کارورزی: بیگاری‌کشیِ رسمی از طبقۀ کارگر و ضرورت‌های‌ پیوند جنبش کارگری و دانشجویی

زمان تقریبی مطالعه متن ۸ دقیقه

نضال تمدن

پردۀ اول: کارکرد دانشگاه در سرمایه‌داری ایران و وضعیت رقت‌انگیز کارگران تحصیل‌کرده

از آن‌جایی که ایران یکی از جوان‌ترین جمعیت‌های جهان را در خود جای داده‌است، سرعت رشد بیکارانِ جدیدی که به صفوف ارتش ذخیرۀ کار و طبقۀ کارگر ایران اضافه می‌شوند به‌طرز شگفت‌انگیزی سریع و دارای آثاری آنی است. بیکاری و کمبود همیشگی مشاغل که جزء جداناپذیری از ماهیت سرمایه‌داری در همه‌جای دنیاست، وقتی با این رشد سریع تولیدِ کارگرانِ جدید ترکیب می‌شود و در عین حال در کنار گرانی و کمبود بیمه و خدمات عمومی در ایران قرار می‌گیرد، منجر به وضعیتی می‌شود که به اعتراف خودِ حاکمیت، بحرانِ «سونامی بیکاری» وصف حالش است. علی‌رغم آن‌که سال‌هاست بیکاری در ایران در وضعیت بحرانی قرار دارد و خود را علاوه بر آمار رسمی بیکاران، در آمار محاسبه‌نشدۀ دستفروشان و شاغلین غیررسمی و ساعت‌مزد و … نشان می‌دهد. با این‌حال برای حداقل دو دهه، «دانشگاه» و «تحصیلات عالی» در ایران کارکردِ دقیقی در «دست بردن» در چنین بحرانی داشته‌اند که همانا به تعویق انداختن ورود خیلِ بیکاران به بازارِ کار بوده‌است. ظهور شعب متعددی از دانشگاه‌های «آزاد»، «غیرانتفاعی»، «علمی‌کاربردی» و «پیام نور» که مثل قارچ در سراسر شهرها و حتی روستاهای ایران(!) روییده‌اند، دقیقاً با چنین هدفی بوده‌است. همین بس که تعداد دانشگاه‌های رسمی در ایران از تعداد کل دانشگاه‌ها در چین (با جمعیت یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر) هم بیش‌تر بوده و به تقریب بیش از یک و نیم برابر تعداد دانشگاه‌ها در هند (کشوری با جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیون نفر) است! این آمار البته جدای از تعداد کثیر آموزشگاه‌های علمی، مهارت‌آموزی، زبان و غیره است، که باز هم نشانه‌ای از شکست فاجعه‌بار نظام آموزش رسمی ایران دارد. البته که چنین آمارِ کمّی ما را در مورد وضعیت جاریِ درون دانشگاه‌ها در ایران فریب نمی‌دهد. بلکه بالعکس وضعیت رقت‌انگیز خرید و فروش مقالات علمی، پایان‌نامه، رشوه‌گیری در اعطای مدرک، رانت‌خواری در اعطای بورس، فیلترهای تنگ سیاسی و عقدیتی در جذب هیئت‌های علمی، طرح درس‌های اسلامیزه‌شده، نمره‌های کیلویی در دانشگاه‌های غیردولتی، پذیرش صددرصدی متقاضیان دانشگاه آزاد حتی تا مقطع دکترا و پردیس‌های پولی که علناً مدرک‌فروشی می‌کنند، استادهای بی‌سوادی که خود پرورش‌یافتۀ چنین نظام آموزشی‌اند و صدها فاجعۀ دیگری که پشت درهای دانشگاه در حال وقوع است، تنها گوشه‌ای از این وضع نابسامان دانشگاهی در ایران را روایت می‌کند. علیرغم فساد بی‌حدّ و حصر دانشگاهی که رسوایی آن تا مرحلۀ مدرک‌فروشی به وزرا و نمایندگان مجلس هم کشیده‌شده‌است، بااین‌حال بقای این نظام فاسد دانشگاهی را کارکردش در اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری حاکمه‌که همانا به تعویق اندازی ورود چندین میلیون بیکار به بازار تنگ و محدود کار است[۱]– زنده نگه‌داشته‌است. سرنوشت فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در این نظام فاسد چنان است که تعداد اندکی از رانت‌خواران فارغ‌التحصیل به مقام هیئت‌ علمی می‌رسند، عدۀ کمی بیشتری از متخصصانی که پولی در چنته دارند به خارج از کشور مهاجرت می‌کنند و باقی استعدادهای تحصیل‌کرده به بازارِ سیاه پایان‌نامه و مقاله‌نویسی برای صنف اول ریزش می‌کنند! از طرف دیگر اما سرنوشت محتومِ اکثریت قاطع فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، بیکاری یا دست و پنجه‌نرم کردن با خرده‌کاری‌هایی برای فرار از بیکاری یا اشتغال در مشاغلی است که مطلقاً برای آن تعلیمی ندیده‌اند (نرخ بیکاری در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی ۵۰% درصد است).

‌اکنون نیمی از جمعیت بیکاران کشور را همین دست از تحصیل‌کردگانی تشکیل می‌دهند که پس از آن‌که ۱۶ الی ۲۲ سال از عمر خود را صرف آموزشِ مداوم و فشرده در این نظام آموزشی فاسد کرده‌ و محتملاً در حین تحصیل نیز زمانی را صرف بیگاری بی‌مزد و مواجب برای سرمایه‌داری در قالب طرح «کارآموز» کرده‌اند، اکنون پس از فارغ‌التحصیلی از نو باید در نقشِ «کارورز» برای سرمایه‌داری ایران بیگاری کنند[۲]! «کارورزی»، طرحی بود که حاکمیت، حداقل از زمان خاتمی تاکنون تحت عناوین متفاوت، سودای تصویبش را در سر داشت و هر بار در مواجهه با مخالفت‌های کارگری از تصویب آن عقب می‌کشید. بااین‌حال رونمایی از این طرح در میان همهمۀ انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، به‌شکلی بی‌سر و صدا اعلام شد. طنز قضیه آن‌که دولت روحانی با تاکتیکی پوپولیستی، پرداخت «کارانه» را که در واقع همان نامِ دستمزد ناچیزِ بیگاری این کارگران تحصیل‌کرده است (سیصد و ده‌هزار تومان)، با طعنه‌ به پرداخت «یارانۀ»‌ احمدی‌نژادی جهت فریب دانشجویان‌کارگران در رقابت انتخاباتی‌اش به‌کاربرد. اما هدف تبلیغاتی دیگر چنین طرحی آنست که «آمار رسمی بیکاری»، به‌واسطۀ این بیگاری‌کشی پایین «جلوه داده‌ شود» و سپس به‌عنوان «دستاوردهای برجام» بار دیگر به خوردِ طبقۀ کارگر رود! اینست هنرِ تبلیغاتی بورژوازی: کار بی‌مزد و مواجب را به‌عنوان دستاورد سرمایه‌داریِ «اعتدالی» در «تولید شغل» طرح کند و طبقۀ کارگر را برای رقابت با جناح سرمایه‌داری دیگر به‌صف صندوق انتخابات بکشاند!

تصویب چنین طرحی نه تنها به‌خودی خود نشانۀ آشکاری از شکست نظام آموزشی فَشَل ایران است که تعلیم‌یافتگان در آن حتی پس از شانزده سال تحصیل فشرده هم در عمل، مهارت‌های کافی برای کار در بنگاه‌های تولیدی و صنعتی را کسب نکرده‌اند، بلکه پیش از آن قدم حساب‌شده‌ای جهت سرکوب و استثمار کل طبقۀ کارگر کشور بوده و باج چرب و نرمی است که از سوی دولت به‌ سرمایه‌داران داده‌شد. این بیگاری رسمی از کارگرانِ نوفارغ‌التحصیل، علاوه بر آن‌که مستقیماً متوجه استثمار خودِ این کارگران و به نفع افزون‌شدن قابل‌توجه سهم سود کارفرما از دسترنج آن‌هاست، در عین حال با ‌هدف پایین نگه داشتن دستمزد سایر کارگران استخدامی هم به‌کار برده‌می‌شود. سرمایه‌داران، جذب این بیگاران را چماقی بر سر دیگر کارگرانی خواهند کرد که کوچکترین اعتراضی دربارۀ شرایط کار، بیمه و دستمزد از خود بروز دهند. علاوه بر این دولت، رانت چرب و نرمِ مضاعفی نیز از منابع عمومی، تحت عنوان «معافیت مالیاتی» به بنگاه‌های سرمایه‌داری که از این کارگران، بیگاری کشیده و بعد از شش ماه آن‌ها را به مقامِ «کارگری» ارتقا دهند، داده‌است! مضافاً رانت دیگری نیز این بار از جیبِ خود کارگر، به اندازۀ یک‌ماه «فروش نیروی کارش»- اگر آن‌قدر خوش‌شانس باشد که پس از ماه‌ها به مقامِ «کارگری» ارتقا یابد!- به جیبِ بنگاه‌ دلالی که واسطه‌گری شغلی را انجام داده‌است باید واریز شود.

در میان اعتراضات هرروزۀ کارگری که ماه‌هاست در سراسر کشور رخ میدهد از اعتراض به معوقات مزدی، شرایط اشتغال و سختی کار و بیمه، عدم پرداخت دستمزدهای بازنشستگان، اخراج از بنگاه‌های تولیدی با بهانۀ ورشکستگی، اختلاس از پس‌اندازهای مردم و …این پرسش مطرح می‌شود که تصویب «طرح کارورزی» که می‌توان آن را نهایت هتاکی حاکمیت سرمایه‌داری به طبقۀ کارگر دانست، چرا و چه‌طور بی‌هیچ هراس و واهمه‌ای از سوی حاکمیت اجرا شد؟ چرا تصویب طرحِ بیگاری از نیمی از بیکاران کشور، با هیچ اعتراض مشخص و مانعی جهتِ اجرا مواجه نشد و قرار هم نیست بشود؟

پردۀ دوم: تعیین ظرف مبارزه برای پیگیری مطالبات طبقۀ کارگر؛ دخاتگری پیشرُوی کارگری به‌واسطۀ بولتن

اوج‌گیری اعتراضات کارگری و اخباری که هرروزه از این تجمعات و اعتصابات منتشر می‌شود، این نکتۀ واضح را به همگان یادآوری می‌کند که دهه‌هاست جنبش کارگری ایران تا این لحظه و تا بدین اندازه «معترض» نبوده‌است. بااین‌حال میزان خودبخودی بودن چنین اعتراضاتی نیز بر کسی پوشیده نیست، در هر شهر و استان روزانه ده‌ها کارگر مشغول جمع‌آوری طومار امضا، تجمع، راهپیمایی و اعتصاب علیه سرمایه‌داران و دولت هستند، هرگونه سرکوبی که از سوی دولت علیه این کارگران معترض صورت می‌گیرد به همان سرعت و فوریتِ خبری که از آن اعتراض بیرون آمده و نشر پیدا کرده، فراموش می‌شود. هیچ تشکل و نهادی که قادر به پیوند این اعتراضات پراکنده با یکدیگر باشد وجود ندارد. نهادهای مستقل کارگریِ داخل که به‌سختی به تعداد انگشتان دست می‌رسند اگر از فرم سندیکایی نباشند و حوزۀ دخالت خود را صرفاً امور صنفی ندانند، اولاً بدلیل سقف اهداف رفرمیستی هرگز تمایلی جهت تلاش برای طبقاتی‌کردن اعتراضات کنونی کارگران نخواهند داشت (صدور بیانیه‌های اینترنتی در تقبیح قوانین دولت‌آن هم بدون اشاره به ماهیت طبقاتی‌اش- نهایت حدِ اعتراض آنان در مقابل هتاکی‌های دولت و از جمله طرح اخیر کارورزی است)؛ ثانیاً حتی اگر چنین میلی هم از سوی ایشان وجود داشته باشد، ابزار و سلاح چنین دخالتگری پیش‌روانه‌ای را در اختیار ندارند (چهارچوب فعالیت علنی، آنان را از هر اقدامی که به فرارفتن از چهارچوب قانونی مبارزه بکشاند باز می‌دارد‌این‌که اعتراضات آن‌ها در چهارچوب قانونی کنونی هم از سوی دولت سرمایه‌داری برتابیده نمی‌شود بحث دیگری است که اکنون به آن نمی‌پردازیم). ضمناً این فعالین و تشکل‌ها خط قاطعی بین مبارزۀ اقتصادی و سیاسی می‌کشند؛ معنای این فاصله‌گذاری آنست که نه تنها هیچ‌گونه استراتژی‌ای دربارۀ تغییر و رویارویی گریزناپذیر سیاسی در مقابل هتاکی‌های حاکمیت سرمایه‌داری ندارند، بلکه هرگونه فعالیتی را که حوزۀ مبارزه اقتصادی را به مبارزۀ سیاسی پیوند زند هم طرد می‌کنند. ثالثاً بوروکراسی داخلی و محفل‌گرایی غالب در این تشکل‌ها هم از انتخاب تاکتیک‌های بجا در مبارزۀ اقتصادی بازشان می‌دارد؛ برای همین است که برای مثال می‌بینیم «اعتصاب غذای یک فعال کارگری» اهمیت و توجهی بارها بیشتر از یک اعتصاب صدنفرۀ کارگری می‌یابد! اما تنها تشکل و افرادی قادر به انجام چنین هدفی – یعنی پیوند این اعتراضات پراکنده با یکدیگر و طبقاتی‌کردن اعتراضات کنونی کارگران – هستند که مخاطرۀ فعالیت غیرعلنی و غیرقانونی را پذیرفته و توهمی در مورد مشروعیت قوانین بورژوایی حاکمه و ترحم دولت سرمایه‌‌داری نداشته‌باشند. تشکلی که انعکاس ارادۀ سیاسی کارگران برای تغییرات بنیادین اقتصادی باشد[۳] و این تغییر را از مسیر مبارزه توأمان سیاسی و اقتصادی ممکن کند. بااین‌حال صرفِ چنین خواستی هم هیچ تشکلی را قادر به انجام چنین هدفی نمی‌کند. برای انجام چنین هدفی، وجود یک رسانۀ سرتاسری کارگری لازم است که قادر باشد در دل تک تک این اعتراضات پراکنده حاضر باشد و صدایش به دست کارگران معترض برسد (یا به عبارتی صدای حالِ اعتراض آن‌ها شود) و مطالبات مشخص و عینی را مطرح کند که از سطح کنونی آگاهی و مطالبات کارگران مشارکت‌کننده در آن اعتراض حرکت کند و با فراتر رفتن از آن، «مطالباتی انتقالی» و خواست‌هایی طبقاتی را به‌جایش در چنین اعتراضاتی جابیندازد. ابزار این دخالتگری و «سازماندهی سراسری» همان بولتن کارگری است. واضح است در غیاب چنین ابزارِ سازمانده‌ و هماهنگ‌کننده‌ای بین اعتراضات مختلف کارگری، پراکندگی و خودبخودی که وجه غالب اعتراضات کنونی کارگری است تداوم می‌یابد و دیر یا زود کارگرانِ معترض مورد سرکوب قرار می‌گیرند و در غیاب دستاورد مشخصی از آن اعتراض دلسرد شده و عقب خواهند نشست.

پاسخ به این پرسش را که هتاکی اخیر دولت سرمایه‌داری در تصویب طرح بیگاری‌کشی از بیکاران در این فضای اعتراضی چگونه ممکن شد، باید در همین ماهیت پراکنده و خودبخودی اعتراضات کارگری و غیاب سازماندهی پیشرُوی کارگری یافت. از سوی دیگر رفرمیسم، بوروکراتیسم و علنی‌گرایی حاکم بر اندک تشکل‌های مستقل کارگریِ نقداً موجود در کشور، آن‌ها را عاجز از درک مبارزۀ ضدسرمایه‌داری در تمامیت آن می‌کند (و این غیاب چشم‌انداز، علاوه بر نداشتن ابزار دخالتگری است). بدین‌ترتیب می‌بینیم که فی‌المثل دانشگاه از سوی «فعالین کارگری» همیشه مکانی نامربوط با طبقۀ کارگر تصویر می‌شود و حتی مطالبات اخیراً متمرکز «اقتصادی» دانشجویان هم محلی از توجه از سوی چنین تشکل‌هایی نمی‌یابد؛ رکود بروکراتیک این تشکل‌ها سبب می‌شود که آن‌ها حتی از درک و تطابق‌یافتن با این واقعیت مسلم که بخش قابل‌توجهی از طبقۀ کارگر کنونی ایران تحصیل‌کرده‌است نیز باز بمانند‌. نتیجه آن می‌شود که وفور شعب دانشگاه‌های پولی، کاهش ظرفیت‌ سهمیه روزانۀ دانشگاه‌های دولتی، اخذ شهریه‌های غیرقانونی از سوی دولت، کلاس‌فروشی و فضافروشی و ده‌ها اعتراض روزمرۀ دانشجویی که مستقیماً متوجه کاهش کیفیت خدمات دانشگاهی و فساد حاکم بر نظام دانشگاهی ایران است (و خود انعکاسی از کارنامۀ حاکمیت سرمایه‌داری است) نادیده گرفته شود. از طرفی غیاب آگاهی طبقاتی در میان همین کارگرانِ تحصیل‌کرده (دانشجو‌فارغ‌التحصیل) نیز معضل دیگری است که نبودِ دخالتگری پیش‌روانۀ طبقاتی هم آن را تشدید می‌کند؛ دخالتی که بتواند اعتراضات دانشجویی را (خصوصاً در مورد سیاست‌های اقتصادی دولت و کاهش خدمات عمومی‌اش که در نظام آموزشی بالأخص انعکاس بارزی پیدا کرده‌اند) اولاً در مدار مبارزۀ طبقاتی کلیۀ کارگران علیه دولت سرمایه‌داری بنشاند و ثانیاً مشکل بیکاری رایج در میان دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را با مطالبات کلی‌تر جنبش کارگری پیوند زند.

پردۀ سوم: دربارۀ ضرورت پیوند اعتراضات دانشجویی و کارگری؛ چشم‌انداز دخالتگری پیشرُوی کارگری و دانشجویی 

برای کسانی که وضعیت رقت‌بار کارگرانِ تحصیل‌کرده را از نزدیک دیده باشند، شنیدن این گزاره که در مواردی وضعیت یک کارگر تحصیل‌کرده از یک کارگر غیردانشگاهی بدتر است موجب شگفتی نخواهد شد. به‌عنوان مثال اخباری از این دست که برای آگهی استخدام یک کارگر خدماتی در یک بانک یا یک ادارۀ دولتی چندین فارغ‌التحصیل دکترا ثبت‌نام کرده‌اند سال‌هاست دیگر تعجبی بین مردم برنمی‌انگیزد. مهندسی که دست‌فروشی می‌کند، کارشناس دکترایی که کولبری می‌کند یا کارگر فروشنده‌ای که فوق‌لیسانس فیزیک دارد؛ همۀ ما مثال‌های زیادی از این موارد دور و اطراف خود داریم. بااین‌حال حتی داشتن «تحصیلات» در ایفای مشاغلی که نیاز به مهارت ویژه‌ای ندارند هم می‌تواند بدل به عاملی بازدارنده‌ در شانس به اشتغال شود (سرمایه‌داران ترجیح می‌دهند یک کارگر غیرماهر‌غیرتحصیل‌کرده را که کنترل و سرکوبش ساده‌تر است برای مشاغل این‌چنینی نگه دارند). همین موضوع در مورد بزرگترین سرمایه‌دار کشور (یعنی دولت) هم صدق می‌کند، کارگران جوان تحصیل‌کرده به‌شکل سیستماتیک از اشتغال در نظام اداری کشور کنار گذاشته می‌شوند و میانگین مدرک تحصیلی سیستم اداری کشور «سوم راهنمایی» است!

کارگر و دانشجو هر دو زیر ضرب سرمایه‌اند. از این هم فراتر رفته و تأکید می‌کنیم که بخش قابل توجهی از دانشجویان امروز، کارگران فردا هستند. بسیاری از آن‌ها نقداً دانشجو‌کارگر هستند. نطفه‌های آگاهی طبقاتی، امروز در ذهن همین دانشجویانی شکل می‌گیرد که در صف اول اعتراض به شهریه‌های دانشجویی، کیفیت خوابگاه‌ها و خدمات عمومی دانشگاه هستند. عدم درک ظرفیتی که دانشگاه در سازماندهی و پیوند خوردن به جنبش طبقاتی کارگران در شرایط مشخص ایران (با تعداد وافر دانشگاه‌هایی که برای نگه‌داشتِ موقتِ کارگران از بازار کار دارد) سبب می‌شود که دولت سرمایه‌دار با موفقیت طرح «بیگاری‌کشی رسمی از فارغ‌التحصیلان» را در میان سکوت دانشجویی و کارگری  به تصویب رسانده و از آن نه فقط برای بیگاری از کارگرانِ تحصیل‌کرده که برای سرکوب و ارزان نگه‌داشتن کلیۀ کارگران استفاده کند.

 طرح کارورزی، تعرض واضحی از طرف حاکمیت سرمایه‌داری ایران علیه کل طبقه کارگر ایران تلقی میشود و نه با دادنِ بیانیه‌های تقبیح و انکار که با دخالتگری هوشمندانه در اعتراضات کارگری‌دانشجویی و بردن این مطالبه در میان این اعتراضات مشخص است که می‌توان با آن به‌شکل مشخص به مبارزه پرداخت. سازماندهی اعتراض علیه این بیگاری‌کشی (کارورزی) به‌طور توأمان باید از دل دانشگاه و محیط‌های کار، علیه دولت سرمایه‌داری حاکم بلند شود.  بُردن ابزار سازماندۀ مبارزۀ طبقاتی در دل دانشگاه (بولتن دانشجویی‌کارگری) جزو وظایف آتی و در دستور کار نیروهای پیشروی دانشجویی است. توزیع اعلامیه و راه‌اندازی کمپین دانشجویی علیه این طرح بیگاری‌کشی در محیط‌های دانشگاهی اولین گام چنین دخالتگری خواهد بود.

۸ تیرماه ۱۳۹۶


[۱] . به گفتۀ وزیر کار، قرار است ۵ میلیون فارغ‌التحصیل جدید به آمار کنونی بیکاری در سال‌های آینده اضافه شوند.

[۲] . بازۀ سنی مشمولان این طرح از ۲۴ تا ۳۵ سال است. یعنی عملاً کارگران دو دهه پس از شروع سنِ رسمی کارگری مشمول بیگاری می‌شوند.

[۳] . حزب

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 65 = 67