارچوب برنامۀ «اول امریکا»ی خود پیشه کرده.
اما به موازات آن در زمینههای دیگری مانند باقی ماندن در پیمان «نفتا» و دیگر پیمانهای سرمایهداری جهانی، نولیبرالیترین سیاستهای سه دهۀ اخیر پس از ریگان را بهخصوص در زمینۀ مالیاتی و با اعطای معافیتهای مالیاتی به ابرشرکتها در پیش گرفته.
با وجود آنکه حمایت عمدۀ ابرشرکتها از پیمان پاریس خود به تنهایی ماهیت آن را نشان میدهد، اما خروج امریکا از آن با پیشدستی ترامپ نشاندهندۀ تنشهای میان امریکا با نه فقط چین، بلکه اتحادیۀ اروپا است. ترامپ زمان خروج از پیمان گفته بود:
«طبق توافق پاریس میلیاردها پولی که باید اینجا داخل امریکا سرمایهگذاری بشود میرود به جیب کشورهایی که کارخانهها و مشاغل ما را گرفتهاند. توافق پاریس اقتصاد امریکا را علیل میکند تا بهبه و چهچه سرمایههای خارجی و فعالین جهانی را که به بهای کشور ما ثروت به دست آوردهاند جلب کند…. دیگر نمیخواهیم سایر رهبران و کشورهای دنیا به ما بخندند».
در آخر باید افزود که تمامی این سیاستها به موازات صعود نظامیگری در عرصۀ جهانی پیش میرود. در سالهای اخیر دولتهای امپریالیستی امریکا و بریتانیا و روسیه بودجههای کلانی برای بخش نظامی و نوسازی تسلیحات اتمی خود به کار بردهاند که به بهای کاستن از بودجههای رفاهی و اجتماعی بودهاست.
پس در انتها باید تأکید کرد که نجات زمین، در گرو سرنگونی کلیت نظام سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم است. با دخالت و مشارکت فعالانۀ سوسیالیستها با یک برنامۀ روشن و مطالبات مشخص، باید جنبشهای مختلف زیست محیطی را به این چشمانداز مسلح کرد. به خصوص اکنون در ایران، که بحران زیست محیطی و به ویژه مسألۀ آب نقداً به یکی از کانونهای اعتراضات اخیر تبدیل شدهاست.