میلتون فریدمن: ساحرِ اقتصادیِ سرمایه داری
میلتون فریدمن روز ۱۶ نوامبر ۲۰۰۶، در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او یکی از برجسته ترین اقتصاددان های بورژوای قرن بیستم بود. آوازه اش در بین رهبران راست گرای سرمایه داری، خاصه کسانی که سیاست های ارتجاعی و ضدّ انقلابی اش را علیه دستاوردهای جنبش کارگری پساجنگ در سال های دهۀ ۱۹۸۰ به اجرا گذاشتند، دومی نداشت.
به علاوه فریدمن برای تاچر، ریگان، پینوشه و بسیاری دیگر از این قماش، منبع الهام بخش اصلی برای ردّ سیاست های به زعم آن ها همکاری و مصالحۀ طبقاتی در دهه های بربادرفتۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بود؛ دهه هایی که عقاید اقتصادی جان مینارد کینز حکمفرمایی می کرد. برای آن ها عقاید کینز- از اعضای حلقۀ «بلومزبرگ» و مشوق مخارج دولتی و اشتغال کامل به بهای سود و مالیات های پایین- در حکم کفر و ارتداد بود.
تصادفی نیست که علاوه بر دیگران، وزیر خارجۀ امریکا، کاندولیزا رایس هم سرشار از تأسف و احساس دِین معنوی به فریدمن است.
و اما بزرگ ترین سهمی که فریدمن در راه سرمایه داری ادا کرد چه بود؟ استدلال های نظری و تجربی فریدمن از این فرض آغاز می شدند که نظام تولید و انباشت سرمایه داری، فی نفسه عاری از خطا است. مادام که نیروی های بازار بتوانند بی هیچ قید و بندی آزادانه عمل کنند، در آن صورت مکانیسم قیمت بازار ضامن تخصیص بهینۀ منابع و از این رو بیشنه سازی رشد بدون بروز بحران ها خواهد بود.
البته فریدمن مبتکر این دیدگاه نبود. بلکه این دیدگاه ایدئولوژی عمومی اقتصادهای سرمایه داری مدرن است که در تمام دانشکده های اقتصادی جهانی تدریس می شود و در عین حال در تقابل مستقیم با اقتصاددانان کلاسیک اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ نظیر آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، جیمز میل و مالتوس است که پژوهش های علمی شان آنان را بر آن داشت که تردیدهایی جدّی دربارۀ توانایی سرمایه داری به حفظ سودآوری بلندمدت و توسعۀ پایدار داشته باشند. از نظر آن ها سرمایه داری نقص هایی جدّی داشت، گرچه از منظر انحصارات کشاورزی، رقابت مفرط یا اضافه جمعیت.
کینز نیز نگران ثبات سرمایه داری بود. تجربۀ سال های بحرانی ۱۹۲۱ و ۱۹۲۹-۳۰ او را به این نتیجه رساند که سرمایه داری نمی تواند رشد اقتصادی ممتد را بدون بروز بحران و بیکاری مزمن ادواری تضمین کند. بنابراین کینز به بانکداران توصیه می کرد که نرخ های بهرۀ خود را بسیار پایین نگه دارند و حکومت را تشویق می کرد که برای حفظ مخارج، دست به استقراض و صرف پول بزنند. این بدان معنی بود که حکومت می بایست نقش مهمی در حفظ ثبات سرمایه داری ایفا کند.
فریدمن، درست مثل اقتصاددان مکتب اتریش، فردریش هایک، این عقاید را گامی به سوی سوسیالیسم یا به زعم او نظام برده داری می دید. فریدمن مدافع این بود که هر فردی حق دارد تا جایی که امکان دارد بدون قوانین و مقررات دست و پاگیر پول در بیاورد. اشتیاق او برای این اصل تا جایی بود که سال های آخر حیاتش به حامی سرسخت الغای تمامی مقررات علیه استعمال دخانیات، الکل و مواد مخدر به عنوان حمله ای به آزادی فردی شده بود.
مشهورترین سهم نظری فریدمن، این ادعای او بود که پول برای یک سرمایه داری موفق کلیدی است؛ مداخلۀ بانک مرکزی امریکا در دهۀ ۱۹۳۰ بود که منجر به «بحران بزرگ» شد. یعنی بانک مرکزی با محدود کردن پول در اقتصاد، صنعت را از منابع مالی برای رشد محروم کرد. در نتیجه چنان چه از معادله بیرون می ماند، همه چیز خوب پیش می رفت. فریدمن و آنا شوآرتس سال ۱۹۶۳ کتاب «تاریخ پولی ایالات متحدۀ امریکا: ۱۸۶۷-۱۹۵۰» را برای توجیه این استدلال نوشتند. دیگران متعاقباً ردّیه های مختلفی بر شواهد و نتایح این کتاب نوشته اند.
فریدمن در تبلیغات خود علیه مداخلۀ دولت، قویاً از خصوصی سازی کامل تقریباً تمامی نهادهای دولتی- از جمله حتی پایان دادن به آموزش و پروش دولتی- دفاع کرد و همین طور نرخ ثابت مالیات (یعنی حالتی که یک میلیونر دقیقاً همان درصدی مالیات می دهد که فقیرترین کارگر مزدی). او همچنین با کنترل دولت بر ارز مخالف بود (فریدمن پیش بینی می کرد که ارز یورو هرگز در اروپا معرفی نخواهد شد و وقتی شد، سقوط خواهد کرد).
به راستی یک طنز تهوع آور است که فردی با ادعای مخالفت با دولت بزرگ، برای مشاورۀ اقتصادی به ژنرال آگوستو پینوشه، دیکتاتور نظامی و رهبر کودتای شیلی در دهۀ ۱۹۷۰ و همزمان به رژیم استالینیست چین، سر از پا نمی شناخت. همۀ این ها با این هدف بود که یک سرمایه داری محض و خونین را پیاده کند.
از این روست که فریدمن در کلیسای سرمایه داری تقدیس می شود. با این حال تصادفی نیست که بسیاری از سیاست هایش هرگز اتخاذ نشده اند و نخواهند شد. واقعیت این است که یک بازار کاملاً آزاد بدون قوانین و مقررات، به هرج و مرج و آنارشی برای نظام سرمایه داری خواهد انجامید.
پافشاری او روی کنترل عرضۀ پول، در سال های اخیر کاملاً نادیده گرفته شده است، به طوری که سرمایۀ مالی به رشدی انفجاری رسیده. اعتبارات در اقتصادهای سرمایه داری هرگز هیچ زمانی به اندازۀ سال ۲۰۰۶ خارج از کنترل نبوده اند. سیاست های فریدمن نیز به معنی نابرابریِ به مراتب بیش از امروز در توزیع درآمد و ثروت می بود و واکنش طبقۀ کارگر را برمی انگیخت. «فریدمنیسم» تمام عیار چه بسا سرمایه داری را به زانو در می آورد.
پوزش خواهان و حامیان و رهبران سرمایه داری به سوگ مرگ او خواهند نشست، اما سیاست هایش را اجرا نخواهند کرد. طبقۀ کارگر لطماتی را که وی به زندگی میلیون ها نفر وارد آورده است از خاطر نخواهند برد.
۲۴ نوامبر ۲۰۰۶