بحث فیسبوکی دربارۀ «اکونومیسم»، «ستم ملی» و…
در واکنش به یکی از فعالیت حمایتی «کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری» از اعتراضات بانه و کردستان (شهریور ۹۶) و نشر گرافیتیهای کمیته با شعارهایی مثل: «کردستان تنها نیست» و «نه به ناسیونالیسم» (و «نه به شوونیسم فارس») یکی از مائویستهای کُرد ساکن اروپا که معتقد بود این شعارها و توضیحات کمیته، نقش «ستم ملی» را به نفع «تضاد کار و سرمایه» نادیده گرفته شده، نقدی به این فعالیت حمایتی نوشت. در آن مطلب همچنین انتقاداتی به خط مشی کمیته که به زعم او «رفرم» (مشخصاً شعار اشتغال و افزایش دستمزد) را جایگزین «انقلابِ» فوری کردهاست، آمده بود. پاسخ زیر به نقد مزبور داده شدهاست که برای مطالعه خوانندگان انتشار میدهیم.
*متأسفانه نقد بعدتر از سوی نویسنده حذف شد و دسترسی به آن (برای انتشار) ممکن نبود.
۱- ادعا کردید که در این کارزار نقش «ستم ملی» به نفع «تضاد کار و سرمایه» نادیده گرفتهشدهاست. حال آنکه هم کارنامۀ عملی این کارزار تاکنون و هم اعلامیۀ موجودیت آن تأکید میکند که مطالبات حلناشدۀ دموکراتیک بیشماری (از ستم بر زنان گرفته تا ستم ملی و نقض سایر حقوق دموکراتیک….) بر زمین ماندهاند که ناتوانی ماهوی بورژوازی از تحقق آنها وظیفۀ رفع این تضادهای حلنشده را به رهبری انقلابی کارگران وامیگذارد؛ در این مسیر نه امپریالیسم و اهرمهای بینالمللیاش، نه بورژوازیِ ذاتاً واپسگرا و ارتجاعی کنونی و نه خردهبورژوازیِ دمدمی مزاج شهری یا دهقانی از پسِ تحقق نهایی این وظیفه برنخواهند آمد. این هدف تنها به رهبری انقلابی کارگران کمونیستی که جلودار صف مبارزۀ ارتش زحمتکشان و ستمدیدگان در هر حوزهای هستند محقق میشود. کارویژۀ نظری و عملی کمونیستهای انقلابی هم جز این نیست؛ یعنی پیوند مبارزۀ دموکراتیک با مبارزۀ طبقاتی ضد سرمایهداری. چرا که تحقق اولی تنها از مدار مبارزۀ دومی میگذرد.
۲- حق تعیین سرنوشت برای تمامی ملل تحت ستم، حقی همیشه مفروض و بدیهی است و از ملزومات حقوق دموکراتیک آنهاست و چنانکه بارها تأکید شده کمونیستها باید پیشگام دفاع از این حق تحت هر شرایطی باشند. اما بپردازیم به ناآرامی شما از مواجهه با شعار «نه به ناسیونالیسم» و تعبیری که به غلط به این شعار «زورچپان» کردهاید؛ یعنی طوری القا میکنید که گویی منظور فعالین این کارزار خطاب قرار دادن ملت کرد بوده و نه ملت فارس! حال آنکه فعالین این کارزار وقتی حمایت از اعتراضات کردستان را میخواهند به پایتخت بکشانند، دقیقاً هدف حمایتی خود را دخالت در سطح آگاهی کنونی طبقۀ کارگر ساکن در همان منطقهای که شعار قرار است انجام شود، قرار میدهند(یعنی همان کارگران فارس که دولت سرمایهداری جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای ارتجاعی بورژوازی-اعم از سلطنتطلبان و جمهوریخواهان و غیره زیر چتر «ناسیونالیسم» آنها را علیه بخش دیگری از همطبقهایهای خود از دیگر ملل میشورانند). پس مخاطب شعار «نه به ناسیونالیسم» در اینجا کارگران فارس بودند چرا که این شعار در خیابانهای پایتخت اجرا شده بود ولی شما تعمدی یا غیرتعمدی بستر و معنا و هدف این شعار را وارونه کردهاید تا به اصطلاح «نقد» یا «غرضورزی» را به این فعالیت بتوانید حقنه کنید.
بااینحال گذشته از این، برخلاف شما، کمونیستهای فعال در این کارزار معتقدند که حتی اگر در خود کردستان نیز بودند، وظیفهشان دخالتگری در بطن اعتراضات کنونی در کردستان در جهتِ «تشدید طبقاتیکردن» این اعتراضات بود؛ اعتراضاتی که خود به خود و بدواً هم رنگی طبقاتی دارد (اعتراض به قتل کولبران). معتقدیم مبارزه با جریانهای ناسیونالیستی و راست درون ملل تحت ستم را هرگز نمیتوان با انداختن شعارهایی یک خطی و زمختی مثل «نه به ناسیونالیسم» از راه دور اجرا کرد. بلکه باید دخالتگریها ظرافتداشتهباشند، نبض جنبش را در دست داشتهباشند و با حرکت از سطح آگاهی کنونی زحمتکشان کُرد (و دیگر ملل تحت ستم) مستقیماً «طنین طبقاتی» اعتراضات را تشدید کنند تا نتیجتاً خودِ نیروهای بورژوازی کُرد، در تقابل با این شعارهای طبقاتی در عمل خود را افشا کنند.
اما بپردازیم به ناآرامی شما در مواجهه با شعار «نه به ناسیونالیسم» که در واقع ناگزیر نقطۀ اختلاف «کمونیستهای انقلابی» با «کمونیستهای خلقی» خواهد بود؛ و این دقیقاً آنجایی است که دعاوی ظاهراً مارکسیستیِ شما از هم میپُکد و ترجیح میدهید مفهوم غیرطبقاتی «خلق/ملت» را به جای «طبقۀ کارگر» بنشانید؛ تا سپس با این منطق، «مبارزۀ خلقی» را هم به جای «مبارزۀ طبقاتی» بنشانید، غافل از آنکه نمیگویید که در این جایگزینی آدرس اشتباه به زحمتکشان کرد میدهید و منافع بورژوازی کرد را با زحمتکشان کرد یکدست جلوه میدهید. یعنی منافع «کولبران» را در این اعتراضات با بورژوازی کُرد (اعم از قاسملوها و بارزانیها و طالبانیها) یکسان جلوه میدهید و هرچند ستم ملی به نحوی جلوه کند که آنها در یک صف هستند؛ ولی دیر یا زود اگر رهبری را خودِ نیروهای انقلابی کرد به دست نگیرند، از سوی همان بورژوازی به مسلخ برده میشوند و کولبران که سهل است، پایش برسد، همین بورژوازی کُرد، کوبانیها را هم قربانی منافع خودش خواهد کرد (چنانکه در چند سال گذشته کرد). ملخص کلام آنکه در این آدرس غلط دادن، به زحمتکشان کُرد میگویید به جای ائتلاف با همطبقهایهای خود یعنی کارگران بلوچ و ترک و عرب و فارس و… باید با بورژوازی ملت خود ائتلاف کنند. درحالیکه رفع ستم ملی در ایران از مدار اتحاد زحمتکشان ملل تحت ستم باهم و با طبقۀ کارگر فارس در مبارزۀ تؤأمان علیه بورژوازیهای بومی و حکومت مرکزی سرمایهداری محقق خواهد شد.
۳- در بخش دیگری از نوشتۀ نامنسجمتان بعد از اینکه آغاز نوشته را با تحریف خودِ معنا و بستر شعارِ «نه به ناسیونالیسم» آغاز کردید، این بار با افاضاتِ پرتناقضِ ظاهراً «تئوریک» میخواهید اکونومیسمِ جریانِ حاضر را نتیجه بگیرید؛ حال آنکه متن پرتناقض شما نشان میدهد که هنوز در الفبای مارکسیسم هم ماندهاید چه برسد به آنکه بخواهید دوستان و دشمنان را درون جریان مارکسیستی با انگشت اشاره نشان دهید!
مثلاً ادعا میکنید «شعار “اشتغال برای همه” پیشاپیش عملی شدهاست» و چون محقق شده پس مطالبۀ اشتغال مطالبهای بورژوایی است!!! چنین ادعای گزافی نشان میدهد که ظاهراً شما نه شخصاً طعم بیکاری را در سرمایهداری جمهوری اسلامی کشیدهاید، نه اصطکاکی با آمار ۵۰% بیکاری در کردستان دارید (که خودِ کولبری سندِ زندۀ تحقق نیافتن این مطالبه است و نشان میدهد چطور ارتش بیکارانِ کُرد مجبورند برای بقا جان خود را به مخاطره اندازند). گذشته از این ظاهراً نه حتی اصطکاکی با جنبش کارگری کنونی ایران و مطالباتش که اشتغال یکی از پایههای ثابتش است داشتهاید، و مضافاً علیرغم عنوان پرطمطراق نوشتهتان، ظاهراً تئوری مارکسی را هم با دقت نخواندهاید و نیاز دائمی سرمایه به ارتش ذخیرۀ کار (که هم به هدف پایین کشاندن دستمزدها و هم شکافاندازی بین طبقۀ کارگر است) و مارکس مؤکداً آن را جزء جداناپذیر سرمایهداری میداند، فرا نگرفتهاید. این مطالبه نه تنها عملاً تحقق نیافته که هرگز هم درون چهارچوبِ سرمایهداری تحققپذیر نیست. و دقیقاً تحققناپذیری این مطالبه درون چهارچوب سرمایهداری است که به این مطالبه نه خصلتی رفرمیستی (مثل افزایش دستمزد و…) که خصلتی «انتقالی» میدهد.
در واقع این امر که «کار» در چهارچوب سرمایهداری خصلت استثماری دارد کشف جدیدی نیست که نیازی به یادآوری داشته باشد. اما مضحک خواهد بود اگر کسی بخواهد با این منطق بجای مطالبۀ کار و اشتغال، لابد دفاع از بیکاری کارگران را در دستور کارش قرار دهد! غافل از آنکه هرچند کار در سرمایهداری خصلتی استثماری دارد، اما همین «کار» است که افراد پراکنده را وارد فرآیند تولید اجتماعی میکند و از این طریق از آنها یک طبقۀ اقتصادی-اجتماعی میسازد که به دلیل در دست داشتن شریانهای حیات اقتصادی، بالقوه گورکن همان نظام سرمایهداری خواهند شد؛ یعنی از طریق کار و موقعیت خود نسبت به مالکیت ابزار تولید است که هویت طبقاتی پیدا میکنند.
دیدگاهِ شما در واقع بازگویی همان گرایش موسوم به «لغو کار مزدی» است که از خصلت استثماری کار مزدی، ناگهان به مطالبۀ فوری لغو آن می رسد! یعنی مثلاً به کارگری که بیش از یک سال دستمزدش را دریافت نکرده و باید در آستانۀ مهرماه به فکر خرج تحصیل فرزند باشد، به جای مطالبۀ آموزش عمومی رایگان، میگویند شعار لغو کارمزدی را بدهد! شعاری که به جای «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»، خواستههای ذهنی گوینده را به جای مبارزۀ زنده و روزمرۀ کارگری بر سر بهبود شرایط کار، افزایش دستمزد و سایر مطالبات روزمرۀ کارگری قرار میدهد.
اگر کسی مدعی است که به دلیل خصلت استثماری کار در نظام سرمایهداری نباید خواست اشتغال همگانی را مطرح کرد، پس باید در مقابل مطالبۀ افزایش دستمزد هم به دلیل خصلت استثماری آن بایستد!
سرمایهداری جهانی حتی در کشورهای متروپل و در دورۀ اوج رونق پساجنگ جهانی دوم هم نتوانست (و هرگز نمیتوانست) اشتغال کامل را تأمین کند، چرا که بیکاری جزء لاینفک ساختار سرمایهداری است. وقتی یک دولت سرمایهداری از تأمین یک حق ساده، یعنی اشتغال برای بقای کارگر هم عاجز است، به روشنی ورشکستگی خود را نمایش میدهد و از این رو به عنوان یک نظام تاریخ مصرف گذشته باید از سر راه کنار برود. مطالبۀ اشتغال همگانی، نه فقط یک خواستۀ متناسب با سطح آگاهی کنونی جنبش کارگری است، بلکه در عمل به کارگران نشان خواهد داد که تحقق این خواسته هم مانند بسیاری دیگر از مطالبات از مدار سرنگونی دولت سرمایهداری میگذرد. فی المثل کارگرانی که ورشکستگی سریالی کارخانههای محل کار خود و اختلاسها و غیره را میبینند، درک میکنند که اشتغال همگانی و برخورداری از مشاغل شایسته، مطالبۀ سادهای است که امکان مادی تحققش موجود است اما همین تحقق با دیوار مالکیت خصوصی سد میشود. بنابراین کارگر درمییابد که تحقق این مطالبۀ ساده هم مشروط به این است که این منابع هم از دست اقلیت حاکم گرفته شود. و این درک، سرآغاز حرکت برای ارتقای گام به گام آگاهی جنبش به سطح سوسیالیستی است و ناگزیر یک رویارویی طبقاتی با دولت حاکم ایجاد میکند.
برای آشنایی و تمییز مطالبات انتقالی از مطالباتِ بهاصطلاح حداقلی (رفرمیستی) که مبارزه را در چهارچوب سرمایهداری نگه میدارند و در مقابل هرگونه فراروی آن از نظام موجود ترمز میزنند، به مصوبات آغازین کنگرههای کمینترن (مثلاً قطعنامۀ «تاکتیکها» در کنگرۀ سوم کمینترن یا مصوبات کنگرۀ چهارم) مراجعه کنید.
۴- در آخر آنکه اگر چپ امروز در بحران است؛ اتفاقاً به دلیل حضور کسانی است که اولاً مفاهیم طبقاتی را مخدوش و گنگ میکنند و مفاهیم غیرمارکسیستی مانند «مردم»، «خلق تهران» و «خلق کوردستان» را بجایش مینشانند. ثانیاً و مهمتر جدای از سلطۀ مواضع و مفاهیم غیرمارکسیستی بر آن، بخش دیگری از بحران چپِ کنونی اتفاقاً به خاطر سلطۀ فرقهگرایی در آن است. نیروهایی که به جای آنکه در جنبش اقدام به سازندگی کنند و سهمی بدان ادا کنند، هدف اصلی خود را تخریب و تضعیف جنبش به خاطر اهدافِ فرقهگرایانۀ خود میگذارند. آنچه در این کارزار رخ دادهاست آنست که عدهای به جای نشستن بر صندلیهای گرم فیسبوکی خود، بینام و نشان و با پذیرش مخاطره سعی کردهاند انعکاس هرچند ضعیفی از صدای معترضین کردستان باشند؛ آن هم در حالی که بیشترین بایکوت خبری رسانهای و کمترین میزان از حساسیت به خاطر سلطۀ ناسیونالیسم فارس نسبت به این اعتراضات در استانهای مرکزی وجود دارد. البته از اینکه شما بخاطر این فعالیتها به ما نام «انگل» را تفویض کردهاید، نه دلسرد میشویم و نه اندکی در باور یا تلاشمان نسبت به تداوم این کارزار خللی ایجاد خواهد شد. در عوض از شما هم میخواهیم از پشت صندلی فیسبوکیتان برخیزید و وظایف سیاسیتان را در کارزار حمایتی از اعتراضات کنونی کردستان با هر نام و هویت سیاسی و شعاری که میل دارید (چه بسا حتی با همان شعارهای «خلقی» که به آن باور دارید)، عملاٌ از اعتراضات کردستان کنید (البته واضح است که اگر وظیفۀ سیاسی شما تخریب همبستگی طبقاتی نباشد، وگرنه همیشه تخریب از پشت فیسبوک از هر سازندگی سادهتر است)!