آن ‌چه کارگران از اعتصاب به دست می‌آورند

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

پال داماتو / برگردان: آرام نوبختبا عقب نشینی طبقۀ کارگر در چند دهۀ گذشته، این استدلال باب روز شده است که اعتصاب ها، به قول یکی از اساتید فرهیختۀ حوزۀ روابط کار، به یک «الگوی کارگری منسوخ» تبدیل شده اند.

قطعاً درست است که حجم اعتصابات و تعداد کارگران درگیر اعتصاب در این دوره کاهش پیدا کرده. اما تصادفی نیست که این دورۀ زوال عضویت و نفوذ اتحادیه‌ها همراه شده است با تعداد هرچه کم تر اعتصاب ها.

این دو مورد کاملاً به هم ربط دارند. کارگرانی که متشکل هستند می توانند نسبت به آن هایی که نیستند وضعیت بهتری را به کارفرمایان خودشان تحمیل کنند، البته تنها اگر متشکل شده باشند تا یک اقدام عملی انجام بدهند و نه این که دربارۀ شروط عقب نشینی چانه زنی و مذاکره کنند.

کارفرما به طور مداوم با کاهش دستمزدها و افزایش سرعت کار از هزینه‌های کار می زند. چون از این طریق است که می تواند سود خود را افزایش دهد. اگر قرار نباشد که کارگران به قعر چاه سقوط کنند، الزاماً باید جمع شوند و برای فشار در جهت مخالف مقاومت نشان بدهند. این امر، در ابتدایی‌ترین سطح، همان چیزی است که مبارزۀ طبقاتی را شکل می دهد.

اعتصاب‌ها به قول فردریش انگلس «نخستین تلاش کارگران برای الغای رقابت» میان خودشان و جایگزین کردن آن با همبستگی هستند. اما همبستگی با چه هدف و منظوری؟

وقتی کارگران متشکل می شوند و از کار امتناع می کنند، چرخ‌های صنعت از حرکت باز می ایستند و منشأ سود رئیس و رؤسا می خشکد. بنابراین اعتصاب جرقه‌های هراس و دلهره را در درون سرمایه داران روشن می کند، چون اعتصاب به قول لنین به آن‌ها یادآوری می کند که «کارگران ارباب واقعی هستند و نه آن ها».

کارگران نخست وارد اعتصاب می شوند، چون این تنها ابزار برای جبران فوری اجحافاتی است که کارفرما تحمیل می کند. اما اعتصاب‌ها به عنوان یک اقدام جمعی و نمودی از همبستگی، به کارگران کمک می کند که منافع مشترک‌شان را با کلّ طبقۀ کارگر تشخیص بدهند.

لنین نوشت: «به علاوه اعتصاب چشمان کارگران را به روی ماهیت نه فقط سرمایه داران که ماهیت حکومت و قوانین آن باز می کند». کارگرانی که اعتصاب می کنند، به سرعت می بینند که پلیس و دادگاه‌ها علیه آن‌ها و به نفع کارفرمایان شکل گرفته اند. این واقعیت که کارگران خود باید متحمل مشقت هایی بشوند تا اعتصابی را به سرانجام برسانند، حسّ همبستگی و فداکاری آن‌ها را بالا می برد.

اعتصاب‌ها صرفاً از این جهت اهمیت ندارند که می توانند حرص و ولع کارفرمایان را مهار کنند و دستمزدها را بالا ببرند و وضعیت کار را بهبود ببخشند. اعتصاب‌ها به قول انگلس «مدرسۀ نظامی کارگران هستند. کارگران در این جا خود را برای مبارزۀ بزرگی که نمی توان از آن چشم پوشید آماده می کنند».

به عبارت دیگر اعتصاب‌ها تنها وسیله‌ای هستند که کارگران با آن نیروی خود و نیروی دشمن‌شان را بسنجند و از تجربۀ خود یاد بگیرند که چه طور مبارزه را با موفقیت هر چه بیشتر پیش ببرند.

مارکس آن «طبقۀ نوع دوستان خیّری» را که «اعتصاب را مضر برای منافع» کارگران می دانند، به باد انتقاد گرفت. اهمیت اعتصاب‌ها به قول مارکس با «بی اهمیتی ظاهری نتایج اقتصادی آن ها» اندازه گیری می شوند. مارکس گفت که «نزاع میان ارباب و رعیت»، «ابزار بی‌چون و چرای بالا نگه داشتن روحیۀ طبقات کارگر است».

لنین، انقلابی روس، این گفته را به شکل دیگری مطرح کرد. کارگران به عنوان فرد، «به‌تحقیق برده» باقی می مانند. اما وقتی کارگران مطالبات خود را جمعاً مطرح می کنند و از اطاعت سر باز می زنند … به انسان بدل می شوند. آن‌ها اکنون می گویند که کارشان نباید فقط در خدمت غنی سازی یک اقلیت تن پرور باید، بلکه باید به آنان که کار می کنند امکان دهد تا مانند انسان زندگی کنند».

به بیان دیگر، اعتصاب‌ها یک تأثیر معنوی فوق العاده روی کارگران دارند. به آن‌ها حسّ اعتماد به نفس و باور به ظرفیت‌های خودشان را برای سازماندهی و ساخت دنیایی متفاوت القا می کند. در پشت هر اعتصاب، به قول یکی از وزرای پروس، «هیولای هفت سر انقلاب اجتماعی در کمین است».

همان طور که مارکس گفت اتحادیه‌ها از این رو اهمیت دارند که «ابزاری برای سازماندهی طبقۀ کارگر در مسیر مبارزۀ طبقاتی علیه بورژوازی» هستند. این دقیقاً همان چیزی است که اتحادیه‌های امریکا باید به آن تبدیل شوند، اگر قرار باشد که به این زوال بلند مدت خود پایان دهند. کاراترین و مهم‌ترین ابزار مبارزه، اعتصاب است.

۲۴ اکتبر ۲۰۰۳

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 3 = 1