«مختصری درباره فعالیت غیرعلنی»
آرمان پویان
اجازه دهید بحث را به این شکل آغاز کنم: اگر ما، نه فقط امروز، که سالها هم در باب منطق دیالکتیکی داد سخن بدهیم و به سبک جزوه معروف ژرژ پلیتسر، قوانین آن را یک به یک با ذکر مثال برشماریم، کوچکترین ارزشی نخواهد داشت مگر آنکه ابتدا دیالکتیک را به معنای واقعی کلمه درک کنیم و سپس آن را در عمل (یعنی پراتیک) بهکار بندیم.
نخستین و به ظاهر سادهترین درس دیالکتیک اینست که یک پدیده، اعم از طبیعی یا اجتماعی، خصوصیات و جوانب مختلفی دارد که هر خصیصه یا جنبه، در آن واحد متضاد خود را هم دربر دارد. بدین ترتیب، وقتی ما از فیالمثل فعالیت سیاسی صحبت میکنیم، این فعالیت، جنبههای متفاوتی دارد که کار علنی و مخفی تنها یک جزو از آنست. ضمن اینکه این دو جنبه، در یک رابطه با یکدیگر قرار میگیرند و یکدیگر را متاثر میسازند. از نگاهی غیر دیالکتیکی، فعالیت سیاسی الزامن یا علنی است و یا مخفی. یعنی ممکن نیست که فعالیت سیاسی، یک جا هر دوی این عناصر متضاد را در خود داشته باشد.
اینکه کدامیک از این دو جنبه از فعالیت سیاسی، اهمیت و وزن بیشتری دارد، تابعی است از شرایط مشخص. به عبارتی، تحلیل مشخص از شرایط مشخص، تعیین کننده اهمیت کار مخفی در مقابل کار علنی، یا بالعکس، است. در کشورهای غربی و بهطور کلی در جایی که دموکراسی نیم بند بورژوازی مستقر شده است، فعالیت علنی پر رنگتر و بیشتر خواهد بود، اما در کشورهایی نظیر ایران که همان دموکراسی هم وجود ندارد، بیشک باید فعالیت مخفی را مهمتر دانست. بهعنوان نمونه، مسلمن اگر ما در دوره مک کارتیسم آمریکا زندگی و فعالیت میکردیم- یعنی دورهای که هر کسی را به ظن حتا سمپاتی به چپ، سر به نیست میکردند- ضرورتن میباید کفه ترازو را به سمت فعالیت مخفی پایین میآوردیم، در صورتیکه در آمریکای دوره اوباما، این ضرورت تا حدود زیادی، نه کاملن، منتفی است. میتوان به همین ترتیب از شیلی زمان پینوشه یا اندونزی دوره سوهارتو و غیره هم مثال آورد.
حال به این مسئله در چارچوب شرایط ویژه ایران نگاه میکنیم. نخستین و مهمترین سوال اینست که آیا ماهیت رژیم جمهوری اسلامی، که توحش و سرکوب جزیی لاینفک از آن است، دستخوش تغییر گردیده؟ پاسخ مطلقن منفی است (ضمنن در اینجا نوع و شدت سرکوب مطرح نیست، بلکه نفس خود سرکوب و توحش مورد اشاره است). طی سی و چند سال گذشته، ما شاهد سرکوب کردستان، ترکمن صحرا، اهواز و آمل و … بودهایم. ما شاهد کشتارها و قتل عام زندانیان سیاسی در دهه سیاه شصت، بهویژه در سال ۶۷، بودهایم. به تمامی این موارد باید قتلهای زنجیرهای در دوره به اصطلاح «اصلاحات» را هم اضافه کرد. وقایع پس از ۲۲ خرداد سال گذشته هم سبعیت رژیم را به اندازه کافی عریان کرد. سبعیتی که وقایع کهریزک و کوی دانشگاه تنها قسمتی کوچک از آن بود و حتا دامن برخی از عناصر «خودی» را هم گرفت.
بنابراین به سادگی میتوان دید که ماهیت رژیم همان است که بود. با این حال، در دورهای سرکوب به منتها درجه خود میرسد و در برههای، در قیاس با سایر دوران، میزان آن کمتر میشود. تنها یک چیز تغییر نمیکند، و آن هم وجود خود سرکوب است. (تا به این جا ظاهرن چپ متفقالقول است)
اما وقتی میبینیم که رژیم با کوچکترین تشکیلاتی، حتا آن دسته از تشکیلات رفرمیستی «خودی» که به هیچ وجه از خط قرمزها و چارچوبهای رژیم فراتر نمیروند- با سرکوب پاسخ میدهد، بدیهی است که برای شروع، تداوم و رشد فعالیت سیاسی، فعالیت مخفی یا غیرعلنی از اهمیت بسزایی برخوردار میشود (و این جا آن قسمتی است که به یکباره بخشی از چپ خود را به ندیدن و نشنیدن میزند).
این حقیقت به قدری ساده است که شاید تکیه بر آن کمی عجیب به نظر برسد. با این حال شاهدیم که چگونه بخشی از «چپ»، که از قرار معلوم هنوز اسیر سنتهای دوره پرفیض و برکت اصلاحات است یا شرایط خاص ایران را با اروپای غربی اشتباه گرفته است، به شکل ناشیانه، «کار تمامن علنی» و «روباز» را تبلیغ میکند (اینکه «تمامن علنی» چیست، پرسشی است که باید خود آنها پاسخ دهند)
همانطور که مختصرن گفتم این شیوه از فعالیت علنی، عمومن یادگار دوره اصلاحات است. بسیاری از فعالین جوان و دانشجویان چپ فعلی، در ابتدا یا از هواداران و حامیان اصلاحطلبان بودهاند و یا فعالیت سیاسی خود را در آن دوره آغاز کردهاند، اما با سرخوردگی از جریان اصلاحات و کلیت سیستم موجود، به سمت گرایشات اپوزیسیون چپ متمایل شدهاند. این گروه، گرچه در تئوری از اصلاحات و عقاید سوسیال دموکراتیک گسست کرده است، اما هنوز در فاز عملی، در همان دوره سیر میکند و شیوه فعالیت علنی خاص آن دوره را همچنان با خود حمل میکند.
من به شخصه در چنین رویکردی، نه شهامت و درک مارکسیستی از فعالیت علنی و مخفی، بلکه صرفاً بلاهت و ماجراجویی می بینم. حتی می توان در برخی موارد، تمایل اشخاص در تبدیل شدن به یک چهرۀ شاخص (در یک کلام، “شهرت” برای به دست آوردن یک سری امتیازات) را از جمله دلایل گرایش به این سطح از کار علنی به حساب آورد.
این طیف “چپ”، که حتی ذرّه ای مفهوم کار مخفی را درک نکرده است، متوجه نیست، یا عامدانه خود را به ندانستن میزند، که سبک کار به اصطلاح علنی آنها، نه تنها برای اعضا، که حتا برای سمپاتها و سایر کسانیکه به نوعی به آنها مرتبط هستند، ایجاد خطر میکند. مضحک آن جاست که این طیف، حتا برای دفاع از عملکرد خود، کار مخفی را با مبارزه مسلحانه و عملیات چریکی یکسان جلوه میدهد.
کسانی که ادعا میکنند به دستگاه فکری مارکسیسم مسلح شدهاند، باید قادر باشند تا در هر موقعیتی بین کار مخفی و علنی خود، پیوندی به وجود آورند. این شالوده درک مارکسیستی از فعالیت سیاسی است. تلفیق شیوه کار مخفی و علنی، روش کار انقلابیان بوده و هست.
وقتی ما به روشنی میبینیم که کتابهای مارکس، انگلس، لنین و بسیاری از متفکرین مارکسیست در ایران به چاپ میرسد، به راحتی از کتابفروشیها قابل تهیه است و در واقع رژیم در مقطع کنونی چندان به مقابله با آن نمیپردازد، اما به محض اطلاع از وجود و رشد یک تشکیلات اپوزیسیون، به ناگهان تمامی توان خود را برای یافتن و انهدام آن بهکار میگیرد، به راحتی میتوانیم متوجه اهمیت کار تشکیلاتی و به خصوص مخفی نگاه داشتن آن شویم.
یک جنبش و یا گرایش سیاسی را نمیتوان پنهان کرد. اما سازماندهی و تشکیلات آن قابل پنهان سازیست و باید باشد. جوهره تلفیق کار مخفی و علنی در همین نکته نهفته است: سازماندهی و تشکیلات بایستی تمامن مخفی باشد و هیچ کسی خارج از تشکیلات از آن باخبر نباشد. حتا این اطلاعات باید درون تشکیلات نیز طبقهبندی شده باشد، به این معنا که همه افراد به تمام اطلاعات دسترسی نداشته باشند. تحت چنین شرایطی، ضربهپذیری گروه و گرایش پایین میآید. اما در برابر آن، جنبش و گرایش سیاسی علنی است، آکسیونها در روز روشن و در دید دیگران انجام میشود، شعارها را دیگران میشنوند، نشریات را میبینند و و خلاصه حضور جنبش، هم زمان با مخفی بودن سازماندهی و تشکیلات آن، علنی است.
به هر روی، چنین بحثی بارها و بارها تکرار شده است و آن «چپ» مذکور (که امیدی به تغییرش نمی رود) لجوجانه روی رویکرد به غایت اشتباه خود ایستاده و به آن افتخار هم میکند. قصد من پلمیک با رهبران مدافع چنین رویکردی نیست، بلکه مسئله بر سر نیروهای صادق و عمدتن جوانی است که در چنین خطی قرار میگیرند و نهایتن فدای ندانم کاریهای رهبران این طیف میشوند.
با کاهش شدید اعتراضات خیابانی (که سعی میکنم در مطلبی دیگر به آن بپردازم)، شروع دور جدیدی از سرکوبها، افزایش فشارهای اقتصادی و به موازات آن رشد ناآرامیهای اجتماعی و افزایش پتانسیل شکلگیری اعتراضاتی دیگر (این بار با مطالبات اقتصادی در مرکز آن)، مسئله فعالیت غیرعلنی در یک تشکل چپ و کارگری، از اهمیت غیر قابل توصیفی برخورد می شود. این وظیفه نسل جدید چپ است که روی مسئله کار غیرعلنی بیش از پیش تمرکز کند، به خصوص آنکه برای بسیاری از اعضای جوان این بدنه، یک ضربه، میتواند به معنای پایان همیشگی حیات سیاسی یا یاس از ادامه فعالیت باشد.
٢۴ تیر ١٣٨٩