اعتصاب کارگران ایران ترانسفو و درسهای آن
امید علیزاده – آرام نوبخت
اعتصاب کارگران شرکت «ایران ترانسفو»، به عنوان بزرگترین تولیدکننده و صادرکنندۀ ترانسفورماتور تحت لیسانس شرکت زیمنس آلمان در خاورمیانه، با بیش از ۵۰ سال سابقۀ فعالیت و ۴ هزار کارگر شاغل، به قدری اهمیت داشته است که در هفته نامۀ «موج بیداری» استان زنجان، تیتر «اولین تجمع اعتراضی بعد از نیم قرن تولید» را به خود اختصاص دهد.
شرکت ایران ترانسفو که در سال ۱۳۴۵ با همکاری شرکت برق منطقهای تهران، شرکت زیمنس آلمان و بانک توسعۀ صنعت و معدن ایران تشکیل شد، دو سال بعد (۱۳۴۷) در شهر ری و در زمینی به مساحت ۵۸ هزار متر مربع با هدف تولید ترانسفورماتورهای توزیع، به بهرهبرداری رسید (کارخانۀ شهر ری از سال ۱۳۸۲ از شرکت ایران ترانسفو جدا شده و تحت عنوان شرکت «ایران ترانسفو ری» مشغول به فعالیت است). اولین کارخانه از مجموعۀ دوم گروه صنعتی «ایران ترانسفو»، در شهر زنجان در زمینی به مساحت ۱ میلیون متر مربع برای تولید ترانسفورماتورهای توزیع مشابه کارخانۀ شهرری در سال ۱۳۵۸ به بهرهبرداری رسید. و نهایتاً در سال ۱۳۶۲ دومین کارخانه در مجموعۀ زنجان با انتقال تکنولوژی از شرکت زیمنس آلمان برای تولید ترانسفورماتورهای قدرت به بهرهبرداری رسید.
اما محتوای سیاسی این اعتصاب، بسیار فراتر از چنین تیتری است و درست وقتی ابعاد واقعی این اعتراض رخ نشان داد، تلاشهای حکومت برای اعتصاب شکنی و جلوگیری از تبدیل آن به الگویی برای سایر شرکتها و کارخانههای مشابه به شکلهای مختلف آغاز شد. واگذاری بیش از ۳۰ درصد از سهام شرکت به صورت اقساطی به فردی به نام «مهدی مؤمنی طاهری» در سال گذشته و تبعات آن، زمینه ساز آغاز اعتراضاتی شد که از ۴ مردادماه به این سو همچنان جریان دارد.
پیشینۀ اعتراضات «ایران ترانسفو»
اعتصاب کارگران مجموعۀ «ایران ترانسفو»، محصول فرایندی است که کم تر از یک دهۀ پیش با خصوصی سازی این شرکت آغاز شد. سال ۸۸ شرکت ایران ترانسفو نیز مشمول خصوصی سازی هایی می شود که تحت عنوان اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی از سوی دولت ابلاغ شده و در دستور کار قرار گرفته بود. از این پس ایران ترانسفو به میدان رقابت «حقوقی» میان سازمان خصوصی سازی، چندین شرکت و بورس بازان بدل می شود. در این سال، ۳۵.۵ درصد سهام دولتی «ایران ترانسفو»- که در اختیار شرکت «ساتکاب» (وابسته به وزارت نیرو) بود- به دستور سازمان خصوصی سازی و از طریق بورس به صورت نقد و اقساط به شرکتی به نام «سینا فرآیند نیرو» واگذار می شود. در این واگذاری، مبلغ نقدی پرداخت شد و مابقی می بایست طی ۷ قسط از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ هر شش ماه یک بار پرداخت می شد. اما به علت عدم پرداخت اقساط و بدهکاری میلیاردی به سازمان خصوصی سازی، ۲۸.۳۷ درصد از کل سهام شرکت «ایران ترانسفو» به همراه ۶.۴۲ درصد از سهام متعلق به شرکت «ساتکاب»، پس از طی مراحل تشریفاتی از طریق سازمان خصوصی سازی برای فروش در تاریخ ۲۹ آذرماه ۱۳۹۱ عرضه می شود و نهایتاً شرکت مدیریت طرح و توسعۀ «آینده پویا» (متعلق به بانک ملی) آن را خریداری می کند. پس از قطعی شدن واگذاری ۳۲.۷۱ از سهام «ایران ترانسفو» به شرکت «آینده پویا»، این شرکت به عنوان خریدار جدید به عضویت هیأت مدیره درمی آید.
اما شرکت «سینا فرآیند نیرو» با توسل به مراجع قضایی و غیرقضایی و اقامۀ دعاوی متعدد علیه سازمان خصوصی سازی و خریدار (شرکت آینده پویا) به شدت این موضوع واکنش نشان می دهد. پس از کش و قوسهای حقوقی چندساله، نهایتاً هیأت داوری بورس به نفع شرکت «سینا فرآیند نیرو» و علیه فروشنده (سازمان خصوصی سازی) و خریدار (شرکت آینده پویا) رأی می دهد. سازمان خصوصی سازی و شرکت «آینده پویا»، در مقابل شکایت نامهای را تنظیم و درخواست ابطال رأی هیأت داوری بورس را به شعبۀ دادگاه عمومی مجتمع قضایی شهید بهشتی تهران تسلیم می کنند؛ اما قبل از صدور رأی، نام شرکت خریدار (آینده پویا) در «کُدال بورس» حذف و نام شرکت «سینا فرایند نیرو» به عنوان دارندۀ ۲۸.۳۸ درصد سهام «ایران ترانسفو» اعلام می شود. شرکت «سینا فرآیند نیرو» بلافاصله درخواست تشکیل مجمع عمومی را برای ورود به حوزۀ مدیریتی «ایران ترانسفو» ارسال می کند. اما سازمان خصوصی سازی به دلیل عدم پرداخت بهای این سهام و همین طور خسارت دیرکرد پرداخت (۳۶ ماه)، اجازۀ ورود این شرکت را به هیأت مدیرۀ «ایران ترانسفو» نمی دهد و اعلام می کند که قصد فروش سهام را دارد. در این مقطع با بورس بازی دو شرکت، قیمت سهام به ۴ برابر افزایش یافته بود و این گمان می رفت که شرکت «سینا فرآیند نیرو» با این عمل دنبال جبران زیان وارده در اثر عدم پرداخت بهای سهام خصوصی بوده است. پس از چندین مرحله آگهی فروش، شرکت «صنعت و تجارت آداک» با شرایط ۱۵ درصد نقد و الباقی اقساط ۵ ساله، اقدام به خرید سهام می کند.
به این ترتیب مرداد سال گذشته سازمان خصوصی سازی بعد از کشمکشهای فراوان قادر به فروش بلوک ۲۸.۳۸ درصدی ایران ترانسفو به ارزش ۳۵.۵ میلیارد تومان می شود و بعد از آن شرکت «صنعت و تجارت آداک» ( مالک جدید و ۳۰.۵ درصدی) و «مهدی مؤمنی طاهری» (نائب رئیس هیأت مدیرۀ کارگزاری آراد ایرانیان و یکی از مالکان آداک) در کنار شرکت «سرمایهگذاری گروه توسعۀ ملی» و و شرکت «آفرین ساز»، ترکیب هیأت مدیرۀ «بترانس» را تشکیل می دهند.
ورود این فرد به صحنه که کارگران «ایران ترانسفو» یک «بورس باز قهار» می نامند، همان زنگ خطری بود که جرقههای اعتراض را روشن کرد.
«مهدی مؤمنی» از سال ۹۴ تا به الآن تنها بهای ۱۵ درصد از ۳۵ درصد سهام خریداری شده را (یعنی حدوداً ۵۲ میلیارد از ۳۴۷ میلیارد تومان) پرداخت کرده و اکنون در تلاش است که با ترفندهای مختلف از جمله افزایش بهای سهام، بالا بردن سود سهام و سپس فروش سرمایههای ملی و سهام زیرمجموعههای «ایران ترانسفو» و غیره، کل مجموعه را تصاحب کند. مثلاً به گفتۀ یکی از کارگران، در وضعیت بحران شرکت او در مجمع عمومی (۲۸ تیرماه ۱۳۹۵)، سود ۷۵ تومانی را به ازای هر سهم تقسیم کرده و از این طریق بیش از ۳۶ میلیارد تومان درآمد داشته است.
به گفتۀ کارگران «مؤمنی» سعی در فروش سرمایههای ملکی و سهام زیرمجموعههای «ایران ترانسفو» در فرابورس را دارد تا سهام ۱۰۰ تومانی را حداقل ۴۰۰ تومان بفروشد و از محل فروش زیرمجموعهها (شرکت ترانسفورماتور زنگان در اولویت فروش تا اواسط شهریور است)، سرمایۀ خود را به ۵ برابر برساند.
و همۀ اینها به قول یکی دیگر از کارگران به آن معنی است که مؤمنی «با جیب خالی صاحب کارخانۀ ۱۰۰۰ میلیاردی می شود و دزدی در روز روشن انجام میگیرد».
کارکنان این شرکت احساس خطر کرده اند که به زودی اموال منقول و غیر منقول این شرکت برای پرداخت سود کاذب تصویبی فروخته خواهد شد و در مدت چند سال اثری از سوله های آبی در خروجی زنجان نخواهد بود و چه بسا دستگاههای خط تولید زنجان، سوار بر تریلیها برای توسعۀ کارخانجات ترانسفو راهی تهران و سمنان شوند.
آغاز اعتراض و ابتکارات عمل کارگران
کوچک شدن کارخانه به دلیل فروش برخی از قسمتهای آن و در پی این موضوع ۶ ماهه شدن قراردادهای سابقاً یک ساله و ایجاد تغییراتی در بیمۀ کارگران و در مجموع تهدید جدی امنیت شغلی کارگران، با واکنش سریع کارگران در قالب تحصن، راهپیمایی نمادین در محوطه و غیره رو به رو شد. در تمام دورۀ اعتراض، ابتکارات عمل بسیاری به چشم خورده است که سطح آگاهی و روحیۀ مبارزاتی بالای کارگران معترض را نشان می دهد.
کارگرانی که روند تعطیلی و تاراج کارخانۀ «ارج» را دیده بودند، خوب می دانستند که فرجام کار در صورت عدم مداخله چه خواهد بود.
از روز یکشنبه هفتۀ اول ماه، تجمع اعتراضی کارگران در دو شیفت صبح و شب صورت گرفت و خط تولید شرکت به صورت کامل تعطیل شد. تولید روزانۀ شرکت در ترانسهای نرمال و ویژه که بین ۸۰ تا ۱۰۰ دستگاه بود، به صفر رسید و با تجمع بیش از یک هزار نفر، همۀ بخشها، از جمله بخش اداری، تعطیل شدند. شرکت پرند (شرکت ایران ترانسفو ری واقع در شهرک صنعتی پرند) از بارگیری سرباز زد.
در شرایطی که تمهیدات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اخبار اعتصاب در روزهای نخستین به کار گرفته می شد، کارگران معترض کانالی را در تلگرام با عنوان «کمپین حمایت مردمی از گروه ایران ترانسفو» به راه انداختند تا خود رأساً سایر کارگران و مردم را در جریان ریز تحولات قرار دهند. اخبار و گزارش اعتصاب، همراه با تصاویر و فیلم ها، لحظه به لحظه منتشر می شد.
تلاش پیگیرانهای برای یافتن و انتشار اسناد نحوۀ واگذاری سهام «ایران ترانسفو» به «مؤمنی» و افشای این شخص با گردآوری سوابق او به عنوان یک «بورس باز قهار» از هر منبع ممکن صورت گرفت: «از تک تک همشهریان عزیز خواهشمندیم در رابطه با سهام بازی در شرکت پالایش نفت بندرعباس و معضلاتی که توسط آقای مومنی ایجاد شد تحقیقاتی داشته باشند که این مطلب باعث ایجاد ضررهای هنگفتی به مجموعۀ سهامداران شرکت گردید».
در پیام دیگری از اعضای کانال خواسته شد به سایت کُدال (سامانۀ سازمان بورس و اوراق بهادار) سربزنند تا ببنند که چه طور «در سالی که وضعیت ایران ترانسفو خوب نبوده» و به گفتۀ خود مدیران، شرکت «از نظر مالی بدترین وضعیت را سپری می کند»، ایشان، یعنی مؤمنی، «با تصویب سود ۷۵۰ ریالی برای هر سهم سود کلانی برای خودشان تخصیص دادند»؛ و ادامه دادند: «جالب این هست که خریدهای مواد اولیۀ شرکت به سختی انجام می شود و بدهکاری به پیمانکاران خرد و کلان در وضعیت خوبی نمی باشد، ولی حدود ۱۰۰۰ میلیارد ریال برای سود سهام از شرکت خارج می شود». و در پیامهای بعدی این نتیجۀ منطقی گرفته می شود که «شرکت می توانست سود ۲۰۰ ریالی به سهامداران تقسیم نماید و مابقی به عنوان انباشته در حساب شرکت ذخیره گردد تا پشتوانۀ ریالی محکمی برای شرکت باشد».
از درون همین جدالها است که کارگران متحصن به یک مطالبۀ مهم و کلیدی، یعنی واگذاری سهام به خود پرسنل و بازنشستگان و مجموعۀ «ایران ترانسفو» می رسند. کارگران در تجمع اعتراضی خود که با حضور «فریدون احمدی» و مدیرعامل این شرکت همراه بود، نه فقط خواستۀ توقف واگذاری فروش سهام این شرکت را اعلام کردند، بلکه گفتند که اگر قرار است سهام شرکت به صورت پنجساله و قسطی واگذار شود، پس بهتر است که این سهام به خود کارگران واگذار شود.
با آغاز اعتراضات، مدیر عامل و نمایندگان زنجان در مجلس برای واکنش به موضوع و پاسخگویی تحت فشار کارگران قرار گرفتند و در همین موقعیت غیرمنتظره افشا شدند. مثلاً در صفحۀ فیسبوک «ایران ترانسفو» با اشاره به نامهای «علی وقف چی» و « فریدون احمدی» نوشته شد: «نمایندگان محترم مردم زنجان که در زمان انتخابات از حمایت کارگران برای اخذ رأی استفاده نموده اید، لطفاً پاسخگوی دغدغۀ آنان باشید.»
یا در گزارش کارگری دیگری از تحصن همکاران در کارخانۀ «ری» به تاریخ ۵ مردادماه آماده است که:
«مهندس نجفی مدیر عامل ترانسفو ری در جمع همکاران کارخانه ریپرند، و برای اولین بار پس از ۱۰ ماه حضور یافتند؛ تلاش ایشان جهت وانمود به هم جهتی با همکاران و اینکه از جنس کارگران می باشند، در نهایت با شکست مواجه شد».
«ایشان پس از نوعی طفره روی در پاسخ به این پرسش که “آیا آقای مؤمنی تصمیم به فروش زمینهای زنجان و ویلاهای شمال (به عنوان بخشی از داراییهای خانوادۀ بزرگ ایران ترانسفو) را دارد یا خیر؟” اظهار کرد که:”من هم شنیدهام ولی نمی دانم درست است یا نه”! با پاسخ کارگران که: “اگر شما نمی دانی پس چه کسی می داند؟!” و این که: “شما هم اینک در این شرکت ظاهراً سـِمـَتی ندارید و همه کاره آقای فتاح نماینده و به قول خودش دست راست آقای مؤمنی است، و ما این موضوع و ایشان را قبول نداریم….
ایشان در پاسخ کارگری که سؤال کرد چرا قراردادهای یکساله پس از امضا دوباره بازگشت خورد و ۳ ماهه امضا شده پاسخ دادهاند که: چون ارزیابی شدند! مجدداً از سوی کارگران پرسش شد که: طی یک هفته چگونه ارزیابی شد که با ۵۰ نفر قرارداد ۱ تا ۳ ماهه بسته شود؟؟! (از بین رفتن امنیت شغلی برهم خوردن آرامش و آسایش روانیِ این قشر زحمتکش)
همین امر نشاندهندۀ تصمیم گیری شخصی و البته همسو با اهداف و دستورات آقای مؤمنی بوده که در نهایت باعث ترک جلسه از سوی تمامی پرسنل شد».
در جریان این مبارزات تلاش شد که تمامی ترفندهای مدیریت برای اعتصاب شکنی و ایجاد تفرقه بین کارگران مجموعه در زنجان و ری، افشا و خنثی شود. به عنوان مثال در کانال اعلام می شو: «تعطیلات تابستانی نیز که تقریباً هر ساله در تقویم کاری کارخانجات ایران ترانسفو برای پرسنل گنجانده می شود (در این مقطع با ادعای استراحت و رفع خستگی پرسنل، به صورت اجباری!) از سوی مدیریت ابلاغ شده، لیکن پرسنل تصمیم به حضور در کارخانه و رصد اوضاع گرفتهاند.»
از همه مهم تر با تشدید جوّ امنیتی و سرکوب که به اخراج تعدادی از کارگران منتهی شده، در چهاردهمین روز اعتراض مطالبۀ بازگشت به کار همکاران اخراجی هم به درخواستهای اصلی کارگران اضافه شده است.
اعتراض مستقیم به خصوصی سازی و دلالان بورس، دست کشیدن از کار و خواباندن خط تولید، راه اندازی کانال تلگرام برای جلب حمایت مردمی، تهیۀ گزارشهای کارگری از دل اعتراضات، افشای نمایندگان مجلس و مدیران عامل، طرح مطالباتی نظیر واگذاری سهام به خود کارگران و پرسنل و بازنشستگان مجموعه، افشای اسناد و مدارک، افشا و خنثی سازی تلاش مقامات بالا برای توقف اعتراض و ایجاد شکاف میان کارگران مجموعه، خواست بازگشت به کار همکاران اخراجی و تداوم اعتراض با وجود جوّ امنیتی و سرکوب، همه و همه نشان می دهند که سطح آگاهی کارگران در دست کم واحدهای تولیدی بزرگ تا چه اندازه جلوتر از «فعالین کارگری»، و فعالیت آنها تا چه اندازه تأثیرگذار در جنبش کارگری است.
کارشکنی، تهدید و علائم سرکوب
از همان روز نخست اعتراض که جمعیت زیادی در مقابل ورودی کارخانه تجمع کرده بودند و هر از چندی صدای سوت و فریادشان فضا را پر میکرد، برای آرام کردن وضعیت و جلوگیری از درز اخبار اعتصاب، ورود هرگونه خودرو از گیت اول ممنوع بود، تا حدی که بنا به گزارشها از ورود خودروی نیروی انتظامی به داخل نیز جلوگیری شد.
اما این تمهیدات ناکام ماند و با گسترش اخبار، تلاشهای دیگری برای فرونشاندن اعتراض صورت گرفت.
از جمله این که کانال «حمایت مردمی از گروه ایران ترانسفو» چندی پیش به مدت دو روز از دست معترضان خارج و با انتشار گزارشی جعلی، پایان تحصن اعلام شد که همین امر باعث خروج بیش از ۲۰۰۰ نفر از اعضای کانال شد.
علاوه بر این برخی کارگران گزارش داده اند که «سرویسهای ما را حذف کرده اند و متحصّنین برای آمدن به شرکت با پای پیاده و با ماشینهای شخصی و آژانس و … این مسیر را طی می کنند. درب توالت ها، سلف غذاخوری، سالنهای مختلف کارخانه و… را نیز قفل کرده اند و ما فقط در محوطۀ باز کارخانه و در محل پارکینگها تجمع می کنیم.»
تلاش برای ارعاب کارگران معترض زمانی به اوج رسید که استاندار زنجان، «جمشید انصاری»، تجمع و تحصن چند روزۀ کارگران و پرسنل شرکت ایران ترانسفو را مغایر با «خط مشیهای مدنظر رهبری و دولت برای سال ۹۵» و برخلاف شعار «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» دانست و به ردّپای برخی «عوامل ضدّ انقلاب» برای به انحراف کشیدن تجمعات کارگران و پرسنل ایران ترانسفو اشاره کرد تا به این ترتیب زمینه را برای سرکوب و بازداشت و اخراج کارگران فراهم کند.
انصاری اعلام کرد: «به طور قطع تعطیلی روند تولید شرکت ایران ترانسفو در راستای هر مصلحتی که باشد در راستای منویات مقام معظم رهبری نبوده است»!
به همین ترتیب «غلامحسین جمیلی» شامگاه سهشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ در جلسۀ شورای استانی گفتوگوی دولت و بخش خصوصی با اشاره به تجمعات چند روزۀ کارگران و پرسنل شرکت ایران ترانسفو و دست کشیدن آنها از کار گفت: «این اقدام معترضان، نهادینه کردن اقدامی غیرقابل قبول و مخالف با رونق و توسعه در واحدهای تولیدی استان زنجان است که به هیچ عنوان زیبنده نیست»!
به تازگی مدیران و معاونین شرکت ایران ترانسفو به همراه بسیج کارگری پایگاه مقاومت این شرکت و اعضای سابق شورای اسلامی کار، هر یک در اتحاد با هم بیانیههای مجزایی داده و با انواع لفاظیها خواهان پایان اعتصاب از امروز، ۱۷ مردادماه ۱۳۹۵ شده اند. این که شورای اسلامی با وجود اتمام دورۀ خود در تاریخ ۵ مردادماه و در شرایطی که اعضای سابق آن «فاقد سمت و مسئولیت شورایی می باشند» (طبق اطلاعیۀ قبلی ادارۀ تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان زنجان) و حتی با وجود دستگیری موقت و اخراج برخی شان، در این مورد مجاز بوده اند کارگران را به خاتمۀ اعتصاب دعوت کنند، به تنهایی ماهیت این نهاد ضدّ کارگری را نشان می دهد و این که چه طور آلت دست کارفرما هستند.
درسهای اعتصاب برای «فعالین کارگری»
تمام ابتکارات عمل و مطالبات قوی و جدیای که در طول اعتراض مطرح شده اند، به خوبی نشان می دهند که جنبش کارگری به مراتب جلوتر از «فعالین» و «رهبران» خودخواندهای است که امر «آگاهی رسانی» و «رهبری» را به عنوان وظیفهای برای خود مفروض می گیرند. مثلاً در روزهای اعتصاب فردی متعلق به یکی از گرایشهای چپ موجود، در ذیل مطلبی از اعتصاب کارگران در صفحۀ فیسبوک «ایران ترانسفو»، طرحی می گذارد از کارگرانی که خامنهای را در واگن گذاشته و به سمت درّهای هُل می دهند! یعنی این کل دستمایه و همۀ آن چیزی است که می تواند به عنوان یک فرد «آگاه» ارائه دهد! و روشن نیست این حقیقتاً چه سطحی از آگاهی سیاسی را به کارگران منتقل می کند یا چه کمکی به پیشبرد مبارزات می کند؟ این دخالت پیش پاافتاده و آماتور، نمونه و سمبلی است از وضعیت رقت انگیز بسیاری از نمونههای مشابه در طیف «چپ».
یا از سوی دیگر حزب کمونیست کارگری را شاهدیم که استادکار صدور «بیانیۀ حمایتی» است (بی آن که این حمایت را به طور مادّی و ملموس نشان دهد یا دست کم مصادیق آن را روشن سازد) و حداکثر به این بسنده می کند که «حزب، خانوادههای کارگران را فرامی خواند تا فعالانه به میدان بیایند و قدرت خود را به نمایش بگذارند». تو گویی تودههای کارگران، منتظر و بلاتکلیف صف کشیده اند و فقط منتظر یک «فراخوان» یا مجوز هستند تا بروند و قدرت خود را به نمایش بگذارند. در حالی که اولاً برای صدور این دست فراخوانها نیازی به تشکیل «حزب» نیست؛ و به عبارت دیگر نمی توان حزب بود، اما مابه ازایی در قدّ و قوارۀ این نام نداشت و فراتر از بیانیه نویسی نرفت؛ و ثانیاً سؤال این جاست که اگر خانوادههای کارگری چنین نکردند، آیا مجازیم که از آن نتیجۀ بیربطی این حزب به متن مبارزات جنبش کارگری را بگیریم یا خیر؟ در همین فراخوان، باز فرمول همیشگی و حاضر و آمادۀ «مجمع عمومی»، آن هم از نوع «هر روزه»، مطرح می شود. در حالی که مجمع عمومی اصولاً تنها به حالتی اطلاق می شود که کارگران به خاطر عدم تحقق خواستههای کلیدی خود (مثلاً افزایش دستمزد، یا دریافت حقوق معوقه یا لغو واگذاری سهام در مورد «ایران ترانسفو») دست از کار می کشند و به نشانۀ اعتراض در محوطه تجمع می کنند و این چیزی نیست که با فراخوان شکل بگیرد، بلکه نقداً در اعتصاب کنونی شکل گرفته است. و مجمع عمومی اساساً حالت دائمی ندارد و ناپایدار بودن و منقطع بودن از عناصر ذاتی چنین تجمعاتی است. به همین دلیل مجمع عمومی نمی تواند هر هفته یا روز در ساعت معینی برای رسیدگی به موضوعات کارگری شکل بگیرد. این اتفاق نمی افتد، و اگر هم بیفتد حالت فرمالیته دارد. مضاف بر این حتی عرفاً حضور کارفرما یا نمایندۀ کارفرما در آن منتفی نیست. چون چنین تجمعی برای رسیدگی به برخی مشکلات خاص است و در نتیجه مخاطب آن، کارفرما است. در عوض اگر یک اعتراض کارگری در کف کارخانه و مراکز تولید به تشکیل مجمع عمومی برسد، سطح تکامل بعدی آن این خواهد بود که از درونش یک تشکل پایدار و منضبط، یعنی یک تشکل مستقل کارگری ایجاد شود. تشکلی که برخلاف مجمع عمومی، خصلت دائمی، سلسله مراتب و تقسیم کار دارد. مجمع عمومی در ادامۀ یک سلسله مسائل خاص حوزۀ تولید شکل می گیرد، و در این حالت بهترین مرجع است برای فراخوان به کارگران برای ایجاد تشکل آتی خودشان، چون بدنۀ کارگری در آن حضور دارد، رأی عمومی و اکثریت آرا هم هست برای تعیین نماینده و انجام تصمیمات. و حالا ببینید که چنین حزبی به چیزی فراخوان می دهد که خود در جریان اعتصاب ایران ترانسفو شکل گرفته است تا لابد این را به حساب نفوذ خط حزب خود در بین کارگران معرفی کند!
این بیربطی به متن جنبش کارگری، البته شامل حال فعالین و «رهبران کارگری» داخل ایران هم می شود. اثبات این موضوع با همین منطق ساده امکان پذیر است که اگر بپذیریم این فعالین واقعاً تاکنون در مرکز تحولات جنبش کارگری و اعتراضات بوده اند، پس امروز قاعدتاً نمی توانستیم حتی اثری از آثار جنبش کارگری سراغ بگیریم، به این دلیل که کل آن چه از فعالین کارگری می بینیم و می شنویم، یا زندان است یا مسألۀ تأمین وثیقه. این موضوعی است که این اواخر زنده یاد رفیق شاهرخ زمانی هم به طعنه می گفت، با این مضمون که کار تمام کمیتههای موجود خلاصه شده است به خبررسانی از احکام زندان و وثیقۀ این یا آن فرد. پس به راستی چه وجه «فعالیتی» می توان برای کمیتهها و تشکلات و فعالین کارگری موجود یافت؟ طی سالهای گذشته به ندرت سابقه داشته است که دستگیری یک فعال کارگری در حین سازماندهی یک اعتصاب یا حضور در یک اعتراض عنوان شده باشد. با وجود انواع توصیفات از «یورش وحشیانه» و سرکوب «فاشیستی» رژیم، توضیحی داده نمی شود که پس چرا فعالیت علنی و قانونی در دستور کار قرار گرفت و بعضاً هنوز هم تبلیغ می شود؟ قاعدتاً این سبک از فعالیت، قرار بود نوعی مصونیت برای فعالیتهای کارگری در داخل ایجاد کند، ولی در عوض می بینیم که به شکلی وارونه همان مبلغین فعالیت علنی را از انجام هر اقدامی به بهانۀ احکام تعلیقی یا خطر دستگیری بازمی دارد. این تناقض، ورشکستگی چنین سبکی از فعالیت را نشان می دهد. نتیجه این می شود که تشکلات موجود که عموماً باقی ماندۀ تحولات اواسط دهۀ ۱۳۸۰ هستند، به محافلی درخود تقلیل پیدا کرده اند که نه ارتباطی با بخشهای پیشروی کارگری دارند و نه از سطح خبررسانی و تهیۀ گزارش فراتر می روند. کافی است کسی چند هفته (و نه حتی چند ماه یا سال) بین محافل موجود شناخته شده چرخ بزند تا خودش پی ببرد که عموماً از این تشکلات تنها یک نام باقی است که مثل مُهر پای بیانیهها می خورد، بدون این که مابه ازا یا بدنهای داشته باشند. جلسات مکرر و فرسایشی و بیحاصل، بیانیه نویسیهای کلیشه ای، جدالهای شخصی درونی که از منظر بیرونی «سیاسی» جا زده می شوند و غیاب در هرگونه اعتراض جدی (چه رسد به سازماندهی آن)، تمام فعالیت آنها است، بدون این که رشد سیاسی برای هر عضو تازه وارد داشته باشند. در عوض کافی است پیشنهاد یک اتحاد عمل برای انجام فعالیتی مشترک داده شود، تا شاهد باشید که چگونه جلوداران بیانیه نویسی که بر سر ترتیب امضاها نزاع دارند، این بار برای رفتن به انتهای صف از هم سبقت می گیرند. این در حالی است که در همین فاصله، روزانه دهها اعتراض و اعتصاب در سراسر ایران ثبت می شود که نمونۀ «ایران ترانسفو» جدیدترین و یکی از مهمترین آنها است. شعارها و مطالبات جدی و روحیۀ مبارزاتی این اعتراض را مقایسه کنید با جمع آوری «طومار ۴۰ هزار امضا»ی اتحادیۀ آزاد، نامه نگاری چهار سال پیش کمیتۀ هماهنگی با وزارت کار و رئیس قوۀ قضائیه، یا نامۀ سرگشادۀ محمود صالحی به «مسئولان محترم وزارت اطلاعات استان کردستان» و انبوه نوشتههای دردمندانه با پرسشهای عوام پسند و مبتذلِ «ظلم تا به کِی؟» و «مگر نان بردن به سر سفره جرم است؟».
وضعیت بحرانی تشکلهای داخل موضوعی نیست که بتوان به سادگی زیر فرش زد و پنهان کرد. اگر قرار بر حلّ یک بحران است، از ابتدا باید خودِ وجودِ بحران را به رسمیت شناخت. تجربۀ سالها فعالیت در درون یا کنار تشکلات موجود، چه در داخل و چه خارج، نشان می دهد که هرگونه امید به آن ها، توهم است و تنها دستاورد خالص آن، اتلاف وقت و انرژی (و البته فرسایش روح و روان). دیگران مختارند تا هر زمانی که می خواهند با همین ترکیب فعلی تشکلات موجود داخل و خارج، پروژههای «تشکل سراسری» و «تدارک حزب» بسازند و نیمه کاره رها کنند. اما ما با صراحت می گوییم که تمام این احزاب و تشکلات را باید دور ریخت. به این دلیل که مثل بار سنگینی روی سینۀ جنبش افتاده اند و نمی گذارند نفس بکشد و خود به یکی از موانع سازمان یابی تبدیل شده اند. با چنین حجم بالایی از پتانسیل اعتراضی کارگری در ایران و در شرایطی که تحرکات حاکمیت برای ایجاد تشکلهای زرد کارگری (به پشتوانۀ گرایش راست و رفرمیستی جنبش کارگری) پس از توافقات هستهای و اجلاس سازمان جهانی کار روشن تر شده است، وقت چندانی برای سازماندهی باقی نمی ماند که بخواهیم در چهارچوب تشکلات موجود یا پروژه هایی که بر مبنای این تشکلات تعریف می شوند تلف کنیم. هرگونه دخالتگری چه امروز و چه در تحولات فردا، مستقیماً نیازمند تقویت گرایش سوسیالیسم انقلابی و تشکیلات اخص آن است. به این معنی که سوسیالیستهای انقلابی هرگز نمی توانند سراغ سازماندهی سایر کارگران بروند، مگر آن که پیش تر خود را سازمان داده باشند.
بسته به تجربیات گذشته، بهترین و مطلوب شکل فعالیت متناسب با وضعیت کنونی، ایجاد هستههای کوچک و مخفی، ولو دوسه نفره از سوسیالیستها در محلات و محیطهای کار و هرجای ممکن است. یک هستۀ کوچک مخفی، می تواند مابه ازایی دهها بار بیش تر از تشکلاتی علنی داشته باشد که اشاره شد. درشرایط کنونی یک سوسیالیست باید درک کند که در انزوا و به طور منفرد هیچ چیز نیست، ولی در یک جمع انقلابی همه چیز هست. هر فعالیتی، از سطح مطالعه گرفته تا فراتر از آن، فقط در یک جمع و در اصطکاک با دیگران است که معنا پیدا می کند. چنین هسته ای، حول یک «برنامۀ اقدام کارگری» شکل می گیرد، و نه مثلاً اساسنامه و کوهی از بند و تبصره یا قواعد اخلاقی که تنظیمشان بخش اعظم حیات تشکلهای تاکنونی را به خود اختصاص می داده است. این برنامه چیزی نیست جز یک رشته از «مطالبات»، و این مطالبات چیزی نیستند جز چکیدۀ تجربیات تاریخی و جهانی جنبش طبقۀ کارگر، دخالتگریهای عملی روزمرۀ خودِ هستۀ مورد نظر و درسهای اعتراضات و اعتصابات مهم کارگری. درنتیجه برخلاف تصور رایج، برنامه نه یک نسخۀ نهایی و ایستا، که پویا و متغیر است و می تواند و باید تکمیل شود. در یک چنین جمعی، «دمکراسی درونی» به عنوان تنها ضامن و شرط لازم حفظ آن جمع و جلوگیری از انشعاب ضمن حفظ اختلافات اجتناب ناپذیر سیاسی، حاکم است. آن هم به این دلیل عینی که افراد مختلف، در حوزههای مختلف درگیر هستند، و بر مبنای دخالتگری محدود خود، ناگزیر به آگاهی و تجارب محدود و نسبی دست پیدا می کنند. بنابراین کل این تجربیات باید بتواند در جایی متمرکز شود، به بحث گذاشته شود، جمع بندی و چکیدهاش وارد برنامه شود و سپس در دور بعدی در عمل محک بخورد. یک چنین هسته ای، در فاز عملی، بنا به ابتکار خود می تواند کوهی از فعالیتهای مختلف را انجام دهد: به عنوان مثال، می تواند اقدام تهیۀ «گزارش کارگری» از منطقه یا کارخانهای کند؛ چنین هستهای می تواند به عنوان یک الگوی پیشنهادی عملی به دیگران، اقدام به توزیع پوستر و تراکت در دفاع از کارگران (مثلاً فعالین کارگری زندانی یا اعتراض به حکم شلاق کارگران آق درّه) یا جمع آوری کمک مالی برای رفع بخشی از نیازهای مادی خانوادههای فعالین کارگری زندانی کند؛ می تواند با شرکت در یک اعتراض، به راحتی شعاری از پیش تعیین شده را به شعار غالب مبدل سازد یا در موقعیت درست، مطالبۀ درست را مطرح کند (مثلاً بازکردن دفاتر حسابرسی در شرایطی که افشای فیشهای حقوقی به موضوع روز مبدل شده)؛ می تواند راه حلهای خود را برای پیشرَوی جنبش در قالب بیانیه و شبنامه در محلات کارگری یا در سطح کارخانهها توزیع کند، و به این ترتیب پس از مدتی با بخش پیشرُوی همان کارگران مرتبط شود؛ چنین هستهای در هر محیطی، اعم از محیط کار یا دانشگاه، سعی می کند با پیشروترین ها، یعنی کسانی که در صف اول هر اعتراضی هستند، مرتبط شود؛ در یک محیط کار، می تواند مطالباتی را از برنامۀ خود جا بیندازد که با سطح کنونی آگاهی کارگران همخوانی دارد و به علاوه می تواند حلقۀ واسطی برای رشد این آگاهی به سطوح بالاتر باشد، به طوری که وقتی خود آن کارگران پشت تحقق آن مطالبه رفتند، خود به لحاظ آگاهی، رشد و به سطحی بالاتر ارتقا پیدا کنند. در یک چنین جمع محدود و کوچکی است که افراد بسته به موضوعاتی که در آن دخیل هستند (و نه موضوعاتی از سر ذهن، علایق شخصی، و صرفاً برای افزودن به دانش فردی یا انباشت معرفت)، مطالعه می کنند، و تلاش دارند که جلوتر از هر جریان دیگری، بهترین، صحیحترین و به موقعترین خطوط را به دیگران منتقل کنند؛ یک چنین جمعی، مسائل پایهای و اساسی نظری را (که اتفاقاً از کمترین توجه برخوردار بوده اند) با موضوعات روز (اعم از مسائل داخلی و بین المللی) ترکیب می کند و به موازات فعالیتهای عملی خود پیش می برد. می تواند با یافتن متحدین بین المللی خود، از تجارب آنها بیاموزد. هستههای مختلف می توانند با یک بولتن درونی به یک دیگر متصل شوند. و با یک بولتن بیرونی و توزیع آن در وسیع تر سطح ممکن، با پیشروترین کارگران معترض ارتباط بگیرند.
چنین فعالیت هایی از یک سو به خود این فعالین اعتماد به نفس می دهد، چرا که می بینند می توان تمام سدهای امنیتی رژیم را دور زد و در عمل با یک جمع کوچک، ولی حرفهای و منضبط، مابه ازایی بسیار فراتر از انبوه تشکلات و احزاب داشت. از سوی دیگر به دیگران یک الگو و خط عملی پیشنهادی را می دهد که چنان چه آنها نیز همان کار را انجام دهند، در آن صورت فعالیت مورد نظر تأثیر ملموس خواهد گذاشت، و همۀ اینها مواردی خواهد بود که در جنبش به ثبت خواهد رسید. فقط در درون چنین جمع هایی است که می توان سازماندهی مخفی را برای آینده یاد گرفت، وگرنه به راستی چه ظرف دیگری برای آموزش سبک کار متشکل، انضباط و تعهد وجود دارد، و در صورت بروز یک گشایش، چگونه فرد می تواند بدون طی کردن این مسیر، به جای دنباله روی یا انفعال، دخالتگری داشته باشد. چنین هسته هایی قرار نیست و نمی تواند، در قد و قوارۀ یک حزب انقلابی دخالتگری و تأثیرگذاری داشته باشند، بلکه قرار است به عنوان یک اقلیت پیشرو، سبک کار و الگوهای پیشنهادی خود را در عمل در درون جنبش جا بیاندازند و پایههای حزب انقلابی سوسیالیست آتی را پی ریزی کند.
مشکل امروز جنبش ما نبود همین هسته هایی است که خودشان «سازمان» می دهند؛ هسته هایی که به ازای غیاب هر یک از آن ها، دهها جمع مطالعاتی، همایش و زندانی و «شهید» وجود دارد که اصولاً نقشی در جلو راندن جنبش ندارند. ایجاد این هستهها و تداوم آن دقیقاً سختترین و ضروریترین کار در شرایط کنونی است، اما به هیچ وجه ناممکن نیست. فقط کافی است چنین جمع هایی در سطح اولیه، منتها به شکل استخوان دار شکل بگیرند، تا بعد از آن هر جمعی بتواند مشابه خودش را ایجاد کند. بنابراین تمام فشار و هم و غمّ ما در وقت اندک فعلی و در شرایط ملتهب ایران، باید روی ایجاد همین هستههای اولیه در نقاط مختلف متمرکز باشد، و از این نظر، هر فعالیت دیگری را که مرتبط با این حوزه نباشد، اتلاف وقت و انرژی و خُرده کاری بدانیم.
برای دوره ای، قطعاً باید در انزوا، با کمترین امکانات، و با بیشترین وقت و انرژی چنین هسته هایی را در نقاط مختلف ایجاد و سپس آنها را به هم مرتبط کرد. و بعد از این فقط باید انتظار یک تغییر و تحول اساسی را کشید که اصلاً نباید از نظر دور دانست (اعتراضات سال ۸۸، شورش اردیبهشت ۱۳۹۴ در مهاباد، درگیریهای اخیر بُلداجی بر سر مسألۀ آب، اعتصاب کنونی ایران ترانسفو و یا بسیار فراتر از آن). رشد این هستهها تازه در این شرایط آغاز می شود. در این شرایط خاص یک هسته آن قدر به مسائل نظری و خطوط صحیح سوار هست و در بین کارگران پیشرو اعتبار دارد که به سرعت بتواند در هرجایی بهترین شعار را مطرح کند یا بهترین دخالتگری ممکن را انجام دهد. این جمع بلد خواهد بود که چه طور بیانیه بنویسد، چه طور و کجا آن را توزیع کند، چگونه اعتراضی را سازمان دهد و غیره. در این مقاطع خاص چنان تکاپو در جامعه زیاد می شود و چنان عطشی برای سیاست به وجود می آید که همان هستۀ کوچک، برای بسیاری از امور خود حتی فرصت هم نخواهد داشت و چنان رشدی خواهد کرد که هیچ گاه حتی تصور هم نمی کرده است. این سبک فعالیت و سازماندهی از پایین متکی بر رهبران عملی و واقعی جنبش کارگری، تنها گزینۀ مطمئن و صحیح برای غلبه بر خلأ رهبری کنونی است.
۱۷ مرداد ۱۳۹۵