تبعیض جنسیتی در بطن نظام سرمایه‌داری نهفته است

زمان تقریبی مطالعه متن ۶ دقیقه
سیدی رابینسون / ترجمۀ آزاد: آرام نوبختافشاگری‌ها دربارۀ ابعاد سوء استفاده‌های جنسی «جیمی ساویل»، مجری بی‌بی سی، تنها اخیرترین روایتِ ترسناکِ خشونت علیه زنان و دختران است.

این مورد اخیر در کنار سایر موارد مشابه باعث شده است تمام رویکردهای مشمئزکننده‌ای که در جامعه وجود دارند به سطح بیایند و خودنمایی کنند. در مورد ساویل، خیلی‌ها از تعرض‌های او باخبر بودند، منتها مطلقاً کاری نکردند، چرا که ساویل مهم تر از قربانیانش دیده می شد.

مایۀ شرمساری است که خشونت علیه زنان به موازات رویکردهایی ادامه دارد که با زنان به عنوان شهروندان درجۀ دو برخورد می کنند. برخی به این نتیجۀ بدبینانه می رسند که محال است بتوان از شرّ تبعیض جنسیتی (سکسیسم) خلاص شد و برخی مردان همیشه از زنان سوء استفادۀ جنسی می کنند.

برخی دیگر هم به این نتیجه می رسند که متقاعد کردن مردان به کنار گذاشتن افکار سکسیستی نهایتِ چیزی است که می توان به آن دست یافت.

البته که باید رویکردها و رفتارهای سکسیستی را به چالش بگیریم. اما با این کار به ریشه‌های مشکل دست نبرده ایم. رویکردهای سکسیستی به این جهت وجود دارند که ما در سیستمی زندگی می کنیم که بر بنیانِ ستم بنا شده. این قبیل رویکردها و همین طور ستم باقی خواهند ماند، مگر با خلاصی از شرّ این نظام.

خشونت علیه زنان بازتاب موقعیت زنان در جامعه است. این می تواند آزاردهنده‌ترین علامت ستم بر زنان باشد.

اما ستم چیزی فراتر از این یا آن عمل یا رویکرد فردی است؛ ستم در ساختار و تاروپود جامعه است و بر همۀ جوانب زندگی اثر می گذارد.

سال ۲۰۱۰ از ۱۵۰ رئیس منتخب دولت، تنها هفت تن زن بودند و از ۱۹۲ رئیس حکومت، ۱۱ تن. زنان به طور متوسط ۱۷ درصدِ پارلمان‌های ملی را شکل می دادند.

احتمال این­که زنان در مشاغل سطح پایین مشغول باشند، دستمزدی کم­تر از مردان بگیرند و بیش­تر به خانه داری و بچه داری مشغول باشند بسیار بیش­تر است.

در سطح جهانی زنان بیش­تر در معرض فقر هستند و دسترسی‌شان به آموزش مسدود می شود. اما این ستم ساختاری چگونه بر نحوۀ تفکر و عمل افراد تأثیر می گذارد؟

کارل مارکس، انقلابی سوسیالیست، توضیح داد که عقاید غالب در جامعه، عقاید طبقۀ حاکم هستند، یعنی آنانی که مالک ثروت هستند.

طبقه

این طبقه در حفظ نظام موجود و همین طور تبعیض جنسیتی، منفعتی مادّی برای خود دارد. به همین خاطر انرژی بسیاری صرف می کند تا مردم را قانع کند که این نظام طبیعی است.

سیاستمداران از معافیت‌های مالیاتی بهره مند می شوند تا برخی اشکال زندگی و مهم تر از همه ازدواج دو جنس مخالف را تشویق کنند. سخنرانی‌های بسیاری می کنند تا تمام دردها و امراض جامعه را به گردن کسانی بیاندازند که خارج از «هنجار»های مدّنظرشان جای می گیرند (مثل مادران مجرد).

صاحبان ثروت، کنترل رسانه‌ها را در دست دارند؛ رسانه هایی که با انواع پیام‌ها دربارۀ نحوۀ زندگی، ما را هر روز بمباران می کنند.

تبلیغات مختلف، از سُس پاستا و آبجو تا ماشین و شامپو، این پیام را می دهند که مرد و زن نقش‌های مختلفی دارند و خوشحالی و رضایت در پذیرش این نقش‌ها نهفته است.

حتی همین امروز مجلات زنان بر ظاهر و روابط متمرکز می شوند- تو گویی این‌ها باید اولویت‌های زنان باشند.

اما نگرش طبقۀ حاکم به خانوادۀ ایده آل و نقش‌های «نرمال» زنان و مردان اغلب با واقعیت خوانایی پیدا نمی کند. بسیاری از مردم لااقل برخی جوانب آن را زیر سؤال می برند یا نادیده می گیرند. اما فشار بی‌اندازه‌ای برای وادار کردن به پذیرش این نقش‌ها وجود دارد.

مردان را تشویق می کنند که باور کنند از ستم بر زن منتفع می شوند و باید قدردان موقعیت «برتر» خودشان باشند.

حاکمیت امیدوار است که به این ترتیب مردان طبقۀ کارگر احساس کنند سهمی در این نظام دارند. در عین حال جوامع طبقاتی با بیگانه کردن مردم از یک­دیگر و از خودشان، روابط را تحریف و مخدوش می کنند.

مردم عادی جهان را خلق می کنند، اما اغلب احساس می کنند هیچ کنترلی بر آن ندارند. در این میان با سکس و بدن زنان مثل کالا برخورد می شود.

اکثر قریب به اتفاق مردان به زنان تجاوز نمی کنند و اکثراً نسبت به زنان خشن نیستند. با این وجود ساختار جامعه و عقاید مسلطِ آن، مردان را تشویق می کند که با زنان هم­چون یک شیء پَست برخورد کنند.

مارکس و همکارش فردریش انگلس استدلال کردند که نحوۀ سازمان یابی یک جامعه، عقاید را شکل می دهند و با تغییر جامعه این عقاید نیز دستخش تغییر می شوند.

امروز جامعه به طبقات تقسیم شده است. طبقۀ حاکمی است که مالک ثروت است و طبقۀ کارگری که این ثروت را می آفریند، مهم­ترین‌های این طبقات هستند. اساس جامعه بر سلسله مراتب و رقابت بنا شده است.

جوامع پیشاطبقاتی به شکلی کاملاً متفاوت سازمان یافته بودند. مردان و زنان نقش‌های مختلفی برعهده داشتند، اما ارزش زنان کم­تر از مردان محسوب نمی شد. همان طور که انگلس نوشت در این جوامع «همه آزاد و برابر بوده اند، از جمله زنان».

مطالعات

مطالعات بیش­تر اخیر، بر بخش اعظم نوشته‌های انگلس صحه می گذارند. انگلس به این نگاه می کرد که چه طور با پیدایش جوامع طبقاتی، موقعیت زنان دستخش تغییر شد.

این مسأله زمانی رخ داد که انسان بیش از نیازهای فوری و اولیۀ خود تولید کرد. گروهی که نهایتاً به طبقۀ حاکم مبدل شد، کنترل این مازاد را به دست گرفت. از این جا به بعد آن‌ها خواهان ورثۀ «مشروع» برای انتقال این مازاد بودند، که همین امر کنترل بیش تر زنان و روابط جنسی را می طلبید.

تکنیک‌های تولیدی که منجر به شکل­گیری مازاد شد، به این سو تمایل داشت که کار مردان را به کار زنان اولویت دهد.

وجود این مازاد بدان معنا بود که مردم می توانند مدتی طولانی تر در یک محل اسکان داشته باشند و بنابراین فرزندان بیش تری نگه دارند. ساختار خانواده به موازات ایدئولوژی‌ای ظاهر شد که زنان را مایملکِ تحتِ کنترل مردان می دید. نسخه‌های این باورها همین امروز هم باقی اند.

البته از زمان رشد نخستین جوامع طبقاتی تاکنون تغییرات عظیمی رخ داده اند. زندگی زنان امروز قابل قیاس با زندگی زنانِ عصرِ فئودالیسم نیست.

ثمرۀ مبارزات در دورۀ سرمایه داری، دست یافتن به حق رأی و طلاق و سقط جنین و دیگر دستاوردها بوده است. با تغییر دنیا، رویکردها هم تغییر کردند.

اما ستم هم­چنان باقی است، چون آنانی که در رأس جامعه اند هم به لحاظ اقتصادی و هم ایدئولوژیک از آن نفع می برند. باورهای سکسیستی زنان را به سمتی سوق می دهند که همه نوع کاری را به رایگان انجام دهند.

از زنان انتظار می رود ضمن آن­که بیرون خانه کار می کنند، کودکان را به عنوان نیروی کار آینده پرورش دهند و نیروی کار کنونی را حفظ کنند؛ از آن‌ها انتظار می رود که خانوار را پرورش دهند.

سیاستمداران از خدمات عمومی می کاهند و در عوض مراقبت رایگان از بستگان بیمار و سالمند را به زنان می سپارند.

حاکمان ما می دانند که تشویق ایده‌های سکسیستی می تواند به تشتت و انشقاق طبقۀ کارگر هم یاری برساند و از توانش در راه مبارزه برای دنیایی بهتر بکاهد. به همین دلیل است که در کلّ طبقۀ حاکم (از قضات گرفته تا سیاستمداران) ایده هایی نظیر مقصر دانستن زنان بابت تجاوز یافت می شوند.

به علاوه حاکمان برای مهار هرگونه تغییر مترقی مبارزه می کنند. در برخی موارد مثل سقط جنین بخشی هایی از طبقۀ حاکم خواهان برچیدن این تغییرات هستند.

حاکمان از ما می خواهند فکر کنیم که ستم بر زن دیگر وجود ندارد؛ ترجیح آن‌ها این است که زنان، مردان را مقصر تبعیض جنسیتی بدانند و نه سیستم را.

و از همه مهم تر از ما می خواهند باور کنیم که تغییر انقلابی و جامعۀ آلترناتیو ممکن نیستند. در واقع زنان و مردان طبقۀ کارگر می توانند انقلاب کنند. این تنها امید برای پایان دادن به ستم بر زن است.

طبقۀ کارگر، هم نیروی کمّی و هم قدرت اقتصادیِ سرنگونی طبقۀ حاکم و خلق جهانی جدید را دارد.

اتحاد، طبقۀ کارگر را نیرومندتر می کند. به همین دلیل است که به چالش کشیدن تبعیض جنسیتی و مقابله با هر کوششی که بخشی از طبقۀ کارگر را دشمن دیگری بداند، اهمیت پیدا می کند.

اعتصابات

در اعتصابات مستمری بگیران که سال ۲۰۱۱ بریتانیا را درنوردید و همین طور تظاهرات توده‌ای «کنگرۀ اتحادیه‌های کارگری»، ما شاهد نیروی بالقوۀ کارگران متحد بودیم.

برای مبارزه با ستم نمی توان به زنان طبقۀ حاکم اتکا کرد، هرچند که ستم آنان را هم متأثر کند. زنان طبقۀ حاکم از نظامی که ستم را می زاید و حفظ می کند منتفع می شوند.

در حالی که برعکس هیچ کارگری از سرمایه داری به عنوان نظامی که آن‌ها را پایین نگه می دارد نفع نمی برد. خلاصی از شرّ سرمایه داری منفع مشترک کارگران است.

انقلاب‌ها موقعیت زنان را دگرگون می کنند. بلافاصله پس از آغاز انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، دسترسی زنان به سقط جنین فراهم شد. تقریباً یک قرن بعد از این هنوز چنین امکانی در همه جای جهان وجود ندارد.

مارکس همۀ خرافات و عقاید تفرقه انگیز موجود در جوامع طبقاتی را «کثافات همۀ اعصار» نامید.

انقلاب، به معنی محو یک شبۀ این‌ها نیست. انقلاب فرایندی است که می تواند چندین دهه برای توفیق در خلق جامعۀ نوین زمان ببرد.

طبقۀ حاکم نیز برای حفظ نظم کهن می تواند افسار یک ضدّ انقلاب تمام عیار را رها کند.

اما انقلاب بنیان مادی ستم را از میان می برد. در فرایند تحقق انقلاب، مردم خودشان را متحول می کنند.

وقتی سیستمی که در آن رشد یافته اند در حال فروریزی باشد، باورهای موجود دربارۀ «نقش ها»ی قالبی زنان و مردان هم بی‌معنی تر می شوند. زنان در هر جنبش انقلابی برای هدایت مبارزه به صحنه می آیند.

مارکس استدلال می کرد که طبقۀ کارگر تنها در انقلاب است که «موفق می شود خود را از همۀ کثافات اعصار رها کند و مستعد آن می شود که جامعه را از نو بنا نهد».

به جای قانع کردن این یا آن فرد به کناره گیری از عقاید سکسیستی، باید هدف بالاتری داشت. ما دنیایی برای فتح داریم.

۳ مارس ۲۰۱۵

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 44 = 45