به بهانۀ موج حملات تروریستی

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

امید علیزاده

از سال گذشته میلادی تاکنون حملات تروریستی متعددی در افغانستان، ترکیه، بنگلادش، فرانسه، بلژیک، انگلستان و امریکا رخ داده اند. با کنار هم گذاشتن این حملات تروریستی اخیر می توان به یک تصویر عمومی دست یافت.

این زنجیره حملات تروریستی با مسئولیت پذیری داعش، عموما یا در کشورهایی امپریالیستی‌سرمایه داری رخ داده اند که همگی در باتلاق جنگ‌های خاورمیانه و شمال افریقا فرو رفته اند (نظیر امریکا، فرانسه و ترکیه و غیره) و یا در کشورهای قربانی که ساختار اقتصادی‌اجتماعی‌شان با چنین جنگ هایی به کل تباه شده اند (افغانستان و عراق دو نمونه برجسته آنند). اصولا سرازیر شدن منابع مالی و تسلیحاتی برای این جنگ‌ها (به خصوص جنگ سوریه) بوده که می توانسته است موجودیت و بقای داعش را تضمین کند. حملات انتحاری در کشورهای امپریالیستی و برخی متحدین شان، تیرهای ترکش این مداخلات خارجی هستند.

در اکثر موارد، بنا به اسناد رسمی دولتی، می توان دید که عاملین حملات برای دستگاه اطلاعاتی و پلیس ناشناخته نبوده اند؛ بلکه بعضا افرادی بوده اند که حتی برای حضور در جنگ داخلی سوریه و پیوستن به گروه‌های به اصطلاح «میانه رو»ی اسلامی، با وجود اطلاع دستگاه اطلاعاتی، آزاد گذاشته شده بودند.

در تمامی این حوادث، کارگران، زنان، جوانان، توریست‌ها و خلاصه انسان‌های بیگناه قربانی شده اند. به این ترتیب هدف و قربانی اصلی این حملات، نه دولت یا ارگان‌های دولتی، بلکه کسانی هستند که خود طی حداقل یک سال گذشته در انگلستان و اسپانیا و آلمان و دیگر کشورها علیه دخالتگری نظامی دولت‌های خود و بمباران با اسم رمز «مبارزه علیه تروریسم» اعتراض کردند و بیشترین و عالی‌ترین شکل همبستگی را با پناهجویان نشان دادند.

در عوض برنده این حملات، در تحلیل نهایی، همین دولت‌های سرمایه داری‌امپریالیستی بوده اند. در موارد اخیر می بینیم که چگونه دولت‌های سرمایه داری‌امپریالیستی از حملات تروریستی برای تشدید دخالتگری نظامی در خارج و سرکوبی ابتدایی‌ترین حقوق دمکراتیک در داخل بهره برده اند (اعمال وضعیت فوق العاده در فرانسه و اعطای قدرت بی‌حد و حصر به پلیس برای ممنوعیت اعتراضات، دستگیری‌های خودسرانه، تجسس از شهروندان و نظایر این ها، نمونه‌ای است که در سایر کشورها، از جمله اخیرا در ترکیه پس از «کودتا»ی نافرجام، همچون الگویی دنبال می شوند).

به این ترتیب تروریسم، بهانه را برای مداخلات نظامی و سرکوب حقوق دمکراتیک فراهم می کند، و این دو نیز به سهم خود جسارت بیشتر تروریسم را. امروز می بینیم که چگونه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران، با نشان دادن اوضاع سوریه و عراق- اوضاعی که خود نیز کمتر از دیگران در آن دخیل نیست- افزایش سرکوب‌های داخلی را به عنوان لازمه «ثبات داخلی» توجیه می کند!

تروریسم مداوما دارد تولید و بازتولید می شود. همه این‌ها ورشکستگی دمکراسی بورژوایی را در مهد آن نشان می دهد. سرمایه داری با بازپس گیری حقوق دمکراتیک، هر بار به سوی اشکال استبدادی تر حاکمیت حرکت کرده و مسیر را برای خارجی ستیزی، مهاجرستیزی، شکل گیری گرایش‌های راست افراطی و شبه فاشیستی فراهم کرده است (از «جبهه ملی» فرانسه تا «پگیدا» و «حزب آلترناتیو آلمان»، تا «حزب بریتانیای مستقل» در انگلستان و غیره).

حملات تروریستی همان قدر ارتجاعی و محکوم هستند که کشتارهای جنگی امپریالیستی.

شیوه تولید سرمایه داری، هرچند تولید را به امری جهانی تبدیل کرده، اما جهان را به دولت‌ملت‌های رقیبی تقسیم کرده است که هر یک سعی دارند در این رقابت به بهای دیگری پیروز شوند. امروز در شرایط وخیم‌ترین بحران اقتصادی سرمایه داری می بینیم که چگونه این کشورها به ناسیونالیسم اقتصادی بازگشته کرده اند (در چنین بستری است که معنی واقعی رای رفراندوم برکسیت در بریتانیا را می توان درک کرد). منشا جنگ و تروریسم، در این نظام منسوخ و ازکارافتاده است. به همین دلایل است که مبارزه علیه جنگ، با مبارزه علیه سرمایه داری و برای سوسیالیسم گره خورده است.

۴ مرداد ۱۳۹۵

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 26 = 36