مبارزۀ طبقاتی در جهان باستان
مادام که جامعه به طبقات تقسیم شده و در ید یک طبقۀ حاکم یا استثمارگر بوده است، مقاومت از سوی طبقۀ استثمارشده هم وجود داشته.نخستین اعتصاب «به ثبت رسیده» در تاریخ، حول و حوش سال ۱۱۵۸ پیش از میلاد در دورۀ پادشاهی رامسس سوم، فرعون مصر رخ داد. شکوائیۀ اعتصاب کنندگانی که از کار گریخته و به یکی از معابد محلی پناه برده بودند، روی یک برگۀ پاپیروس درج شده بود.
در این طومار آماده است «گرسنگی و تشنگی بود که ما را بر آن داست به این جا بیاییم. نه جامهای هست، نه مرهمی؛ نه ماهی، نه رستنی. این را به عرض فرعون، خداونگار نیک ما و وزیر ارشدمان برسانید».
آنها مجبور بودند طی چند روز آتی دو معبد دیگر را هم تصرف کنند تا مطالبتشان برای دستمزد (به شکل سهمیۀ مواد غذایی و نوشیدنی) محقق شود.
به گفتۀ ویلیام وودثورپ تارن، اعتصابها «یک سنت دیرینۀ مصری بودند… نه فقط شورش هایی که به ضرب و شتم مدیر می انجامیدند، که همین طور دست کشیدنهای معمول از کار». به گفتۀ تارن، «این مردان سلاحی داشتند که مقامات از آن می هراسیدند: آنها می توانستند با ترک محل کار خود، کلّ ماشین را از کار بیندازند… و اغلب به معابدی که حقّ پناهجویی را تضمین می کرد پناه می بردند».
در روم باستان، مبارزۀ طبقاتی شکلی متفاوت گرفت؛ اشکال مختلف مقاومت برده ها، تا سر حدّ طغیانها و جنگهای برده ها. ثروت اشرافیت زمیندار امپراتوری روم نه به کار مزدی، بلکه به تاراج وابسته بود. یعنی نه فقط به یغما بردن ثروت، که همین طور گرفتن اسرای جنگی و فروش آنها برای بردگی. تاسیتیوس، مورخ رومی، عبارات بجایی را در وصف حال یک ژنرال بریتانیایی در نبرد با فاتحین رومی به کار برده بود: «تاراج و سلاخی و غارت، با نامی دروغین که امپراتوری می نامند. آنها تباه می کنند و این را صلح می خوانند».
بردهها در مزارع وسیع و معادن، به عنوان خدمتکار خانه و البته گلادیاتور به کار گرفته می شدند. شورش بردهها معدود بود، چرا که شرایط موجود سازماندهی شورش هایی در این مقیاس را بسیار دشوار می کرد. یک مورد از قوانین روم کفایت می کند تا تصویر روشنی از علت این وضعیت داشته باشیم: اگر بردهای ارباب خود را به قتل می رساند، کلّ خانوادۀ وی به موجب قانون محکوم به مرگ می شد.
مبارزۀ گلادیاتورها که ثروتمندان روم برای سرگرمی رومیها برگزار می کردند، فقط بین دو مرد نبود. بلکه اغلب شامل سلاخی دهها یا حتی صدها مرد در این نبردها می شد. مثلاً سزار برای جشن پیروزی خود بر دشمنانش در جنگ داخلی، در «سیرک ماکسیموس» رقابتی برای شکار حیوانات درنده و مبارزهای تمام عیار میان گلادیاتورها به راه انداخت؛ با ۵۰۰ پیاده نظام، ۳۰ سواره نظام و ۲۰ فیل در هر دو سوی میدان.
مشهورترین شورش بردگان را یک بردۀ گلادیاتور، از مردمان تراکیان، به نام اسپارتاکوس رهبری کرد. اسپارتاکوس سال ۷۳ پیش از میلاد، رهبری ۷۷ برده را برای فرار از مدرسۀ گلادیتاورها در کاپوآ به دست گرفت. او به سرعت ارتشی از بردگان فراری و فقرا تشکیل داد که به ۷۰ هزار نفر رسید. ارتش اسپارتاکوس هفت لژیون متفرعن و خودنمای رومی را درهم شکست و بدین ترتیب ظرف سه سال در هفت نبرد مهم به پیروزی دست یافت.
اسپارتاکوس قصد داشت که ارتش بردگان را از طریق کوههای آلپ از ایتالیا بیرون ببرد. در نهایت شورشیان به سمت بریندیزی در جنوب حرکت کردند، اما دزدان دریایی کلیکیه به آنها خیانت کردند. کشتیهای وعده داده شده، هرگز نرسیدند. اسپارتاکوس در حالی که بین دریا و لژیونهای عظیم رومی گیر افتاده بود، نهایتاً به دست ارتشی به رهبری لوسینیوس کراسوس، ثروتمندترین مرد روم، شکست خورد. کراسوس ۶ هزار بردۀ شورشی زنده را در «جادۀ آپیا» به صلیب کشید تا درس عبرتی باشد برای هر کسی که جرأت کند روم را به چالش بکشد.
صحنۀ مشهور فیلم اسپارتاکوس (۱۹۶۰) که در آن بردهها یک به یک ایستادند و گفتند «من اسپارتاکوس هستم» تا رهبر محبوب خود را نجات دهند، یکی از تأثیرگذارترین صحنه هایی است که روی پردۀ سینما رفته. اما افسوس این که رخ نداد. رومیها عملاً هرگز پیکر اسپارتاکوس را نیافتند.
کارل مارکس اسپارتاکوس را «باشکوهترین چهرۀ کلّ تاریخ باستان» نامید. اگرچه از این مرد چیزی زیادی نمی دانیم، اما عملکرد رفیع او مخالفت با این گفته را ناممکن می کند.