برکسیت و بازگشت میلیتاریسم اروپایی
یوهانس اشترن / برگردان: آرام نوبخت
اتحادیۀ اروپا در مواجهه با رأی رفراندوم بریتانیا به خروج از اتحادیه و متعاقباً تشدید بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اروپا، با درخواست نظامی کردن این قاره و استقرار نیروهای امنیتی داخلی خود واکنش نشان داده است. از زمان اعلام نتیجۀ رفراندوم ۱۱ روز پیش در بریتانیا، تعدادی از اسناد رده بالای سیاست خارجی منتشر شده اند که همگی مشوق تبدیل اتحادیۀ اروپا به یک اتحاد نظامی همراه با بسط قدرت سرکوب داخلی هستند.
در نخستین نشست اتحادیۀ اروپا بدون حضور بریتانیا که چهارشنبۀ هفتۀ قبل در بروکسل برگزاری شد، سران ۲۲ حکومت باقی مانده در اتحادیه به توافق بر سر سندی با عنوان «استراتژی جهانی برای سیاست خارجی و امنیتی اروپا» دست یافتند که به امضای «فدریکا موگرینی»، سرپرست بخش سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا رسید. در مرکز این سند، این استدلال به چشم می خورد که اتحادیۀ اروپا باید به یک قدرت جهانی تهاجمی، با قابلیت مداخلۀ نظامی و حتی در صورت لزوم جنگ، مستقل از ناتو و ایالات متحدۀ امریکا بدل شود.
این سند استراتژی جدید جهانی، نقش ناتو را در حوزۀ محافظت از دولتهای اتحادیۀ اروپا در برابر حملات دشمن به رسمیت می شناسد. با این وجود می گوید که اروپا باید «بهتر از قبل تجهیز، سازماندهی و آموزش داده شود تا بتواند سهمی تعیین کننده در این تلاشهای جمعی و همچنین عملکرد مستقلانه در صورت لزوم داشته باشد».
این سند تا درجهای پرده از تمهیداتی برمی دارد که قرار است دور از چشم مردم به کار گرفته شوند. قرار است قابلیتهای نظامی، طی یک «تلاش هماهنگ و مشترک» بهبود پیدا کنند. این که چنین چیزی مستلزم انحراف بیش تر منابع از نیازهای اجتماعی به سوی این هدف خواهد بود، به طور تلویحی در این جمله آمده است که: «توسعه و حفظ قابلیتهای دفاعی مستلزم سرمایه گذاری و بهینه سازی استفاده از ذخایر ملی از طریق همکاری عمیق تر است».
این سند روشن می کند که هیچ حدّ و مرز ژئوپلتیکی در برابر دستیابی بالقوه به یک نیروی نظامی در اتحادیۀ اروپا وجود ندارد. اتحادیۀ اروپا حقّ دخالت در نه تنها مناطق نزدیک نظیر آفریقای شمالی، خاورمیانه و اروپای شرقی، که همین طور در هر جای جهان را دارد.
منافع اعلام شدۀ اتحادیۀ اروپا، عبارت است از «تضمین مسیرهای باز و محافظت شدۀ دریا و اقیانوس برای تجارت و دسترسی به منابع طبیعی». برای این منظور، «اتحادیۀ اروپا با اتکا به تجربۀ خود در اقیانوس هند و مدیترانه و کشف فرصتهای موجود در خلیج گینه، دریای جنوب چین و تنگۀ مالاکا، سهم خود را در زمینۀ تأمین امنیت دریایی جهانی ادا خواهد کرد».
برلین بیش از همه ولع حرکت به سوی میلیتاریسم اروپا را دارد. وزیر خارجۀ آلمان، «فرانک والتر اشتاین مایر»، در بیانیهای رسمی که چند روز پیش منتشر شد، علناً از «موگرینی» بابت «تعهد و بصیرتاش در پیشبرد جمعی “استراتژی جهانی”» قدردانی کرد. «اشتاین مایر» خوشحال بود که در این «استراتژی جهانی»، «عناصر کلیدی سیاست صلح آلمان» را می بیند.
نیروی محرکۀ «سیاست صلح» اشتاین مایر- یا به طور دقیق تر «سیاست جنگ»- سابقه دار است. او همراه با رئیس جمهور آلمان، «یوآخیم گاوک»، در خط مقدم کارزار تجدید تسلیحاتی آلمان بوده است. او در «کنفرانس امنیتی مونیخ» در سال ۱۲۰۱۴ اعلام کرد که آلمان «بزرگ تر از آن است که صرفاً گوشهای بنشیند و دربارۀ امور جهان نظر بدهد» و اضافه کرد «آلمان باید آمادۀ مداخلۀ زودتر، قاطعانه تر و معنادارتر در حوزۀ سیاست خارجی و امنیتی باشد».
روز ۱۳ ژوئن امسال، او مقالهای را با عنوان «نقش جهانی جدید آلمان» در مجلۀ «فارن افرز» به چاپ رساند که در آن نه فقط اعلام می کرد که آلمان «یک قدرت اروپایی اصلی» است، که همین طور نقش مسلط ایالات متحدۀ امریکا را هم زیر سؤال برد.
اکنون وزارت خارجۀ آلمان مشغول بهره برداری از نتیجۀ رفراندوم بریتانیا است تا اهداف قدرت بزرگ آلمان را پیش ببرد. در نوشتهای زیر عنوان «یک اروپای قدرتمند در جهانِ بلاتکلیفی ها» که اواخر هفتۀ گذشته به قلم «اشتاین مایر» و همتای فرانسوی او، «ژان مارک اِرو» منتشر شد، از خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا به عنوان فرصتی برای تمرکز بر «تلاشهای مشترک برای حل چالش هایی که تنها با پاسخ مشترک اروپاییها رفع می شوند» استقبال شد.
رأی برکسیت و ابتکار عمل اخیر آلمان هشداری برای نمایندگان امپریالیسم امریکا بوده اند. جمعۀ گذشته، «رابرت.د. کاپلان»، از اعضای متنفذ دستگاه سیاست خارجۀ امریکا و معمار تهاجم ۲۰۰۳ امریکا به عراق، در ستونی مندرج در «وال استریت ژورنال» هشدار داد: «بازگشت هرج و مرج ژئوپلتیک، از برخی جهات شبیه به دهۀ ۱۹۳۰ است».
در مقالهای با عنوان «چگونه “حزب برکسیت” پوتین را درهم بشکنیم»، او می گوید «برکسیت هدف کلیدی ژئوپلتیک بریتانیا را که به صدها سال قبل برمی گردد، تضعیف کرده است. یعنی: جلوگیری از سلطۀ یک قدرت دیگر بر قاره. با این وجود آلمان این نیرو را یافته که درست همین کار را بکند».
«کاپلان» اتحاد پساجنگ جهانی دوم میان امریکا، بریتانیا و آلمان را در خطر می بیند. «آلمان و بریتانیا تا این اواخر متحد بوده اند» و «صف بلندی از صدراعظمهای آلمان، از زمان کونراد آدناور، منعکس کنندۀ آتلانتیسیسم و درک مسئولیتهای منحصر به فرد آلمان در قبال صلح و ثبات اروپا بوده اند. اما صدراعظمهای آتی احتمالاً چنین نخواهند بود».
او هشدار می دهد که آلمان «می تواند با چانه زنی به توافق جداگانه با روسیه برسد یا با سر کردن در لاک خود به ناسیونالیسم پوپولیستی چرخش کند».
نگرانی فوری «کاپلان» این است که برکیست، تدارک امریکا برای جنگ با روسیه را تضعیف کند. او با نگرانی می نویسد که «هرچه اروپا بیش تر ترک بر می دارد، تعهد کم تری برای اجرای مادۀ ۵ ناتو وجود خواهد داشت. مادهای که می گوید حمله به یک عضو، حمله به همه است». او این ضدّ استراتژی را پیشنهاد کرد: «بریتانیای کبیر اتحاد خود را با امریکا از سر بگیرد. این دو ملت، در کنار هم می توانند هنوز قدرت را بر خاک اروپا تا سر حدّ دروازههای روسیه جاری کنند».
هیچ کسی نباید اهمیت تاریخی و سیاسی چنین بیانیه هایی را دست کم بگیرد. صد سال پس از حمام خون «نبرد سُم» و ۷۵ سال پس از آغاز جنگ آلمان برای نابودی اتحاد شوروی، تضادهای سرمایه داری باری دیگر در حال فوران هستند و دنیا را با خطر بروز یک جنگ جهانی جدید میان قدرتهای بزرگ تهدید می کنند؛ جنگی که با خود سایۀ شوم رعب و وحشتهای دو جنگ اول و دوم را خواهد داشت.
برای مقابله با تلاشهای قدرتهای امپریالیستی برای حفظ نظام سرمایه داری از طریق جنگ، طبقۀ کارگر نیز باید استراتژی خود را اتخاذ کند. همان طور که «کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم» در بیانیۀ خود با عنوان «سوسیالیسم و مبارزه علیه جنگ» تأکید کرد، استراتژی ضدّ جنگ طبقۀ کارگر باید به مثابۀ «نفی ژئوپلتیک دولتملتهای امپریالیستی»، متکی بر استراتژی خود برای وحدت و بسیج نیروهایش در سطح جهانی برای حلّ «بحران جهانی از طریق انقلاب اجتماعی» تکامل پیدا کند.
۵ ژوئیۀ ۲۰۱۶